غرق در رویای کودکانهاش میچرخد و زمزمهاش «رقص میتوانم، بازی میتوانم و هرکار میتوانم.» است. سید رحمان کودک پنجسالهای است که بهتازگی، به کمک سازمان صلیب سرخ، دومین پای مصنوعیاش را دریافت کرده است. او نه تنها دردهایش را با پای جدید فراموش کرده، بلکه از فرط خوشحالی خورد و خوراکش را هم فراموش کرده است. دکتران معالجش گفتهاند که او از دیروز -زمانی که پای جدید را دریافت کرده- چیزی نخورده و تا هنوز هم به فکر غذا نیست و گرسنگیاش را نمیداند.
سید رحمان هنوز هشت ماه داشت که پایش را از دست داد. او تنها نبود. زرغونه خواهرش او را با خود از خانه برای بازی برده بود. میدان بازی کودکانه؛ اما به میدان بازی دو گروه درگیر جنگ بدل شد. ختم آن جنگ همراه بود با ختم رویای کودکانهی رحمان و زرغونه و شمار دیگر همبازیهای شان که دیگر از آنها خبری نیست.
سید رحمان در طول پنج سال عمرش بارها پایش را سراغ کرده که چرا آن را از دست داده است؟
جنگ اما پاسخ سختی است که هیچ توضیحی ندارد تا خانوادهاش به او توضیح بدهد که چرا پایش قطع شده و او را حالا نیازمند پای مصنوعی کردهاست.
کوچه به کوچه
این خانواده از باشندگان ولایت لوگر است. لوگر یکی از ولایتهای همجوار کابل و دروازهی پایتخت بهحساب میآید. از سویی هم وجود یکی از بزرگترین معادن (معدن مس عینک) در ولسوالی محمد آغهی این ولایت، آن را به یک ولایت مهم و استراتژیک برای طرفهای درگیر جنگ تبدیل کرده است و سبب شده که از سالها به اینسو مخالفان دولت برای تصرف آن با نیروهای دولتی به رقابت بپردازند و اوضاع امنیتی آن را شکننده کنند.
به گفتهی باشندگان این ولایت، در طی این سالها گه گاهی حتا، درگیری و جنگ به درون کوچهها کشیده شده و خانههای مردم این ولایت مخفیگاه برای نیروهای مخالف دولت بوده است که از آنها بهعنوان سنگر استفاده میکردهاند.
رییسه مادر رحمان گفت: «سنگرگیری طالبان از خانههای ما مردم، گمانم این فکر را بهوجود میآورد که تنها طالبان در خانهها زندگی میکنند. آنها خانههای را هدف قرار میدادند که مردم در آنجا بودند. مردم هرچند شکایت کردند؛ اما کسی به صدای ما گوش نکرد.»
مسکن و پای مصنوعی میراث جنگ
این جنگهای کوچه بهکوچه در لوگر که میان طالبان و نیروهای دولتی رخ داده است، روی دست رییسه مادر رحمان، چندین کشته و دو معلول گذاشته است. رییسه میگوید: «پنج سال پیش، بعد از چاشت یک روز تابستانی، زرغونه برادرش را بیرون برد تا با بچهها بازی کنند.» غصههایش را قرت داده، خندههای دخترش را به خاطر میآورد که برای بیرون رفتن و بازی با همسالانش بر لب داشت: «جنگ میان طالبان و نیروهای دولتی بود، فکر نمیکردم تا کوچه بکشد و از ما قربانی بگیرد.»
کلمات بریدهبریده به زبانش میآمد. گویا غرق در حال و احوال همان روز بود که میگفت: «از یک سمت کوچه طالبان میآمد و از سمت دیگر نیروهای امنیتی. کوچهی ما، ساحهی حضور طالبان تشخیص شده و فیر شد. برادرم و شماری از خانوادهاش در همان فیر مردند. رودههای زرغونه بیرون ریخته بود و غرق در خون بود.»
رییسه اضافه کرد: «دخترکم ره با همان حالش به شفاخانه بردم، بعد رحمان ره آوردند.» زرغونه، خواهر سید رحمان، در آن زمان هفت سال داشت و موظف به نگهداری از برادرش (سید رحمان) بود که هر دو در جریان نبرد زخمی شدند. چند پارچه از مواد استعمال شده در آن محل در بدن زرغونه و برادرش جا خوش کردند. مادر سید رحمان: «رحمان تنها نبود که چره به پای راستش پرید، چرهها دیگر در گرده و شکم زرغونه خورده بود و پاهایش هم آسیب دیده بود. وضعیت او حالا خیلی بد است و مسکن به او آرامش میدهد.»
بنابر گفتهی رییسه، جنگ زندگی دخترش را ویران کرده است، به حدی که او حالا هیچ فعالیتی ندارد. «دخترکم بدبخت شد. او سیاهسر است و دو پایش پلاتین دارد و درد میکشد.»
در حالی که رحمان با دومین پای مصنوعیاش تمام غصهها را فراموش کرده و آرزو دارد که همراه با سایر همسالانش به مکتب برود؛ اما شادی او ظاهرا مادر را در حالتی قرار داده که نمیداند شاد باشد یا غمگین.
رییسه گفت: «رحمان با پای پلاستیکی راه میرود و خوشحال است؛ اما هر وقت او را میبینم به یاد همان روز میافتم و به یاد دخترم که همیشه به خانه خواهد ماند و هرگز مانند خواهرهایش به خانهی بخت نخواهد رفت.»
رحمان ۶ خواهر و سه برادر دارد و در یک خانوادهی دوازدهنفری زندگی میکند. پدرش کشاورز است. بنابرگفته رییسه، درآمد کشاورزی او به حدی نیست تا بتواند اندک غصههای دل دو فرزند معلولش را بچیند و زندگی را برای آنها شیرین کند.
گریههای مداوم رحمان، مادر را مجبور کرد که از لوگر به کابل بیاید: «رحمان هر وقت بچهها را میدید و به پا میایستاد. پایش او را اذیت میکرد. گریه میکرد تا اینکه مجبور شدم به کابل بیایم.»
رییسه اضافه کرد: «پول نبود؛ اما گریهی رحمان هم تمامی نداشت. آخر به موتروان زاری کردم تا ما را به کابل بیاورد. از لوگر تا اینجا در دالهی موتر بودیم و به رخصتی لویه جرگه خوردیم که خلق رحمان بیشتر تنگ شد.»
پدر رحمان دهقان است و از اوضاع بد اقتصادی مینالد. رییسه میگوید: «زندگی ما خوب نیست و نمیتوانم به وقت دوای دخترم را بگیرم. ما دولگ (دوصد هزار افغانی) قرض داریم. نمیدانم داغ کدام را به دلم بگذارم.»
مسؤولان در مرکز اروپیدی صلیب سرخ میگویند، جنگ در افغانستان درکنار خسارات هنگفت مالی، خسارات جانی زیادی بهجا گذاشته است.
کریمه یکی از کارمندان صلیب سرخ به روزنامه صبح کابل میگوید: «تعداد مریضان ما به ۸۵ هزار نفر رسیده است که از سوء شکلهای ولادی تا قربانیان جنگی است. جنگ عامل اصلی همهی این معلولیتها به شمار میرود.» رحمان، تنها معلول جنگی نیست. چند دهه جنگ سازمانیافته از طرف قدرتهای جهانی و همسایههای افغانستان، در این کشور، بیش از هزارها کشته و معلول به جا گذاشته است.