احمد بهزاد با استعفایش آخرین میخ را بر تابوت جنبش روشنایی کوبید

عزیز رویش
احمد بهزاد با استعفایش آخرین میخ را بر تابوت جنبش روشنایی کوبید

احمد بهزاد، روز شنبه، ۵ اسد ۱۳۹۸، با انتشار اعلامیه‌ای در صفحه‌ی فیس‌بوکی خود، از عضویت در «شورای عالی مردمی» جنبش روشنایی استعفا داد. متن کامل این اعلامیه که چیزی نزدیک به شش‌صد و هفتاد کلمه را در بر می‌گیرد، این است:

«به نام خدا

یاران عزیز جنبشی‌ام در داخل و خارج از کشور!

دوستان عزیزم در شورای عالی مردمی جنبش روشنایی!

با درود و آرزوی سلامتی و موفقیت برای همه‌ی شما یاران صادق، آزاده و عدالت‌خواه!

همچنان که شاهد استید، سومین سالیاد جاودانگی یاران شهید فرصتی دیگر فراهم کرد تا این واقعیت یک‌بار دیگر به همگان روشن شود که مردم ما همچنان دلبسته‌ی اهداف جنبش و وفادار نسبت به راه و مرام شهیدان پر افتخار خود در صفوف عدالت‌خواه جنبش روشنایی استند. این امر مهم را همه باید قدر نهیم و در پاس‌داشت و تقویت آن به سهم خود کوشا باشیم.

دوستان عزیز!

در کنار حمایت و همراهی مردم با جنبش روشنایی، مشاهده می‌کنیم که شائبه‌های آزار‌دهنده‌ای به هدف متأثر کردن همراهی مردم ما با جنبش روشنایی از کانال‌های مختلف مطرح می‌شود که نباید از کنار آن به سادگی گذشت؛ زیرا افزایش این شائبه‌ها به نحوی که تبدیل به تهمت و افترا شده ‌است، برای جنبش روشنایی حاشیه‌هایی پررنگ‌تر از متن به وجود می‌آورد. متأسفانه دوستان دل‌سوز و یا کسانی با چنین دعوی، این روزها سخت در کار فربه‌سازی این شائبه‌ها در سطح جامعه شده ‌اند و با اقدامات خود در وسط رویارویی نابرابر مدنیت جنبشی و خشونت‌ورزی حکومتی، توان و انرژی فعالین جنبش را به امور بی‌اهمیت و اغلب به اوهام ذهنی مصروف ساخته و هدر می‌دهند. توهم «موج‌سواری» و تهمت «استفاده‌جویی» که بعضا از سوی دوستان موجه و قابل قدری مطرح می‌شود، حدیث نفس گزنده‌ای است که تا کنون هیچ کمکی به جنبش نکرده ‌است و تنها در خدمت تیز کردن دشنه‌ی بدخواهان جنبش بوده ‌است.

این دوست کوچک تان تا کنون تلاش فراوان کرده‌ است که با روش‌های مختلف از توضیح و تشریح گرفته تا با اقدامات عملی مانند کاستن از فعالیت‌ها و بعضا گوشه‌نشینی و انزوا، میزان نگرانی و به تبع آن حاشیه‌سازی دوستان را کاهش دهد؛ اما دریغ که این اقدامات کفاف آن همه نگرانی را نکرده‌ است.

یاران جنبشی‌ام!

با توجه به وضعیتی که از رهگذر حاشیه‌سازی‌های این چنینی به وجود آمده است و بخش عمده‌ی آن متوجه این دوست کوچک شما در شورای عالی مردمی است، لازم دیدم به نگرانی‌های دوستان دل‌سوز و به دل‌مشغولی کسانی دیگر که با قلم‌فرسایی و روایت‌سازی‌های مخدوش مدافع حکومت در برابر یاران سابق شده ‌اند و همچنان به تلاش دسته‌ای دیگر که به تازگی قصد کرده ‌اند حتا از نام و عنوان خانواده‌های شهدای جنبش در این حاشیه‌سازی‌ها بهره‌گیرند، نقطه‌ی پایان بگذارم؛ تا باشد که همه فارغ از دغدغه‌ی موج‌سواری و استفاده‌جویی، تمام توانایی و نیروی خود را روی برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی و پیشبرد امور جنبش روشنایی متمرکز سازند. بنا بر این، کناره‌گیری خود از عضویت در شورای عالی مردمی جنبش روشنایی را اعلام می‌کنم و برای همه‌ی دوستان عزیز خود در شورای عالی آرزوی موفقیت و کامیابی در پیشبرد امور و پی‌گیری مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی جنبش را دارم. واضح است که این کناره‌گیری به معنای خروج از جنبش روشنایی نیست و این ‌جانب به عنوان یک شهروند همچنان در صفوف جنبش پی‌گیر مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی جنبش روشنایی خواهم بود و تا زمانی که شورای عالی مردمی در خط منافع مردم ما فعالیت داشته باشد، از آن حمایت خواهم کرد.

