بیشتر از دو دهه میشود که طالبان، برای شمار زیادی از مردم افغانستان مسأله است؛ مسألهای که اثرگذاری آن روی زندگی مردم در درازای این دو دهه و نیم گاهی پررنگ و گاهی کمرنگ بوده است.
این روزها بحث روی طالبان، از آن رو مهم است که قرار است این گروه با دولت مرکزی افغانستان، وارد گفتوگو شده و برای دوام شان در افغانستان با دولت، وارد معاملهی سیاسی شوند تا بتوانند به گونهی قانونی اعمال قدرت کنند.
آخرین رویدادی که بحث رسیدن به صلح با طالبان را جدی کرد، توافقنامهی صلح امریکا با این گروه بود که در۱۰ حوت سال گذشته به امضا رسید.
در توافقنامهی صلح امریکا با طالبان، روشنامه و چارچوب رسیدن به صلح با طالبان تا اندازهای روشن شده است؛ هر چند به لحاظ شکلی هنوز این توافقنامه نتوانسته است جنبهی اجرایی پیدا کندِ اما به گونهی ماهوی روی راهیافت صلح دولت افغانستان با طالبان اثرگذار است.
از زمانی که بحث گفتوگوهای صلح با طالبان روی دست گرفته شده است، حملههای مسلحانهی این گروه نیز شدت گرفته است.
گروه طالبان، یکشنبه (۱۱ حمل) در بغلان، دو شنبه (۱۲ حمل)، در تخار و زابل و از این پیش نیز در دو ولسوالی بدخشان حملههای مسلحانه داشته اند که در نتیجهی آن شماری از سربازان افغانستان و شماری هم از سربازان این گروه کشته و زخمی شدند.
نخستین برداشت این میتواند باشد که طالبان با افزایش حملههای شان بر پاسگاههای امنیتی، میخواهند، بر دولت افغانستان فشار آورده و در گفتوگوهای صلح، امتیاز بیشتری به دست بیاورند؛ این برداشت تا اندازهای میتواند درست باشد؛ اما نمیتواند تنها برداشت باشد.
در حملههای اخیر طالبان، میتوان رد پای چنددستگی این گروه و همینگونه تغییرناپذیری ایدیولوژِیک آن را دنبال کرد. گروه طالبان حالا سه دستهی مهم دارند؛ دفتر سیاسی در قطر، کمسیون نظامی در پاکستان و مفتیها. منافع این سه گروه هر چند در کلیت یکی تعریف میشود؛ اما زمانی که دقیقتر میشویم، این گونه نیست.
گروه نظامی طالبان، افراطیتر و خشنتر از گروه سیاسی آن است؛ این گروه دوست دارد جنگ ادامه پیدا کند؛ زیرا هویت این گروه با ادامهی جنگ معنا پیدا میکند. از سوی دیگر این گروه به کمک فرماندهان محلی در حال حاضر کنترل بازار قاچاق مواد مخدر افغانستان و شماری از معدنهای این کشور را در دست دارد که منبع مهم مالی این گروه، برای تأمین هزینههای نظامی آن است؛ پذیرفتن صلح برای این گروه، به معنای از دستدادن این امتیازها است.
از سوی دیگر، پایان جنگ برای فرماندهان محلی طالبان که به گونهی مستقیم بر منابع تمویل تسلط دارند، نیز پذیرفتنی نیست؛ این فرماندهان به سادگی نمیتوانند از پولهای بادآورده و قدرت بدون منازعهی خود در روستاها بگذرند. برای همین به جنگ خود علیه دولت افغانستان، ادامه خواهند داد.
گسترش حملههای مسلحانهی طالبان بر پاسگاههای امنیتی در روزهای اخیر، تا اندازهی زیادی میتواند این باور را تقویت کند.
در کنار این عاملها، روش سربازگیری طالبان و تربیهی آنها نیز تا اندازهی زیادی مانع آن میشود که از این گروه درخواست ترک خشونت کرد؛ چیزی که دولت افغانستان انتظار آن را دارد.
در ذهن شمار زیادی از سربازان طالب و آنهایی که برای کشتن خود و دیگران برای حملهی انتحاری آموزش دیده اند؛ کشتن، نفرت و نپذیرفتن دیگران تزریق شده است؛ در چنین وضعیتی رهبران طالب، تنها میتوانند در همان مسیر از آنها استفاده کنند؛ تغییر جهتدادن و تلقین باور متضاد آن در جنگجویان این گروه به راحتی ممکن به نظر نمیرسد.
هر چند در ظاهر امر رهبری سیاسی طالبان، نقش تصمیمگیرنده را دارد و در نهایت میتواند مخالفان خود در رهبری نظامی را از میان بردارد؛ اما از سویی همین رهبران نظامی و جنگجوبان طالب بوده اند که پیوسته هدفهای رهبران سیاسی را پیش برده و جنبهی عملی بخشیده اند.
رهبری سیاسی طالبان، بخش مهمی از قدرت خود را از بخش نظامی این گروه به دست آورده است؛ قدرتی که باعث شد امریکا به گونهی ضمنی شکست خود را در برابر این گروه بپذیرد.
رهبری سیاسی طالبان، روی ناچاریهایی که در برابر گروه نظامیاش دارد، به سادگی نمیتواند خواستهای آنها را نادیده بگیرد.
چنددستگی گروه طالبان، از آن جا برای دولت افغانستان، مهم است که رسیدن به صلح با این گروه را دشوار و حتا ناممکن میکند؛ چیزی که در کنار ضعف دولت افغانستان، باعث شده است، نه به اساس زمانبندی توافقنامهی صلح امریکا با طالبان و نه به اساس زمانبندی فرمان ریاستجمهوری، زندانیان این گروه آزاد نشده و گفتوگوهای صلح با این گروه شروع نشود.
حالا اگر بحث چنددستگی گروه طالبان را منتفی بدانیم، حملههای اخیر بر پاسگاههای امنیتی افغانستان، بیانگر این است که این گروه هنوز هم به کاهش خشونت باور ندارد و یا این که هنوز هم این گروه از پاکستان، حساب میبرد؛ زیرا به اساس منافعی که پاکستان برای خود در افغانستان تعریف کرده است، طالبان نباید در دولت مرکزی افغانستان حل شوند، بلکه این گروه باید به گونهی کامل قدرت را در افغانستان در دست بگیرد.
تحریک و حمایت نظامی طالبان تا به قدرت رسیدن شان، از سوی پاکستان در زمان حکومت مجاهدان نیز ناشی از همین رویکرد بوده است.