نویسنده: نبی ساقی
مرزِ میان حنفیت و سلفیت در نگاه نخست، مرز چندان ملموس و واضحی به نظر نمیرسد. در تصویر بزرگتر، عقاید حنفی و سلفی از نظر کلامی تقریبا به جوی واحدی میریزد که همان کلام اشعری باشد. سلفیت نیز مانند حنفیت خود را اهل سنت میداند و در همان مسیری طی طریق میکند که حنفیت در همان راه قدم گذاشته است؛ اما با این وجود، در عمل تفاوتها میان این دو نحلۀ فکری – همان گونه که در میان سه مذهب فقهی دیگر اهل سنت- گاهی خیلی عمیق و ژرف به نظر میرسد. مسلمانان، تمام شان پیرو کتاب واحد استند؛ اما درک و برداشت و فهم و تفسیر شان از این کتاب، گاهی به حدی متفاوت است که به تکفیر همدیگر میانجامد. در مورد تفسیر و درک و فهم از سنت نیز با وجود ادعای یکی بودن، گاهی همان شکاف و همان اختلافات، حتا به پیمانهی وسیعتر و عمیقتر وجود دارد. در این جا به صورت بسیار فشرده به برخی از این تفاوتها نگاه مختصری میاندازیم.
تقلید و عدم تقلید
پیروان حنفیت، بحث تقلیدِ عوام از مذاهب اربعه را ظاهرا یک نیاز و یک ضرورت عملی میدانند و فکر میکنند مردم عام چارهای جز تقلید از مجتهدین بزرگ ندارند؛ اما سلفیون ادعای غیرمقلد بودن دارند و نظر شان این است که به جای پیروی از مذاهب، باید مستقیما به سنت رجوع کرد؛ اما در عمل، عامهی سلفیون نیز در واقع دنبالهرو و مقلدِ همان راهی استند که بزرگان و مجتهدان سلفی در آن قدم زده اند.
مرتکب گناه کبیره
از امام اعظم روایت شده که گفته بود: «ما هیچ مومنی را تکفیر نمیکنیم»؛ اما ظاهراً برخی سلفیون به تکفیر و یا مشرک خواندن دیگران اندکی با دست و دلبازی بیشتری برخورد میکنند و در مورد تکفیر دیگران آن حزم و احتیاطی را که احناف داشتند، ندارند. البته تکفیرِ همدیگر، رسمِ تازهای نیست و مذاهب کلامی در ادیان مختلف، از گذشتههای دور با این مسأله دست و گریبان بوده اند و بزرگان نامداری مانند امام محمد غزالی نیز در مورد نظریات فلاسفهی اسلامی در کتاب «تهافت الفلاسفه» و جاهای دیگر به این مسأله، توسل جسته است.
شفاعت
معنا، مفهوم و کاربُرد شفاعت در مورد پیامبران و اولیاء الله، در حنفیت با سلفیت متفاوت معلوم میشود. ظاهرا سلفیت شفاعت و کمک خواستن، غیر از خداوند را شرکآمیز میداند. حنفیون وتعریف شان از شفاعت؛ اما با تعریف سلفیون متفاوت به نظر میآید. ظاهراً چیزی که حنفیها از شفاعت در نظر دارند، با درکی که سلفیون از برخورد حنفیها با مسألهی شفاعت دارند، یکی نیست. البته عوام مردم حنفی نیز فهم شان از شفاعت وکرامت با خواص حنفی تفاوت دارد. نقد سلفیت بر این موضوع، بیشتر متوجه همین قرائت عامیانه از بحث شفاعت است که به قرائت خواص نیز تعمیم داده میشود.
بزرگان مذاهب
برخی سلفیون، امامان مذاهب اربعه و بزرگان مذاهب را مصداق «اربابا من دون الله» میدانند و پیروی از آنها را ناجایز میشمارند؛ اما حنفیون به بزرگان مذاهب دیگر احترام بیشتری قایل استند. سلفیها فکر میکنند که پیروان مذاهب به رهبران و امامان مذاهب به حدی اقتدا و دنبالهروی دارند، که پیروی از پیامبر و سلف، تحتالشعاع آن قرار گرفته است؛ اما حنفیها ظاهرا پاسخ شان این است که بزرگان مذاهب، خود شان در همان مسیر سلف صالح رفته اند و پیروی از امامان مذاهب، در حقیقت جز پیروی از سلفِ صالح، چیزی دیگری نیست و تضادی میان آنها دیده نمیشود.