از همه‌ی یاران و دوستان عزیز جنبشی خود می‌خواهم که با من در این تصمیمی که با وجود دشوار بودن، به خاطر مصالح جنبش و دوام فعالیت با نشاط و فزاینده‌ی آن اتخاذ کرده‌ ام، همراهی کنند و انشاالله از امروز به بعد با بسته شدن باب حاشیه‌ها، همه‌ی ما به متن ماجرا که مبارزه با تبعیض و تلاش برای دست‌یابی به مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی جنبش روشنایی است، برگردیم و همه از توان و انرژی خود برای پیش‌برد امور جنبش بهره گیریم.

به موفقیت و دست‌یابی جنبش روشنایی به مطالباتش که در واقع تحقق ارزش‌های والای انسانی در سرزمین ماست، باورمندیم و با استناد به تجربیات سایر ملل برابری‌خواه و عدالت‌طلب، یقین داریم روزی نه چندان دور، خون پاک یاران شهید مان که بر پای آمال و آرمان یک‌ خلق خسته از تبعیض بر زمین ریخت نتیجه خواهد داد و آن روز، روز پیروزی همه‌ی مردمان این سرزمین بر ستم، تبعیض و استبداد خواهد بود.

در پناه حق بهروز و سرفراز باشید.

دوستدارتان

احمد بهزاد

شنبه ۵ اسد ۱۳۹۸»

***

انفجار در میدان روشنایی، روز شنبه ۲ اسد ۱۳۹۵ اتفاق افتاد. نطفه‌ی حرکت «جنبش روشنایی» در یازدهم ثور شکل گرفت: روزی که با فیصله‌ی کابینه‌ی حکومت وحدت ملی خط برق ۵۰۰ کیلوولت ترکمنستان از مسیر بامیان – میدان به مسیر سالنگ تغییر یافت. احمد بهزاد، چیزی کمتر از سه سال و سه ماه و سه روز بعد از آن روز، استعفای خود از نقش مرکزی و محوری در رهبری جنبش روشنایی را اعلام کرد. وی، بدون شک، نقطه‌ی ثقل حرکت جنبش روشنایی بود. در حاشیه‌ی نزدیک به او سه تنِ دیگر قرار داشتند که بعدها از آنان به عنوان «چهاریار» تعبیر می‌شد: داوود ناجی، داکتر جعفر مهدوی و عارف رحمانی. این حلقه‌ی سه‌نفری در اطراف بهزاد پس از حادثه‌ی انفجار در میدان روشنایی بیشتر تمرکز یافتند و به گواهی خادم‌حسین کریمی در «کوچه‌بازاری‌ها»، «جدا از جلسات شورا با همدیگر جلسات خصوصی برگزار می‌کردند و سپس به جلسه‌ی عمومی و رسمی شورا می‌آمدند» (کوچه‌بازاری‌ها، چاپ اول، ص ۵۷۷). بعد از حلقه‌ی «چهاریار»، افرادی دیگر، در رده‌های مختلف، موقعیت‌ها و نقش‌های متناوبی می‌گرفتند که اغلب هم با توجه به طرح و خواسته‌های «چهار یار» نوسان می‌کرد.

