جنگ خانه‌به‌خانه؛ تکتیکی به نفع طالبان و ضرر ارتش

زاهد مصطفا
جنگ خانه‌به‌خانه؛ تکتیکی به نفع طالبان و ضرر ارتش

بخش دوم
حفیظ، در چند قدمی انفجار خودش را به زمین می‌اندازد و پس از لحظه‌ای، وقتی بدنش را تکان می‌دهد، دردی را احساس نمی‌کند. قسمت‌هایی از بدنش را با دست‌ لمس می‌کند که اگر زخمی شده و درد را تا هنوز حس نکرده باشد، بتواند رد پای خون را در بدنش پیدا کند؛ اما حفیظ سالم است. آن‌طرف‌تر از حفیظ، «میرویس-نام مستعار»، یکی از سربازان ارتش به زمین افتاده است و دو قدم دورتر از او، سرباز دیگری که لباس پولیس دارد و حفیظ او را به نام نمی‌شناسد. حفیظ از جایش برمی‌خیزد و می‌دود تا میرویس را که از هر دو پا آسیب دیده است، از زمین بردارد. دو نفر دیگر از سربازان ارتش، آن سرباز پولیس را از زیر بغل‌هایش می‌گیرند و هر دو زخمی را در پهنای سنگی می‌کشند که هدف شلیک طالبان قرار نگیرند.
گروه ده‌نفری دیگری از سربازان ارتش، به محل انفجار رسیده اند و چهار نفر مسوولیت می‌گیرند، هر دو زخمی را به عقب جنگ برگردانند تا از امکانات اولیه‌ی صحی مستفید شوند. انفجار ماین، ترس را به جان حفیظ می‌اندازد؛ حفیظی که اولین جنگ مستقیمش را به عنوان سرباز ارتش پیش رو دارد و پس از افتادن دو نفر از هم‌سنگرانش به زمین، دیگر از زمین زیر پایش نیز می‌ترسد. سربازان ارتش و پولیس، در نزدیکی محل انفجار جمع می‌شوند و پس از تقسیم به سه گروه، حملات شان را از سه سمت، علیه طالبان آغاز می‌کنند. طالبان که سنگر شان در روستای قبلی مورد هدف هوایی قرار گرفته بود، دیگر در سنگرهای بیرونی حضور کم‌تری دارند و از خانه‌های مردم ملکی به مقاومت می‌پردازند تا نیروهای دولتی نتوانند به دلیل تلفات ملکی و بالاکشیدن عصبانیت مردم، از حملات هوایی استفاده کنند.
ورود به روستای دومی، به دلیل نبود سنگرهای طالبان در بیرون از روستا، پس از نیم‌ ساعتی ممکن می‌شود و اولین گروه سربازان ارتش و پولیس، وارد بخشی از روستا می‌شوند؛ روستایی با خانه‌های گلی که در دامنه‌ی کوهی لنگر انداخته است. حفیظ در جمع سربازانی است که تا هنوز سه خانه از روستا را گرفته اند و زمینه را برای ورود دیگر سربازان مساعده کرده اند. جنگ بار دیگر به خانه‌های مردم کشیده شده است که بیش‌تر با سلاح سبک و انداخت نارنجک، خانه‌‌ به ‌خانه دنبال می‌شود. طالبان که در موقعیت دفاعی استند، تلاش می‌کنند با ورادکردن تلفات بیش‌تر به نیروهای ارتش، آنان را مجبور به عقب‌نشینی کنند. سربازان ارتش اما راهی برای عقب‌نشینی ندارند و وظیفه دارند که آن روستاها را از وجود تروریستان پاک‌ کنند.
جنگ در آن روستا، دو ساعت طول می‌کشد تا سربازان ارتش موفق می‌شوند خانه‌‌ به خانه‌ی آن را تلاشی و افراد مشکوک را بررسی کنند. در جریان تلاشی خانه‌ها، انواع سلاح سبک و سنگین به دست نیروهای دولتی می‌افتد. این سلاح‌ها بیش‌تر در خانه‌هایی پیدا می‌شود که مردان آن سربازان طالبان بوده و گریخته اند؛ برخی هم شاید فقط سلاح‌های شان را به زمین گذاشته اند و در جمع کسانی استند که در بررسی سربازان ارتش، دست‌داشتن شان با طالبان اثبات نشده است. آفتاب کم کم پشت ابرهای تیره‌ی اواخر بهار به غروب می‌نشیند و سربازان ارتش و پولیس که پیش‌روی جان‌فرسایی را تجربه کرده اند، دیگر حوصله‌ی نبرد ندارند. آن‌شب را قرار می‌شود نزدیک به هفتاد نفر از سربازان ارتش که وارد آن روستا شده اند، در همان‌جا بگذرانند و فردا برای انجام عملیات دیگری آماده شوند.