تأویلگرایی و ظاهرگرایی
حنفیون مانند برخی دیگر از مذاهب کلامی و فقهی، بعضی آیات را بر حسب ضرورت عقلی، تأویل میکنند و به مجاز و استعاره و کنایه در برخی موارد، اهمیت میدهند؛ اما سلفیون مثل این که به ظاهر آیات، خود شان را بیشتر متعهد میدانند و از مفاهیمی مثل تأویل و مجاز و استعاره، دوری میکنند. طور مثال در بابِ این که خداوند جسم است یا نیست، علمای حنفی ظاهرا به تأویل چنین آیاتی بیشتر متوسل شده اند؛ اما سلفیون به ظاهرا نص و در نتیجه به جسمانیت، بیشتر نزدیک به نظر میآیند. مولانا جلال الدین بلخی، در دفتر اول مثنوی میگوید:
من چو لب گویم، لبِ دریا بُوَد
من چو «لا» گویم مراد «اِلّا» بُوَد
و یا
گفت پیغمبر ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران، زینهار
لیک بگریزید از سرد خزان
کان کند کو کرد با باغ و رزان
راویان این را به ظاهر برده اند
هم بران صورت قناعت کرده اند
آن خزان نزد خدا، نفس و هواست
عقل و جان عین بهار است و بقاست
در ابیات فوق، مولانا ظاهر روایت را تأویل میکند و میگوید که راویان معنای عمیق روایات را درک نکرده و به «صورت » قناعت کرده اند؛ در حالی که معنای حقیقی ظاهر آن نیست.
اهل رأی، اهل حدیث
حنفیون به اهل رأی و عقلگرا بودن شهرت دارند و سلفیون به اهل حدیث و روایتگرایی. از ابن خلدون نقل شده است، که ابوحنیفه، فقط در مورد صحت و وثاقت ۱۷ حدیث خودش را مطمئن احساس میکرده است. البته ترتیب مصادر احکام در حنفیت نیز همان کتاب و سنت و قیاس / استحسان و اجماع است؛ اما این که، آیا به هر روایتی میتوان اعتماد کرد که قول پیامبر هست یا نیست، بحث و جدلهای بسیاری صورت گرفته است. قیاسگرایی حنفیون، ظاهرا به زعم سلفیها چندان خوش نمیآید و فکر میشود وقتی روایتی وجود داشته باشد، دیگر نیازی به قیاس وجود ندارد؛ اما حنفیها ظاهراً در مورد صحت روایتها احتیاط و سختگیری بیشتری دارند و فقط به روایتهایی استناد میکنند که در مورد صحت آنها، اطمنان کامل داشته باشند.
مسألهی حجاب
بحث حجاب و مقدار آشکار بودن صورت، یکی دیگر از موارد اختلاف است. بسیاری علمای حنفی با آشکار بودن روی و دست مخالفت نکرده اند؛ اما سلفیون ظاهراً «نقاب» را بر باز بودن صورت زن(حجاب) ترجیح میدهند. روشن نیست که سلفیها در مورد زنانی که در روستاها از صبح تا شام به دلیل فقر و ناچاری در مزارع و کشتزارها مصروف کار و زحمت استند و یا از چشمهها و کاریزها آب آشامیدنی میآورند، چه رویکردی دارند؛ اما یکی از راههای حل، ظاهرا تأکید بیشتر روی الزامیت نفقه برای مردان است که اگر اجرا شود، میتواند کار زنان بالای مزارع را منتفی کند؛ اما رویکرد حنفیها شاید بیشتر به ضرورت اجتماعی و اقتصادی قضیه، استوار باشد.
بحث عنصر ایرانی/ خراسانی
سلفیت بیشتر از حنفیت با ایرانگرایی و همچنان با شیعیان ستیز نشان داده است. اگر از زاویهی نژادی و فرهنگی به مسأله نگاه شود، سلفیت بیشتر به فرهنگ اسلامی-عربی نزدیک به نظر میرسد، در حالی که حنفیت همان گونه که شخص امام ابوحنیفه چنین بود، به فرهنگ اسلامی-ایرانی/خراسانی. نمادهای خراسانی مانند نوروز و تقویم خورشیدی مورد مخالفت شدید سلفیون بوده است. امام اعظم ظاهرا در استنباط احکام و راههای حل، از روی ضرورت، نیمنگاهی هم به عنصر ایرانی/خراسانی داشته و گفته میشود که حتا به نمازخواندن به زبان فارسی نیز در صورت ضرورت، جواز قایل بوده است.
رابطه با تصوف
حنفیها با اهل تصوف و عرفان مخالفت کمتری داشته اند و حتا بسیاری از صوفیه حنفی بوده اند؛ اما سلفیت با بسیاری از مراسم و ریاضات صوفیه نه تنها که مخالف است، بل برخی از رفتار آنها را شرکآمیز تلقی میکند. عمدهترین مخالفت نظری در این جا روی مفهوم توحید و شفاعت است؛ اما از نظر عملی، زیارت قبور و حلقات سماع و جذبه، به آشکارترین موضوع منازعه تبدیل شده است. البته برخی حنفیها نیز با بسیاری از رفتار عملی صوفیه، در گذشتهها نیز موافق به نظر نمیرسیده اند؛ اما مخالفت آشکار و شدیدی هم نداشته اند.
