تیرباران نزدیک به ۷۳ تن؛ جنایتی که طالبان در چمتال انجام دادند

طاهر احمدی
تیرباران نزدیک به ۷۳ تن؛ جنایتی که طالبان در چمتال انجام دادند

۱۷اسد ۱۳۷۷؛ وحشت کم کم همه‌ی افغانستان را فرا می‌گیرد. زمزمه‌ی کشتارهایی که طالبان در کابل،‌ پروان، هرات و دیگر جاها انجام داده بودند؛ در هر جمعی شنیده می‌شود.
طالبان سال پیش از ۱۳۷۷، شهر مزار شریف را برای یک‌هفته در کنترل خود گرفتند. آن‌ها پس از یک هفته؛ به خاطر مقاومت‌های مردمی، ناچار شهر را ترک کردند. در جنگی که طالبان برای به دست‌گرفتن مزار راه انداخته بودند، نزدیک به دو هزار کشته دادند.
طالبان برای بار دوم می‌خواهند مزار شریف را به دست بیاورند، ولسوالی‌هایی را که در مسیر شان به سوی مزار شریف قرار دارند را تصرف کرده و به سوی مرکز بلخ پیش می‌روند و در هر جایی هر کسی را که می‌خواهند،‌ می‌کشند.
غلام‌رضا که سیزده‌سال بیش ندارد؛ باشنده‌ی قریه‌ی «خلچی»ی ولسوالی چمتال ولایت بلخ است. در جایی که او زندگی می‌کند، تنها چند نفر تفنگ‌دار مردمی، برای دفاع و امنیت حضور دارند، آن‌هم در برابر لشکری که بر هیچ‌کسی رحم نمی‌کردند.
واضح است که این چند نفر در برابر لشکر طالبان، نه تاب جنگیدن دارند و نه توان مقاومت. بدتر از همه، راهی برای فرار وجود ندارد. آن‌ها دو راه بیش ندارند؛ یا مقاومت کنند و یا این‌که دست به تفنگ نبرند و آمدن طالبان را تماشا کنند. در صورت مقاومت، مطمینا کشته می‌شوند.
طالبان در بسیاری از جنگ‌های شان، هر جنبنده‌ای را که می‌دیدند، بر آن شلیک می‌کردند؛ گویا آن‌ها می‌خواستند ملامتی شکست شان در جبهه‌های دیگر را بگیرند. آن‌ها پس از در کنترل گرفتن ولسوالی‌هایی؛ مانند چمتال که در مسیر رسیدن طالبان به مزار شریف قرار دارد، این شهر را می‌گیرد. طالبان در آن‌جا، تنها در یک روز صدها نفر را می‌کشند و بازداشت می‌کنند که پسان‌ترها شمار زیادی از بازداشت‌شدگان نیز، به جمع کشته‌شدگان اضافه ‌می‌شود. تنها کفایت می‌‌کند کسی هزاره،‌ ازبیک و یا تاجیک می‌بود که بازداشت می‌شد و یا پیش چشم‌های دیگران به رگبار گلوله بسته‌ می‌شد.
در قریه‌ی‌ خلچی ولسوالی چمتال، جایی که غلام‌رضا زندگی می‌کند، مردان سه قریه گردهم آمده‌ اند تا تدبیری بسنجند. آن‌ها دنبال چاره‌ای اند که با تطبیق آن، آمدن طالبان در چمتال، بدون خون‌ریزی بگذرد. آن‌گونه که به نظر می‌رسد، راهی جز تسلیمی نیست. با چند مرد تفنگ‌دار که نمی‌شود با لشکر طالبان جنگید؛ راه فراری هم وجود ندارد. نزدیک به ۸۰ درصد خاک افغانستان به دست طالبان است. اهالی این سه قریه، هر طرفی که بروند،‌ باز با طالبان رو‌به‌رو می‌شوند.
تصمیم بر این می‌شود که بدون هیچ درگیری‌ای تسلیم شوند. شاید این‌گونه خون کسی بر زمین نریزد. با این‌هم هیچ کسی نمی‌داند،‌ با آمدن طالبان چه حالی بر آنان خواهد گذشت. طالبان در مزار، پروان و کابل، پروای زن، پیر و جوان را نکرده بودند. مردم در چمتال که از جنایت طالبان در نقاط دیگر افغانستان می‌شنوند، بیش‌تر وحشت می‌کنند. آرامش در چهره‌ی هیچ‌کسی دیده نمی‌شود.
