نویسنده: مجیب مشعل
منبع: نیوریاک تایمز
برگردان: ابوبکر صدیق
دوحه – قطر؛ آنان اینجا استند تا به جنگ پدران شان نقطهی پایان بگذارند.
در دو طرف مذاکرهی { دوحه –قطر} طالبان و دولت افغانستان، شماری از فرزندانی استند که پدران شان نقش کلیدی در جنگ علیه شوروی در سال ۱۹۸۰ داشتند؛ آنان چهار دهه خشونت را سپری کردند و عزیزان شان را از دست دادند.
پدران برخی شان تا آخرین لحظهی زندگی عضو گروه تروریستی بودند، برخی با خشونت به قتل رسیدند و شماری هم با حملات انتحاری و انفجاری، نماد وحشت جنگ شدند.
بر سینهی نجاتیافتگان مدال افختار آویزان شد و میلیونها انسان دیگر بدبخت شدند؛ شماری با استفاده از فرصت سیاسی به آرگاه و بارگاه رسیدند؛ ولی هنوز هم در بازی پنهانیای، مرگ را جستوجو میکنند.
کسانی که پدران شان در کنار هم برای خروج شوروی سلاح برداشتند، بعدا به خاطر قدرت، همدیگر را هدف گرفتند و منجر به جنگ بیرحم داخلی شد. اکنون فرزندان شان از پیامد خروج نظامیان امریکایی طبق گفتوگوهای قطر که هنوز نتیجهای در پی ندارد، به خوبی آگاه اند. هرگاه عناصر متضاد افغانستان نتوانند به توافق برای شریکشدن در قدرت دست یابند، افغانستان دوباره به دامن یک جنگ داخلی سقوط خواهد کرد؛ تنشی تازه برای نسل جدید با دشمنان و حامیان جدید.
فاطمه گیلانی که پدرش یکی از رهبران مجاهدان در برابر شوروی – که خروج آن، افغانستان را وارد بحران و تیرهبختی کرد- بود، میگوید: اگر این فرصت {صلح} از دست برود، ما افغانستان را از دست خواهیم داد. از دست دادن این فرصت خیانت به مردم افغانستان، کودکان و زنان این سرزمین است؛ مهمتر از همه هدررفتن این فرصت، خیانت به تمام قربانیان جنگ است.
خانم گیلانی عضو هیئت ۲۰ نفری دولت افغانستان است که در ماه سبتامبر در دوحه – مرکز قطر – با طالبان به اساس توافقنامهی ماه فبروری امریکا – طالبان به گفتوگو نشستند؛ توافقی که منجر به آغاز خروج امریکا شد.
بانو گیلانی یک هفته بعد از آغاز مذاکرات، زمانی که چهارمین جراحی گلوی خود را سپری کرده بود در دوحه به هیئت دولت افغانستان ملحق شد. پدر بانو گیلانی در سال ۱۹۸۰ که یک نقطهی عطف برای افغانستان بود، رهبر یک گروه مجاهدان در برابر شوروی بود و دخترش را به درس خواندن تا مقطع دکترا تشویق کرد. زمانی که جنگ به پایان نزدیک بود و شوروی افغانستان را ترک میکرد، او به عنوان سخنگوی گروه مجاهدان گماشته شد؛ ولی این کابوس هرگز پایان نیافت؛ به قول خانم گیلانی، مجاهدان خیلی زود دست به یخن همدیگر شدند و افراطگراها، زمینهی حضور را برای زنان تنگ کردند؛ اما اکنون که من ۶۶ سال دارم، باز هم بدبین نیستم، ما در تلاش ایجاد فرصت به همدیگر استیم.
آنطرف میان طالبان نیز جوانان و کودکانی بودند که پدران شان در برابر شوروی میجنگیدند؛ به طور مثال: مولوی مطیعالحق خالص ۶۰ ساله، فرزند مولوی محمد یونس خالص که یکی از ایدیولوژیستها در جنگ علیه شوروی بود.
