سوم ماه می –روز جهانی آزادی بیان-، در حالی فرا میرسد که گفتوگوهای صلح، خروج نیروهای خارجی از افغانستان، احتمال بروز تنشهای داخلی و افزایش خشونتها، خبر از سال بدی برای شغل روزنامهنگاری در افغانستان میدهد؛ شغلی که در این کشور، به گونهی آزاد و امروزی آن، بیشتر از دو دهه عمر ندارد و در کنار چالشهای امنیتی و مالی رسانهها، تبدیل به یکی از ارزشهای آسیبپذیر در این کشور شده است.
آزادی بیان، در کنار دیگر دستآوردهای دو دههی اخیر افغانستان، درشتترین دستآوردی بود که افغانستان به آن دست یافت؛ چون به کمک همین آزادی و شکلگیری رسانههای مستقل بود که دولت افغانستان موفق شد به طور نسبی، دستآوردهایی را در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقبشری داشته باشد. در افغانستان؛ کشوری که همواره حاکمیت مطلقه در آن جریان داشته و حاکمان، نه تنها آزادی در عملکرد داشتند؛ بلکه با دراختیارداشتن رسانههای دولتی، عملکردهای خوب و بد خود را نیز توجیه کردند، موجودیت آزادی بیان و رسانهها، از یک طرف میتواند به مهار سیاستمداران بینجامد و از سوی دیگر، مردم را از حقوق و امتیازاتی که دارند، آگاه کند.
رسانههای آزاد طی دو دههی اخیر، تابلوی رهنمایی بود که وضعیت در افغانستان را به صورت نسبی دچار تحول کرد و هر چند با میل فروکشنشدنی دولتمردان به استبداد و استبدادپذیری شهروندان به لحاظ تجربهی بومی-تاریخی، تبدیل به اهرم فشار بر سران قدرت شد و در مواردی، آنان را مجبور به پاسخگویی در مقابل مردم کرد و یا دست کم در بخشهایی، مانع اعمال خودسرانهی شان شد. بنا بر این، موجودیت آزادی بیان در بافت اجتماعی-فرهنگی افغانستان، تنها دستآوردی است که میتواند زمینهی دستیافتن شهروندان افغانستان به دیگر حقوق شهروندی شان را مساعد کند.
بافت و مناسبات اجتماعی-فرهنگی در افغانستان، هنوز آمادهی پذیرش موضوعاتی از قبیل حقوق بشر، حقوق زنان، اقلیتهای قومی-مذهبی، عملکرد پاسخگوی مقامات دولتی و دیگر مناسبات جهان مدرن نیست؛ چون، تجربهی تاریخی در افغانستان، هنوز به این پختگی نرسیده تا برای پذیرش مناسبات جهان امروز در افغانستان بسترسازی کند. در چنین شرایطی، در کنار نهادهای آموزشی و تحصیلی، رسانهها نقش مهمی در آموزش و تربیت عمومی دارند و موجودیت رسانههای آزاد و مستقل، هر روز به شهروندان یادآوری میکند که دولت در مقابل آنها پاسخگو است و چنان که توانستند با انتخاب یک شخص، قدرت را به او بسپارند، میتوانند در صورت نیاز، قدرت سپردهشده به آن را، پس بگیرند.
شاید در گفتوگوهای صلح –اگر به نتیجه بینجامد-، دستآوردهای زیادی در افغانستان با خطر مواجه شود که یکی از این دستآوردها، آزادی بیان است. اگر دولت بتواند در این گفتوگوها، آزادی بیان را از قربانیشدن نجات بدهد، موجودیت ژورنالیستان و رسانههای مستقل و آزاد، میتواند در درازمدت، به اصلاح وضع پس از صلح بینجامد و دولت پس از صلح را، مجبور به پاسخگویی در مقابل مردم کند؛ اما اگر این دستآورد بیستساله روی میز قمار صلح برود، هر چند با حفظ دستآوردهای دیگر، حکومت پس از صلح به هیچ وجه قابل کنترل نخواهد بود؛ چون طالبانی که عادت ندارند با حسابدهی، تحمل و مدارا زندگی کنند، با واردشدن در بدنهی قدرت و شهرها، دست به هر گونه تجاوز بر حقوق مردم خواهند زد.
حملات سازمانیافتهی طالبان طی یک سال اخیر بر چهرههای رسانهای در افغانستان، بیانگر این است که این گروه، از موجودیت رسانههای مردمی ترس دارد و به کمک تهدید در میدان نبرد و چانهزنی در میز گفتوگو، تلاش خواهد کرد تا محدودیتهایی را بر رسانههای و آزادی بیان وضع کند؛ اما دولت با اجماع سیاسی داخلی قوی، میتواند آزادی بیان را همچنان به عنوان یک ارزش انسانی و مردمی حفظ کند؛ چون، آزادی بیان، نه مخالفت با مذهب و دیگر خواستهای طالبان دارد و نه این گروه میتواند توجیه شبهمنطقیای برای رد آن بتراشد.
حفظ آزادی بیان و موجودیت رسانههای مستقل و مردمی، اهرم فشاری خواهد بود بر حکومت پس از صلح که ممکن عملکرد آن با حکومت فعلی تفاوتهای بسیاری داشته باشد؛ چون به هر حال، نیروهای خارجی دیگر برای کنترل وضعیت در افغانستان نیستند و همچنان چهرههایی از طالبان وارد مناسبات قدرت خواهند شد که در هر پست دولتیای گماشته شوند، علاقهی فروکشنشدنی به عملکردهای مستقلانه دارند؛ عملکردهایی که بر اساس ساختار افقی قدرت در گروههای تروریستی قابل خوانش و انجام است.