خلافت و سلطنت
حنفیت سالهای سال با سلاطین و پادشاهان کنار آمده؛ اما ظاهرا سلفیون با ایدهی خلافتگرایی، رابطهی نزدیکتری دارند. بعد از گسترش سلفیت، تئوریهای بیشتری در مورد مسألهی خلافت طرح شد. البته حنفیها نیز در مورد خلافت و حکومت واحد اسلامی بیعلاقه نبوده اند؛ اما تأکید و انحصاری که سلفیون در این باره روی آن پافشاری میکنند، در مورد حنفیها کمتر دیده شده است.
تحمل مذاهب دیگر
مطابق آن اصل مهم حنفی که «مرتکب گناه کبیره کافر نیست» حنفیون با مسلمانانی که مخالف شان بودند، به چشم مسلمان گناهکار نگاه میکردند و به هرحال به کشتن شان حکم نمیکردند؛ اما ظاهرا سلفیون در برخورد با مسلمانان گناهکار سختگیری و تحملناپذیری بیشتری از خود نشان داده اند. این مسأله که کدام عمل، گناه کبیره است وکدام عمل شرک است، با وجود این که در ظاهر روشن و ساده به نظر میآید، در عمل به چنین وضاحت وسادگی نیست و همین مسأله شاید حنفیها را به احتیاط بیشتری سوق میداده است.
قیام علیه قدرت
قیام در برابر سلطان جائر، از سوی اکثریت حنفیان توصیه نمیشود. البته حنفیها نیز آن روایت را که میگوید «الملک یبقا مع الکفر و لایبقا مع الظلم» پیوسته روایت کرده و ظلم را تقبیح کرده اند؛ اما از سوی دیگر، بیشتر شان قیام و شورش در برابر پادشاه ظالم را نیز توصیه نکرده اند؛ ولی قراین نشان میدهد که بیشتر سلفیون علیه سلطان جائر علاقهمند قیام و شورش و جنگ استند؛ با این وجود علمای سلفی تقریبا اکثرشان در مورد حکومت کنونی عربستان سعودی سکوت اختیار کرده اند و ظاهرا در همان راهی روان استند که حنفیها در آن رفته بودند.
ساختن مقبره
در تاریخ اسلام به ویژه در جهان حنفی، از هند گرفته تا افغانستان و آسیای میانه و خاور میانه، مقبرههای بسیاری برای مشایخ، علما و شاهان ساخته شده است و ظاهرا حنفیون مخالفتی با این مسأله نکرده اند؛ اما سلفیون در مورد ساختن مقبرههای مجلل با حنفیون متفاوت فکر میکنند و حتا گفته شده، داعش تهدید کرده بود که در صورتی پیروزی آرامگاه پیامبر را نیز ویران خواهد کرد.
رویهمرفته نظریات کلامی و فقهی در میان مسلمانان با تمام همرنگیها، تفاوتها و تفکیکهایی هم دارد که گاهی کار را به دشمنی و جنگ نیز کشانیده است. نظریات کلامی و فقهی از سیاست و نژاد و شرایط اجتماعی و اقتصاد و سطح دانش و خرد و وضعیت جهانی و مسایل بسیار دیگر تأثیر میپذیرد. حنیفیها و سلفیها با وجود این که دین واحدی دارند، گاهی اوقات دیدگاههای سیاسی و کلامی و فقهی متفاوتی اختیار کرده اند. تساهل، تسامح و همدیگرپذیریای که در جهانِ امروز از سوی فلاسفه و اهل خرد، تبلیغ و توصیه میشود، با تحمل و مدارای مذهب حنفی، همخوانی بیشتری پیدا میکند؛ اما حملات نظامی و لشکرکشیها و قدرت نظامی و تکنالوژیکیای که هر روز بیشتر از پیش از سوی قدرتهای جهانی نمایش داده میشود، جایگاه و دیدگاههای سلفی را به عنوان یک واکنش اجتماعی و تمدنی در جهان اسلام، استوارتر و جذابتر میسازد. سرنوشت جهان اسلام، جز با کسب دانش و علم و موجودیت نظامهای سیاسی که کشمکش قدرت را به صورت مسالمتآمیز مهار کند، تغییر نمیکند. واکنشهای سیاسی و چریکی، در برابر وضعیت موجود جهان، تا حال حاصلی جز جنگ داخلی و اختلافات فرقهای و فرار مغز و سرمایه، در پی نداشته است و اگر ما استراتیژی مان را عوض نکنیم و راز پیشرفت و رفاه سرزمین خود مان را مانند دیگران پیدا نتوانیم، آینده همچنان تاریک و مبهم باقی خواهد ماند.
منبع: – مثنوی، دفتر اول، گنجور، بخش ۹۰ و هکذا ۷،۱، ۱۶۳۶