الیزابت: شعر و هنر مرزها را می‌شکند!

عزیز رویش
الیزابت: شعر و هنر مرزها را می‌شکند!

قسمت سی و یکم

الیزابت سخن‌شناسی اوباما را با لحن و سخنان بلندی تمجید کرد: او کسی است که هم سخن را می‌شناسد و هم قدر سخن را می‌داند. او سخن خوب را خوب ادا می‌کند و هیچ گاه سخن را به خاطر چیزی کم‌تر از سخن هدر نمی‌دهد. کسی در مورد این قضاوت الیزابت اعتراض کرد که سیاست‌مدار نباید شاعر باشد، باید ساده و راست سخن بگوید تا حرفش را به مخاطب انتقال دهد. اگر سیاست‌مدار، آن هم در مقامی که اوباما قرار دارد، با سخن برخورد شاعرانه کند، از انتقال حرفش به مردم عاجز می‌ماند. الیزابت در پاسخ گفت: نه خیر، حس می‌کنم شاعرانه سخن گفتن به معنای این نیست که سخن بیهوده گفته شود. سخن باید با زیبایی بیان شود. اگر سیاست‌مداری هم سخنِ خوب بگوید و هم سخن خود را با بیان خوب انتقال دهد، کار ارزش‌مندی انجام داده است. بارک اوباما، سخن را بیهوده مصرف نمی‌کند. هر گاهی ضرورت می‌بیند سخن بگوید هم خوب سخن می‌گوید و هم سخن خوب می‌گوید.
کسی پرسید اگر اوباما یک سیاه‌پوست نمی‌بود، اما اوصاف دیگر او را می‌داشت، آیا او باز هم حاضر بود به این‌گونه از او تمجید کند، گفت: نه خیر! اوباما به دلیل همان که سیاه‌پوست است از هر کسی دیگر برجستگی و امتیاز یافته است و اگر چنین نمی‌بود او که نمی‌توانست به نماد و نشانه تبدیل شود و هیچ فرقی با دیگر رؤسای جمهوری نداشت، مگر این که شاید موفق‌تر و بهتر از دیگران باشد. الیزابت گفت: من خود یک زن سیاه‌پوستم و می‌دانم که در بارک اوباما حس من به عنوان یک انسان چگونه سخن می‌گوید. این نژادپرستی نیست. این تعلق من به عنوان یک انسان و یک شاعر با یک نماد است که زندگی من در قالب آن به سخن می‌آید.
یکی گفت: بارک اوباما محبوبیت خود را در میان امریکایی‌ها از دست داده است؛ چون به وعده‌هایی که داده بود رسیدگی نتوانست. الیزابت با این حرف موافق بود و می‌گفت: این چهره‌ی اوباما مطلوب من نیست. او وقتی در چهره‌ی رییس‌جمهور و سیاست‌مدار سنجیده شود، هر کسی حق دارد از او بپرسد که چه گفته بود و چه کاری را انجام داد یا انجام نداد. شاید من با ده دلیل بگویم او موفق بوده و دیگری با ده دلیل دیگر بگوید که نه او موفق نبوده است. من با چهره‌ی دیگری از اوباما حرف دارم که برای تاریخ، فرهنگ و برای مدنیت امریکایی سخن می‌گوید. موفقیت یا عدم موفقیت اوباما به این چهره‌ی او کاری ندارد و من اطمینان دارم که اوباما پیروز شود یا نشود، این چهره‌اش را که مال تاریخ و مال فرهنگ این جامعه است، مخدوش نمی‌کند و هرگز انتظار ندارم که او به کاری دست زند که تاریخش خرج ریاست‌جمهوری‌اش شود. الیزابت گفت: دید من با دید کسی که محبوبیت اوباما را برای کمپاین‌های انتخاباتی می‌سنجد، یکی نیست و به همین دلیل فکر می‌کنم هنوز در امریکا کسان زیادی هستند که کار بزرگ شان در انتخاب بارک اوباما را دست کم نمی‌گیرند.