شماری از زنان و کودکان از ناچاری در کنج خانه‌ها خزیده و منتظر آمدن طالبان استند. مردان با دلهره و وحشتی که دارند سر کارهایشان بر می‌گردند. یکی به کاه‌گل بام‌هایش می‌پردازد، دیگری به دهقانی ‌اش مصروف است و همین‌گونه، هرکسی تظاهر می‌کند که این‌جا زندگی بدون ترس از آمدن طالبان، جریان دارد. همه‌جا آرامش پیش از توفان را دارد.
غلام‌رضا در چهار‌چوب دروازه ایستاده و با ناآرامی اطرافش را نگاه می‌کند. او هنوز آن‌جا است که دادسن‌های طالبان به روستا می‌آیند. طالبان با خشونت تمام از زنان و کودکان، سراغ مردان قریه را می‌گیرد. هرکسی از نوجوانان،‌ جوانان و مردان قریه که در خانه‌ استند را جمع کرده و دیگران را از سر کارهای شان آورده، به جمع آن‌ها اضافه می‌کنند. کودکان خوردسال که ترس از دست‌دادن‌ پدرکلان، پدر و یا برادر شان آن‌ها را به وحشت انداخته است، با داد و فریاد به طرف آن‌ها می‌دوند و دست‌های کوچک شان را دور پاهای بستگان شان قلاب می‌کنند. آن‌ها با ناله و زاری از طالبان می‌خواهند، به آن‌ها رحم کرده و بلایی سر مردان قریه نیاورند.
طالبان با زور، کودکان را از پدرکلان، پدر و یا برادر شان جدا کرده و همه‌ی مردان را به طرف کوتن -نام محلی در چمتال بلخ- می‌برند. در میان مردان قریه، پدر، سه کاکا و یک مامای غلام‌رضا نیز است. همین‌که طالبان مردان قریه را نزدیک به صد‌متر از قریه دور می‌کند، غلام‌رضا با داد و فریاد به دنبال آن‌ها می‌دود؛ اما مادرش او را دوباره بر می‌گرداند. مادر غلام‌رضا مطمین است که اگر آن‌ها غلام‌رضا را ببینند، او را هم با خود خواهد برد.
دو روز بعد، خبری در قریه می‌پیچد که طالبان، اسیرهایی را که از این قریه و دو قریه‌ی کناری گرفته بودند، همه را در کوتن تیرباران کرده اند. غلام‌رضا با شماری از کودکان و زنان قریه خود را به کوتن می‌رسانند؛ جایی که طالبان مردان سه قریه را کشته اند. ۷۲ تا ۷۳جسد که هرکدام با گلوله‌های کلاشینکوف سوراخ سوراخ شده است، دیده می‌شود؛ جسد روی جسد. شماری از جسدها از دهن‌و‌بینی شان نیز خون آمده و خون خشکیده‌ی نزدیک به ۷۳نفر بخشی از زمین را سیاه کرده است.
آن‌روز سخت‌ترین روز زندگی غلام‌رضا است. جسد پدر، سه کاکا و مامایش که مرد معلولی بود، در میان جسد‌های غلتیده به خون،‌ پهلوی هم استند. زنان و کودکان، جسد‌ها را به قریه برده و خاک می‌کنند. وقتی که غلام‌رضا با مادرش در غم دفن و کفن پدر، کاکا و ماما مصروف است؛ کسانی که به احتمال زیاد طالبان بوده اند، خانه‌های قربانیان را چور می‌کنند. غلام‌رضا و مادرش از چمتال گریخته و به مزار شریف می‌روند و از آن‌جا به ایران.
غمی که طالبان بر غلام‌رضا و مادرش آورده است؛ پس از هشت‌سال مادر غلام‌رضا را به کام مرگ می‌کشاند. اکنون پس از ۲۲سال، هنوز آن‌غم بر غلام‌رضا سنیگنی می‌کند. او که آن‌کار تروریست‌های طالب را جنایت و نسل‌کشی می‌داند،‌ خواستار تامین عدالت است. غلام‌رضا می‌گوید، بدون تامین عدالت به هیچ‌وجه حاضر نیست طالبان را ببخشد. او از دولت می‌خواهد، در روند‌ صلح، بر علاوه‌ی تامین عدالت، حقوق زنان، آزادی بیان؛ حفظ نظام کنونی را جدی بگیرد.
پی‌نوشت: اگر سرنوشت مشابهی بر شما گذشته و یا کسی را می‌شناسید که چنین سرنوشتی بر او گذشته باشد، آن‌را از طریق رسانه‌های جمعی با ما درمیان بگذارید. روزنامه‌‌ی صبح کابل متعهد به پخش و نشر آن است.