مولوی خالص به دلیل ملاقات با رونالد ریگان {رییس جمهور پیشین امریکا} در قصر سفید، شهرت یافت. او مجاهدان را «سربازان آزادی» خواند و رییس جمهوری امریکا را به اسلام دعوت کرد.
در میان گروه محاسنسفیدان هیئت مذاکرهکنندهی طالبان- قطر، یک جوان تازه رها شده از زندان {افغانستان} حضور دارد؛ جوان ۲۶ ساله با چشمانی زیبا که پسوند نام «حقانی» را یدک میکشد؛ او همعصر بمبباران شهرهای افغانستان است. { بمبباران نیروهای بینالمللی به رهبری امریکا برای سرنگونی طالبان – شبکهی القاعده}.
او «انس حقانی» فرزند جوان و بزرگ قبیلهی حقانی {جلالدین حقانی، رییس پیشین شبکهی تروریستی حقانی} است؛ یکی از متحدان امریکا در برابر شوروی که بعدتر شبکهی نسبتا مشهور حقانی را برای طالبان بنیان گذاشت و در برابر نیروهای امریکایی در افغانستان به جنگ پرداخت؛ اکنون پسر بزرگش سراج الدین حقانی جانشین پدر و معاون ارشد و از تمویلکنندگان کلیدی گروه طالبان است و در ترکیب هیئت مذاکرهی طالبان نیز حضور دارد.
انس حقانی در گفتوگوهای خودمانی به شعر و شاعری علاقهمندی نشان میدهد. انس در ۱۹ سالگی هنگام برگشت از قطر در عملیات مشترک شبکهی استخباراتی امریکا – افغانستان در سال ۲۰۱۴ دستگیر شد و پنج سال را در زندان افغانستان سپری کرد؛ او به دلیل پسوند اسمی – حقانی به اعدام محکوم شد؛ نه به میزان جرایمی که انجام داده بود. انس روایتهای زیادی از ۲۰۰۱ دارد؛ زمانی که امریکا اقدام به سربهنیستی اسامه بن لادن { رهبر شبکهی القاعده} کرده بود؛ کسی که رابطهی نزدیک با حقانی داشت.
آن زمان امریکاییها به بسیاری از سران گروههای مختلف مراجعه کرده بود که رهبر شبکهی حقانی نیز شامل آنان میشد. امریکاییها همراه با پاکستانیها از نزدیک برای ذهنخوانی حقانی آمدند تا ببینند که از طالبان و بن لادن بریده است یا نه؟
انس که در آن زمان ۷ سال داشت، اکنون از پدرش چنین سخن میگوید: پدرم ۶۰ ساله بود و به امریکاییها هشدار داد؛ اگر صحبت میکنید که خوب؛ اما اگر به اشغال آمده اید با همین تفنگی که با شورویها جنگیدم، به شما هم شلیک میکنم.
مرکز شبکهی حقانی به همکاری CIA در ساحهی دوردست و قبایلی پاکستان – ساحهی نسبتا خودمختار – بنا شد؛ منطقهای حایل که گروههای ضد شوروی در آن حضور داشتند. او {جلالدین حقانی} چهار فرزند خود در حملات هوایی امریکا از دست داد و خودش در کهنسالی، دو سال پیش مرد.
او نزدیک به نیم قرن فعالیت تروریستی کرد، آموزش کودکان برای جنگ در برابر قدرتهای بیرونی نزد او یک افتخار بود؛ چیزی که اکنون به سردی گراییده است.