آن‌شب را سربازان ارتش و پولیس در همان روستا لنگر می‌اندازند؛‌ روستایی با مردم ناشناخته که ترس هجوم شبانه را در دل سربازان ارتش فراهم کرده است. به گفته‌ی عظیم، برخی از سربازان می‌گویند که شب را بیرون از روستا و باید در جای دیگری باشند تا در صورت حمله‌ی طالبان بر آنان، بتوانند دوست را از دشمن تشخیص بدهند؛ اما عده‌ای از سربازان که از ولایت کندهار استند، می‌گویند که مردم قابل اعتماد است و شب را باید در همان روستا سپری کنند. مردم محل، گوسفندی قربانی می‌کنند و هم‌چنان برخی از خانه‌ها برای سربازان ارتش نان شام می‌آورند. حفیظ که با گروهی از سربازان از ولایت‌های شمالی در آن عملیات استند، به مردم محل مشکوک اند و نانی هم که از خانه‌ها می‌آید را تا دیگر سربازان نمی‌خورند، به آن دست نمی‌زنند. ترس حفیظ و هم‌راهانش از مسموم‌شدن شان توسط مردم محل یا برخی از خانواده‌ها است که ممکن با طالبان هم‌کاری داشته باشند.
در چهار سمت روستا، چهار تانک ارتش را جابه‌جا می‌کنند تا در صورت حملات ناگهانی طالبان، بتوانند مانع ورود آنان به روستا شوند. دیگر سربازان ارتش نیز پس از خوردن نان شب، در قسمت‌هایی از روستا سنگر می‌گیرند تا شب تاریک را صبح کنند. تا نزدیکی‌های صبح، خبری از جنگ نیست و صدای گلوله‌ها موقتا خاموش شده است. هنوز روشنایی در نفس صبح ندمیده است که حملات راکتی طالبان از دو سمت روستا آغاز می‌شود؛ حملاتی که در دقایق اول، وضع را برای سربازان وحشت‌ناک می‌کند؛ اما تانک‌های ارتش دست به کار می‌شوند و ضد حمله‌ای را ترتیب می‌دهند که پس از ساعتی درگیری، طالبان را دوباره مجبور به فرار می‌کنند. جنگ روز بعد کلید خورده است و نیروهای ارتش، به دنبال طالبانی که فرار کرده اند، یک ساعت دورتر، به روستای دیگری وارد می‌شوند که ۲۰-۳۰ خانه بیش‌تر ندارد. سربازان ارتش، پیش از رسیدن به این روستای کوچک، چند بمب جاسازی‌شده در مسیر راه را منفجر می‌کنند؛ اما به محض واردشدن به آن روستای کوچک و تلاشی خانه‌ها، تقریبا هیچ مرد جوان یا میان‌سالی را پیدا نمی‌کنند؛ جز موسفیدانی که توان برداشتن سلاح را نداشته اند.
طالبان در آن روستا که در موقعیت همواری واقع شده است، توقف نکرده اند و با موترسایکل‌های شان گریخته اند. عملیات ارتش هم‌زمان در سه محل دیگر این ولسوالی جریان دارد. پس از رسیدن گروهی که حفیظ یکی از آنان است، در آن روستای کوچک، قرار می‌شود دو گروه دیگری که از دو سمت دیگر جنگ را به پیش می‌بردند نیز، در آن محل با آنان یکی شوند تا عملیات گسترده‌تری را راه‌اندازی کنند؛ عملیات بالای روستاهای کلیدی‌تری که صدها طالب در آن سنگر گرفته اند. هنوز چاشت نشده است که دو گروه دیگر نیز به همان روستای کوچک می‌رسند؛ دو گروهی که از چندین روستا گذشته اند و نزدیک به صدنفر آنان در طول شب نیز جنگیده اند که نیازمند خواب اند. همان‌جا موترها و تانک‌ها لنگر می‌اندازند تا سربازانی که نخوابیده اند، بخوابند و سربازانی که بیدارند، برای ادامه‌ی عملیات طرح بریزند.
ادامه دارد.