بخش دوم
پیشروی طالبان طی چند سال اخیر و افزایش کشتار هدفمند هزارهها، خبر از بازگشت نفرت تاریخی میدهد؛ نفرتی که دو دهه شد، از عملکرد سیستماتیک مانده بود. هرچند، طی دو دههی اخیر نیز، دولت دست به اقداماتی زد که نمایانگر تبعیض علنی علیه اقوام مختلف بود؛ اما از آنجایی که این اقدامات طی سازوکار اداری و سلسله مراتب اجرا شد، تبدیل به گفتمان تبعیض و ایستادگی مقابل آن نشد. سهمیهبندی کانکور به اساس سمت یا قوم، بارزترین اقدام دولت طی دو دههی اخیر علیه اقوام دیگر بود. این که دولت تلاش کند نظام تحصیلی را نه به اساس توانایی که به اساس سهمیهبندی تنظیم کند، به این معنا است که دولت نگران پیشرفت برخی از اقوام است و با این پروسه، میخواهد جلو این اتفاق را بگیرد. تقسیمبندی اقوام دیگر غیر از قوم پشتون، به شاخههای کوچک و کوچکتر، تلاش دیگری بود که از سوی دولت به اجرا گذاشته شد؛ با هدف تضمین حاکمیت قومی در حال و آینده. وقتی دولت دست به چنین اقداماتی میزند، مسلم است که داشتن انتظار بهرسمیتشناختن کشتارهای هدفمند هزارهها، انتظاری است زیاد و دور از تصور.
روزها میشود، صدها هزار نفر در نقاط مختلف جهان، منتظر اند که دولت در واکنش به اعتراضات مردمی مبنی بر توقف نسلکشی هزارهها، حرفی به زبان بیاورد. دولت اما؛ دندان بر جگر گذاشته و هیچ صدای رسمیای مبنی بر این که کشتار هدفمند هزارهها نسلکشی است یا نه، بیرون نمیدهد. همزمان با راهاندازی توفان تویتری مبنی بر توقف نسلکشی هزارهها، طالبان وارد ساحهی بودوباش کارمندان مؤسسهی ماینروبی «هلوترست» در بغلان شده و سراغ هزارهها را گرفتند. چندین نفر را به دلیل این که هزارهها را معرفی نکردند، کشتند و یا زخمی کردند. پیام این کار طالبان، فریادی از نسلکشی است؛ اما دولت، جرأت این را ندارد که تأیید کند. تأیید دولت، به معنای این است که باید سازوکاری را در همکاری با سازمان ملل، سازمانهای حقوقبشری و دادگاههای کیفری جهانی، برای جلوگیری از این روند به پیش بگیرد و روی این موضوع، به صورت روشمند تحقیق شود. اگر چنین تحقیقی صورت بگیرد، دامن افراد زیادی از امروز تا یک قرن پیش را میگیرد که برای دولت سنگین تمام میشود. این، برای حکومت، لقمهای نیست که بخواهد یا بتواند فرو ببرد.
دولت، از عمق فاجعه آگاه است و میداند که در سطوح مختلف نظام نیز، افرادی هستند که باورشان در مقابل هزارهها، کمتر از باور طالبان نیست. درگیری لفظی در پارلمان پس از حمله بر مکتب سیدالشهدا در غرب کابل، نمایانگر بخشی از کینهی تاریخی در مقابل هزارهها بود. جایی که، نمایندهی پارلمان، دلیل کشتار مردم هزاره را، با استدلال به فرستادن چند جوان کارگر هزاره توسط حکومت ایران به لشکر فاطمیون، ماستمالی میکند و میگوید که کشتن کودکان هزاره، تاوان همکاری هزارهها با فاطمیون جهت سرکوب داعش است.
آنچه احتمال نسلکشی شدیدتر هزارهها در امروز را تشدید میکند، دخالت گروههای تروریستی مختلف در افغانستان است که به هیچ شیوهی متعارف جنگیای باور ندارند. گروههای تروریستی، با استفاده از امکانات نظامی تخریبگر امروز، دست به خشونتهای بیباکانهای در مقابل مردم بیدفاع هزاره میبرند. کشتن هزارهها، فروکردن انگشت در زخم تاریخی افغانستان است؛ زخمی با پیشینهی تاریخی که اگر درمان شود، خبر از افغانستان جدید میدهد و اگر همچنان خاریده شود، جنگ تمامعیار قومی را رقم میزند.
این که دولت تمام تلاشش را میکند تا کشتار هدفمند هزارهها را نسلکشی نشناسد، به هیچ کسی پنهان نیست؛ چون، نسلکشیخواندن این کشتار، دولت را در شرایط بدتری قرار خواهد داد. تنها راهی که دولت پیش رو دارد، این است که با تمام تلاش، آسیبپذیری امنیتی هزارهها را کاهش داده و نگرانی بهوجودآمده را، تا حدی رفع کند. اگر دولت نخواهد و یا نتواند امنیت هزارهها را تأمین کند، نزدیکترین احتمال از ادامهی وضعیت، جنگ داخلی و قومی است که بیشتر از دههی هفتاد و با شیوههای نامتعارفتری اتفاق خواهد افتاد.