رفقای کهنه میتوانند به دشمن تازهی دیگران در جنگ افغانستان تبدیل شوند. انس نواری را که به مناسبت دومین سالمرگ {جلالدین حقانی} از طرف طالبان منتشر شد به ما نشان میدهد؛ در طرف راست تصویر حقانی از نگاه مالی، اسلحه و افراد ضعیف با سر ترکخورده، اما هنوز لباس نظامی به تن دارد. انس گفت که ما به این باور استیم که خداوند به سر امریکاییها نیز میکوبد. او صحبتهای خود را در رابطه به خروج امریکاییها ادامه میدهد: « خروج امریکاییها برای پوشش شکست شان است؛ اما این پوشش مانند گذاشتن شلوار بر شتری است که هنگام راه رفتن از دیدن آن شگفت زده میشوید!؟»
در چهار طرف میزی که حقانی جوان برای پیدا کردن راهحل نشسته است؛ فرزندان کسانی حضور دارند که پدران شان با اسلحه، تصویر نرم مردمسالاری را باج گرفته اند. اکنون فرزندان شان دارای مدارک تحصیلی، مشاور و منابع، حتا کرسی وکالت در پارلمان استند.
خالد نور جوان ۲۵ سالهای که مدرک کارشناسی ارشد نظامی از بریتانیا و کارشناسی از امریکا دارد؛ فرزند عطا محمد نور یکی از سیاسیون قدرتمند در شمال افغانستان است که افراد نظامی اش به سوی استفادههای مختلف، متهم استند.
باتور دوستم ۳۱ ساله، فرزند عبدالرشید دوستم، رهبر حزب سیاسیای است که پدرش بنیان گذاشته بود. عبدالرشید دوستم، یکی از طرفهای دخیل در جنگها و چالشهای داخلی افغانستان است؛ او با این که متهم به فعالیتهای ضد حقوقبشری بود، اکنون به قهرمان قوم ازبیک تبدیل شده است.
وی{ در سال ۲۰۱۴ } به معاونیت نخست ریاستجمهوری رسید؛ اما به دلیل متهمشدن به اختطاف و سوی استفادهی جنسی از یک حریف سیاسی اش، کنار زده شد. اخیرا او یکی از سه نفری است که در تاریخ افغانستان به بلندترین رتبهی نظامی «مارشالی» دست یافته اند.
تامین صلح افغانستان تا زمانی که پناهگاههای تروریستی از پاکستان چیده نشود، تنها به توافق افغانستانیها ختم نمیشود. این پناهگاهها، نخستینبار به همکاری امریکا، پاکستان و سعودی برای گروههای ضد شوروی بنا شده بود؛ اما اکنون به فضای امنی برای گروههای تندور و جنگطلبی تبدیل شده که فقط برای پیداکردن دشمن جدید، نفس میکشند.
صلح افغانستان یک حقیقت در میان شهروندان این کشور است؛ اما اگر واقعیت هم پیدا نکند و امیدواری این نسل را به یاس بدل کند؛ بازهم کم از کم این وضعیت مبهم ادامه پیدا نمیکند.
باتور دوستم باور دارد؛ تمام طرفها در ۴۰ سال گذشته اشتباه کرده اند؛ اما اکنون همه برای خاموشی صدای تفنگ حرف میزنند: «ما نیاز داریم تا از گذشته بیاموزیم، ما جوان استیم و نمیتوانیم اشتباه گذشته را تکرار کنیم.»
زمانی که از حقانی جوان پرسیدم؛ برای کسانی که از طرف گروه پدرش داغ دیده اند چه میتواند انجام دهد، با توسل به « آیهای» تلاش میکند خود را (تبرئه) کند: این اتهام است تا واقعیت؛ اما از شبکهای که پدرش بینان گذاشته و اکنون توسط پسرش سرپرستی میشود و در عقب بیشترین خشونتها دست دارد، راه گریزی نیست. در پی فشار، انس به سالهای زندانش اشاره میکند که لاغر و نحیف شده بود؛ او با اشاره به جنگ جاری در افغانستان میگوید؛ در رسانههای اجتماعی تصاویری از جنگ را دیده نمیتوانم، مهم نیست از کدام طرف باشد؛ من از زاویهی شخصی، همه را درد دیده یافته ام؛ زخمی که نیاز به مرهم گذاشتن دارد. حقانی گفت: «من جسد پارچه پارچهشدهی برادرم را دیدم، من درد را حس کردم؛ چون عضو خانواده ام را از دست داده ام.»