جنجال فدراسیون بولینگ (Bowling) و بازیکن آن «فضیله حورزاد»، به سوژهی روز رسانهای و در حال بدل شدن به چالشی برای ادارهی ورزش افغانستان بود که با دخالت افرادی بیرون از ادارهی ورزش و فشار رسانهها ختم به خیر شد. در این گیرودار، دو طرف اتهامهای بیشماری را حوالهی یکدیگر کردند که میشد این گونه نباشد. مسؤولین فدراسیون که همه از دوستان خوبم استند، بیتجربهگی کردند و با وجودی که همه اهل رسانه و آدمهای مدرن اند، با ذهنیت سنت زده و متأثر از باورهای قدیمی که برای طرد افراد سراغ مذهب، دین، مسائل اخلاقی و یا نوکری بیگانه میروند، با عجله و دلیل مورد علاقهی رسانهها بازیکن خود را محروم کردند. سوژهی که حتا اگر محکوم هم باشد، مورد علاقهی رسانهها و معطوف به ظلم است. در اینگونه موارد (کاری به حق و باطلش ندارم) همه طرف کسی را میگیرد که تصور میشود مظلوم است، به خصوص اگر آن فرد بانو باشد. از سوی دیگر، فرد اخراج شده هم تقریبا همهی پلهای پشت سرش را خراب کرده و با قیمت خدا حافظی از ورزش، مسؤولین فدراسیون را متهم به انواع و اقسام فساد کرد. محرومیت این بازیکن و بخشیده شدن آن در میان سیل اتهامها، نقاط ضعف زیادی را در بدنه و مدیریت ورزش کشور آشکار کرد که همه قابل تأمل اند. مسألهی نخست، ضعف قانون ورزش و البته آییننامههای انضباطی مدون و دقیق در فدراسیونها و ادارهی ورزش است که گویا چنین چیزی وجود ندارد. آیین نامهی که در دنیا معمول و تمام زوایای انضباطی را پوشش داده و برای هر تخطیای پیش بینیها و جرایمی دارد؛ اما در ورزش ما همه چیز سلیقهای و بر اساس میل افراد تنظیم میشود، نه با معیارهای پذیرفته شدهی قوانین جهانی ورزش و فرهنگ بومی کشورها.
در این ماجرا نیز همه باختند؛ هم ورزشکار، هم ادارهی ورزش و هم فدراسیون بولینگ. ادارهی ورزش برای آن باخت که نتوانست از تصمیم زیر مجموعه اش در برابر فشار رسانهها و حامیان بازیکن دفاع کند، چون ادله و قانون محکم در این زمینه ندارد. آنها میدانستند که چون اتهام وارده بر ورزشکار بار حقوقی دارد و قانونی نیز در این زمینه که همه چیز در آن شفاف، پیشبینی شده و واضح باشد وجود ندارد، خواست که سر و ته قضیه را جمع و با برنامهی سوری آشتیکنان همه چیز را ختم به خیر کند.
فدراسیون باخت؛ چون بیتجربهگی و دلیل محرومیت بازیکن و حتا زمان اعلام آن را به او، پر اشکال و شتابزده انتخاب کرد. آنها با وجود که سالها تجربهی کار در رسانه را دارند، نتوانستند بار معنایی اتهام و دلیل محرومیت ورزشکار را درک کنند. نفهمیدند که محرومیت یک بازیکن به دلیل بیحجابی و یا مسائل اخلاقی، با توجه به پیشینهای بسیار بدی که ورزش افغانستان در این زمینه دارد، آنهم در بخش بانوان، چه عواقب و مشکلاتی میتواند به بار آورد. این آقایان در نخست باید آییننامهی انظباطی دقیق و خوب تنظیم میکردند که همهی ورزشکاران از آن آگاه میبودند؛ آییننامهی که به تأیید ادارهی ورزش کشور نیز میرسید و بعد از آن با دلیل و سند کافی میتوانستند بدون ارائهی ادلهی آتشین، ورزشکار را محروم کنند؛ در حالی که این فدراسیون هنوز ثبت رسمی تربیتبدنی نبوده و آییننامهی انضباطی آن نیز در ادارهی ورزش موجود نیست.
بازیکن باخت، چون فضایی که او در آن کار و فعالیت کرده است، تا توانست زیر سؤال برد و همه را از دم تیغ گذراند. با چنین وضعی و حتا با آشتی دو طرف که نشان از برد و پیروزی او دارد، دیگر هیچ وقت فضا و هوای ورزش و مکان کار او مثل گذشته نخواهد بود. موفقیت در ورزش جدا از تمرین و آمادگی جسمانی، نیاز به آمادگی روحی و مهمتر از آن به همبستگی و روحیهی تیمی دارد که دیگر چنین نخواهد بود. فضا و جوی که دودش بیشتر از هر کسی به چشم خود او و رشد ورزش بولینگ در افغانستان خواهد رفت.
سخن آخر، این که این قهر و آشتی در نهایت چند پیامد جدی دارد؛ از یک طرف موجب بازیکن سالاری و کوچک شدن ادارهی ورزش و فدراسیون میشود و از سوی دیگر، دیگر کسی نمیتواند به راحتی و به سادگی کسی را محروم کند، آنهم یکسال!