طالبان، از یک سو، نفرت و خصومت دیرینه با هزارهها دارند و از سویی، با هدفقراردادن این گروه قومی-مذهبی، میتوانند پیشزمینههای جنگ قومی را بریزند. درگیری جنگ قومی، زمینهی قوتگرفتن طالبان و داخلشدن آنان در مناسبات سیاسی افغانستان را، بیشتر میکند. بنا بر این، این گروه میتواند با استفاده از فرصت، هم هدف دیرینهاش که کشتن هزارهها است را بر آورده کند و همچنان، جنگ قومی در این کشور را رقم بزند تا همهی راههای امیدواری برای رفتن به فردای بهتر را ببندد.
سازمان ملل و کشورهای قدرتمند منطقه و جهان، مسؤولیت دارند که فشارها بر دولت افغانستان را بیشتر کرده و همچنان، مقابل نسلکشیای که زیر نام داعش یا طالب انجام میشود، بیستد. اگر فشارهای بینالمللی علیه دولت و گروههای تروریستی بیشتر نشود، حملات هدفمند بر هزارهها بیشتر شده و خشونتی که ممکن بخشی از آن در ناخودآگاه جمعی رسوب کرده باشد نیز، به نمایش گذاشته میشود. بازندهی این بازی، از هر سمتی محاسبه شود، دولت است؛ چون، دولت است که نه میتواند امنیت مردم را بگیرد و نه کشتار هدفمند قومی-مذهبی را که نشانهی بارزی از نسلکشی است، به رسمیت میشناسد. سکوت مرگبار دولت، همه چیز را روشن میکند؛ از نفرت تاریخی در مقابل هزارهها و تا آلودهبودن افرادی در نظام که در پستهای مختلفی کار کرده اند و یا در حال کار استند.
در شرایط فعلی که انتظار از دولت به صفر رسیده، هزارهها باید سازوکار قومیای برای دفاع از خودشان بسازند. بزرگان و جوانان هزاره، باید مناطق آسیبپذیر در ساحات هزارهنشین را شناسایی و با استخدام نیروهای مردمی، جلو افزایش حملات را بگیرند. هرچند، دشوار است که مردم بدون تجربهی نظامی و استخباراتی، بتوانند مقابل فعالیتهای پیچیدهی تروریستی ایستادگی کنند؛ اما در این نیز شکی نیست که هر گونه اقدام مردمی، میتواند وضعیت را بهتر مدیریت کند. استخدام نیروهای محلی در همکاری با نیروهای امنیتی، به دلیل شناختی که این نیروها از افراد خودی و غیر دارند، امکان شناخت افراد مخل را فراهم کرده و وضعیت را بهتر میکند.
امید دوم و تنها امیدی که میتواند در درازمدت وضع موجود را تغییر دهد، درک فراقومی و انسانی است؛ امیدی که بیش از همه، از افراد باسواد و قابل تفکیک اقوام مختلف میرود. آگاهان اقوام مختلف که مسایل افغانستان را از عینک قوم یا سمت نمیبینند، به نقد صادقانهی دولت و دیگر طرفهای درگیر جنگ بپردازند. بین اقوام مختلف، هستند کسانی که باوری به قوم و فرمانروایی یا فرمانبری قومی ندارند؛ به وضعیتی فکر میکنند که همه بتوانند با آرامش زندگی کنند و کشوری را معنا بدهند؛ اما فشارهای قومی، در مواردی باعث سکوت و در مواردی هم باعث توجیه عملکردهای نادرست قومی توسط این دسته از افراد میشوند. شکلگیری گروههای مشترک قومی و آسیبشناسی نکات تصادم قومی-مذهبی، امکانی است برای تولید حس همبستگی قومی و مذهبی. این گروهها، در کوتاهمدت که مسئلهی افزایش خشونت مذهبی به نام تروریزم است، میتوانند جلو بیشترشدن خشونت و تنشهای قومی را بگیرند. باید این حس مشترک در همه اقوام به وجود بیاید که طالب یا داعش، فقط دشمن هزاره نیست؛ اگر هزاره را میکشند، زندگی اقوام دیگر هم زیر حاکمیت آنها کمتر از مرگ نیست. گروههایی متشکل از افراد آگاه و با نفوذ از اقوام مختلف، میتوانند دشمن مشترک مردم را تعریف کنند. این مهم است که پشتون هلمند، تاجیک بدخشان و اوزبیک فاریاب، کشتن هزارهها توسط هر مرجعی که باشد را، محکوم و نسلکشی بشناسند؛ چون، تمام مؤلفههای نسلکشی در آن هست. این شناخت، زمینهی بسیج اقوام مختلف را فراهم کرده و این هشدار را به گروههای تروریستی میدهد که در صورت ادامهی این روند، جایی در بین مردم نخواهند داشت.