سخنان الیزابت مرا به شوق انداخت تا طرح بزرگ محمود جعفری را با او در میان بگذارم: شعر دادخواهی. گفتم: شاعرانی اکنون در افغانستان گام بلند کرده اند تا کمپاینی به نام شعر دادخواهی و یا در کل ادبیات دادخواهی به راه اندازند. حرف این‌ها این است که در وسط تمام هیاهویی که شهر و دیار ما را خورده است، صدای انسان مظلوم و قربانی‌شده‌ی این دیار کم‌تر شنیده می‌شود. شعر، هنر و ادبیات باید این صدا را بلند کند. این صدا مرز نمی‌شناسد و تنها به انسان می‌اندیشد. انسانی که در انفجار بمب هلاک می‌شود، انسانی که سنگ‌سار می‌شود، انسانی که گوش و بینی‌اش را با کارد می‌برند، انسانی که به رگبار بسته می‌شود، انسانی که در زیر آوار خانه‌اش جان می‌دهد، انسانی که بر روی بازار شلاق می‌خورد و توهین می‌شود، انسانی که از خانه و کاشانه‌اش با بربریت و سبعیت رانده می‌شود، انسانی که در زیر شکنجه جان می‌دهد، انسانی که به جرم حرف و سخنش توهین می‌شود و زجر می‌کشد و انسانی که زندان می‌رود و بدون این که معلوم شود جرمش چیست، همان جا می‌ماند تا می‌پوسد، … این‌ها همه قربانیان بی‌صدایند که شعر و ادبیات و هنر باید صدای شان را بلند کند. این کمپاین تازه راه افتاده است و می‌خواهم از زبان تو به عنوان یک شاعر سیاه‌پوست که شعرت به نوعی دادخواهی بوده است در این مورد بشنوم.
الیزابت گفت: شعر زیباترین سخن است و موسیقی و هنر و ادبیات در هر جلوه‌ی آن بخشی از همین سخن زیبا را بیان می‌کند. من شعر را روح هنر می‌دانم و در واقع فکر می‌کنم هر سخنی دیگر به اندازه‌ای که روح شاعرانه‌تر داشته باشد، زیباتر و هنرمندانه‌تر می‌شود. شعر دادخواهی شعر راستین است. شاید من این را به دلیل تجربه‌ی سیاه‌پوست بودنم و به دلیل تجربه‌ی زن بودنم می‌گویم؛ اما حس می‌کنم اگر شعر دادخواهی نداشته باشد، بخش مهمی از زیبایی‌اش را از دست می‌دهد. شعرهای عاشقانه هم به نوعی شعر دادخواهی اند. هیچگاهی شعر عاشقانه سروده نمی‌شود و به دل چنگ نمی‌زند مگر این که آن‌جا مفهوم دادخواهی باشد و شکایت پنهان از قید و بندهایی که عاشقان را از هم دور نگه داشته است. آنگاهی که انسان‌ها از هم دور می‌افتند، شعر می‌تواند دوباره آن‌ها را به هم نزدیک کند. وقتی برایش گفتم: شعر واقعی تنها از واقعیت سخن نمی‌گوید بلکه از پشت واقعیت‌ سخن می‌گوید، حرفم را پسندید و گفت: دقیقاً همین است که شعر و هنر می‌تواند مرزها را بشکند و به دل و روح و روان آدم‌ها چنگ اندازد.
الیزابت شعر و هنر دادخواهی را در افغانستان یک گام مهم خواند و گفت: من هم از وضعیتی که در افغانستان می‌گذرد، احساس ناراحتی دارم. می‌خواهم بیشتر بشنوم و بیشتر بدانم که آن‌جا برای نجات انسان‌ها از وضعیت بدی که گرفتار آن اند، چه کارهایی شده است و چه کارهایی دارد می‌شود؛ هم‌چنان که دوست دارم بدانم شاعران و هنرمندان از چه زاویه‌ای در این کمپاین بزرگ سهم می‌گیرند.