حدود دو ماه بعد از استعفای رسمی احمد بهزاد، مجموعا ۶۱۲ کمنت پای اعلامیه‌ی او جمع شده و این استعفانامه ۴۸ بار بازنشر شده و بیش از ۱۲۰۰ نفر آن را پسندیده و لایک زده اند. در کمنت‌هایی که زیر پست احمد بهزاد آمده است، هیچ یک از اعضای برجسته‌ی شورای عالی مردمی، به شمول سه یار نزدیک او، چیزی نگذاشته اند. احمد بهزاد، پس از صدور این اعلامیه‌ی فیس‌بوکی، به جز خبری از مریضی و عکسی از خود در شفاخانه‌ای در ترکیه، چیز خاصی را در صفحه‌ی پربیننده‌ی خود نشر نکرده است. او نگفته است که برای رفع خلای موقعیت و نقش خود در شورای عالی مردمی جنبش روشنایی چه اقدامی را روی دست دارد. او، تعبیرات مبهم و ظن‌برانگیزِ مندرج در اعلامیه‌ی استعفای خود را نیز شرح نداده است. او نمی‌گوید که منظورش از «شائبه‌های آزار‌دهنده‌ای» که «به هدف متأثر کردن همراهی مردم ما با جنبش روشنایی از کانال‌های مختلف مطرح می‌شود» چیست و این «شائبه‌ها» از جانب چه کسانی و به چه هدفی مطرح می‌شوند. او، برای مخاطبان خود نمی‌گوید که مثلا چه کار شود تا از کنار این «شائبه‌ها» که «به نحوی تبدیل به تهمت و افترا شده‌ است» و «برای جنبش روشنایی حاشیه‌هایی پررنگ‌تر از متن به وجود می‌آورد» به سادگی نگذرند. منظور او از «دوستان دل‌سوز و یا کسانی با چنین دعوی» کیست که «این روزها سخت در کار فربه‌سازی این شائبه‌ها در سطح جامعه شده ‌اند و با اقدامات خود در وسط رویارویی نابرابر مدنیت جنبشی و خشونت‌ورزی حکومتی، توان و انرژی فعالین جنبش را به امور بی‌اهمیت و اغلب به اوهام ذهنی مصروف ساخته و هدر می‌دهند.» او از توهم «موج‌سواری» و تهمت «استفاده‌جویی» که «بعضا از سوی دوستان موجه و قابل قدری مطرح می‌شود»، با تعبیر «حدیث نفس گزنده‌» یاد می‌کند؛ اما توضیح نمی‌دهد که این «توهم» از سوی کدام «دوستان موجه و قابل قدر» مطرح شده که این قدر گزنده است.

احمد بهزاد، در اعلامیه‌ی خود خطابیه‌های عاطفی و ترحم‌انگیزی دارد. از خود بارها به عنوان «دوست کوچک شما» یاد می‌کند و مخاطبان خود را نیز با عنوان «یاران جنبشی» و «دوستان دل‌سوز» و «دوستان عزیز جنبشی» و امثال آن نوازش می‌کند؛ اما هیچ یک از این تعبیرات، وزن سنگین سوالاتی را که در متن و حواشی اعلامیه‌ی او وجود دارند، کاهش نمی‌دهد. بهزاد اعلام می‌کند که همچنان یک جنبشی است و از مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی جنبش حمایت خواهد کرد؛ اما نمی‌گوید که از ایستادنش در مرکزیت شورای عالی مردمی جنبش روشنایی تا قرار داشتن در صف میلیون‌ها نفری که به وسعت جهانی خود را در داعیه و مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی این جنبش سهیم می‌دانند، تفاوت عظیمی است که باید با سخنان صریح‌تر و شفاف‌تری از جانب او و سایر رهبران طراز اول جنبش روشنایی برطرف شود.

***

به نظر می‌رسد احمد بهزاد با انتشار اعلامیه‌ی استعفای خود، آخرین میخ را بر تابوتی کوبیده است که اولین قربانی‌ها از این سلسله را با دستان لرزان خود، روز یک‌شنبه، ۳ اسد ۱۳۹۵، در تپه‌ی شهدا، در دامنه‌ی کوه قوریغ به خاک سپرد و اینک خودش به عنوان آخرین فرد این سلسله آمده است تا از فرط بی‌کسی، خبر مرگ خود را نیز با زبان خود برای دیگران اعلام کند و آخرین میخ را نیز با دست خود بر تابوت خود بکوبد و آخرین قطره اشک را نیز خودش بر روی کاغذ اعلامیه‌ی مرگ خود بریزد و تابوت را نیز با دستان تنهای خودش زیر خاک بگذارد و آخرین پنجه را نیز در تنهایی خودش بر لای خاک فرو ‌برد و «دعای چهل مومن» را نیز تنها و یک‌تنه خودش برای خود بخواند تا از «وحشت قبر» در امان بماند…

هنوز زود است که بگوییم قصه‌ی هیجان‌انگیز و غرورآفرین جنبش روشنایی قصه‌ی سه سال و سه ماه و سه روز است که اگر کسری ده روزه (از یازدهم ثور ۱۳۹۵ تا پنجم اسد ۱۳۹۸) را با خود نمی‌داشت، به یک اسم استعاره‌ساز معنادار تبدیل می‌شد. با این هم، قصه‌ی بهزاد و محوریت قدرت‌مند و انگیزاننده‌ی او در جنبش روشنایی، با استعفای او ورق خورده است و می‌شود قصه‌ی جنبش روشنایی را نیز از همین صفحه به سمت ابتدای کتاب مرور کرد.

اگر در «قیام تبسم» نقطه‌ی «آغاز» را مهم و جالب بدانیم، در «جنبش روشنایی» نقطه‌ی «پایان» را مهم و جالب خواهیم یافت. اگر در قیام تبسم بپرسیم که «چگونه شکل گرفت؟»؛ در جنبش روشنایی باید بپرسیم که «چگونه از بین رفت؟» اگر در قیام تبسم با آغاز یک زندگی، یک حرکت، یک امید بر می‌خوریم که داوود ناجی با فراخوان کوتاه فیس‌بوکی خود آن را رقم زد؛ در جنبش روشنایی با پایان یک زندگی، یک حرکت، یک امید بر می‌خوریم که گرد اندوه‌بار آن با تکان خوردن اعلامیه‌ی استعفای احمد بهزاد به هوا پخش می‌شود. به همین دلیل، اعلامیه‌ی استعفای بهزاد را می‌توان موخره یا تتمه‌ی کتاب «جنبش روشنایی» نیز عنوان کرد.

خادم‌حسین کریمی، از جریان به راه افتادن، رشد و افول جنبش روشنایی شرح مفصل و دل‌چسپی دارد. من در روایت خود به نکته‌ها و فاکت‌هایی که او در کتاب خود درج کرده است، به عنوان شاهد مثال یا دعوت به تأمل اشاره خواهم کرد؛ بدون این که به تکرار آن‌ها نیازی احساس کنم. برای من پس‌زمینه‌هایی که بستر ایجاد، رشد و افول جنبش روشنایی محسوب می‌شوند، مهم‌تر از وقایع و حوادثی اند که به صورت کرونولوژیک اتفاق افتاده اند. خادم‌حسین کریمی، اسناد، مدارک و گزارش‌های مرتبط با این وقایع و حوادث را به حد کفایت تدوین کرده است که بدون تسامح می‌توان کتاب او را «روایت محور» برای مطالعه و درک جنبش روشنایی خطاب کرد.

من قصه‌ی جنبش روشنایی را قصه‌ی تلخ؛ اما عبرت‌انگیزی می‌دانم که به نظر می‌رسد هرچه زودتر بازخوانی و تعمق آن را شروع کنیم، بهره‌های زودتر و مفیدتری خواهیم گرفت؛ بدون این که از آسیب‌خوردن این گنجینه‌ی عظیمِ تجربه‌های نسل خود دچار هراس شویم. در جنبش روشنایی از لحاظ سیاسی و اخلاقی خلاهای شرم‌انگیزی داریم؛ اما از لحاظ روانی در اوجی از شکوه می‌ایستیم: میلیون‌ها نفر در برابر تبعیض و تحقیر قد می‌افرازند و با جرأت و شهامت مثال‌زدنی نخبگان سیاسی خود را یکی یکی به محاکمه‌ی یک نسل آگاه می‌کشند و سر و ته شان را رو می‌کنند و آرام و بی‌صدا به حاشیه‌ی تاریخ می‌رانند.

در جنبش روشنایی، اولین بار، احد بهادری در کنفرانس روزی لندن، با شلیک‌کردن ناخنش، خطاب به اشرف غنی گفت: «تو یک دروغ‌گویی و دروغ می‌گویی!» پس از این شلیک نمادین، میلیون‌ها انسان، میلیون‌ها فرد، ناخن آگاهی را به هر طرف گردش می‌دهند تا به مدعیان چشم‌پرکنی که فضا و محیط را انبار کرده اند، صاف و ساده بگویند: «تو دروغ می‌گویی! در خانه دروغ می‌گویی! در بیرون دروغ می‌گویی! در داخل دروغ می‌گویی! در خارج دروغ می‌گویی!… تو یک دروغ‌گویی!»