گفت‌وگو با اسدالله سعادتی‌؛ یکی از دلیل‌های پیش‌روی طالبان، جنگ پنهان جبهه‌ی جمهوری بود

علی شیر شهیر
گفت‌وگو با اسدالله سعادتی‌؛ یکی از دلیل‌های پیش‌روی طالبان، جنگ پنهان جبهه‌ی جمهوری بود

اشاره: در ماه‌های گذشته، خشونت‌ها در افغانستان شدت گرفته و به تازگی، میدان جنگ از ولسوالی‌ها عبور کرده و به شهرها رسیده است. اکنون، طالبان دست‌کم کنترل مرکز پنج ولایت را در دست دارند. این پیش‌روی طالبان در میدان جنگ، به آن‌ها حس پیروزی داده و از گفت‌وگوهای صلح دست کشیده اند. در گفت‌وگویی با اسدالله سعادتی، معاون سیاسی شورای عالی مصالحه‌ی ملی، از او، در مورد برنامه‌های شورای عالی مصالحه و حکومت، برای آینده‌ی جنگ و صلح افغانستان پرسیده ایم.

آقای سعادتی! در روزهای پسین، شما شاهد استید که سنگرهای جنگ نسبت به میز گفت‌وگو داغ شده است. از دید شما، دلیل این که طالبان در ماه اخیر به پیش‌رفت‌های قابل ملاحظه‌ای دست یافته اند و تا دروازه‌ی شهرها به پیش رفته اند، چیست؟

عوامل متعددی در پیش‌روی‌های طالبان نقش داشت؛ برجسته‌ترین آن، عامل روانی و عینی خروج نیروهای خارجی و هم‌چنان اعلام بدون قیدوشرط این خروج بود. این مسئله، تأثیری دوسویه‌ی بسیار کلان داشت؛ از یک سو، روحیه‌ی نیروهای امنیتی ضعیف شد و از سوی دیگر، طالبان در جایگاه روانی برتر قرار گرفتند؛ عامل دوم، جنگ‌های روانی بود که خیلی‌ها فکر می‌کردند با خروج نیروهای خارجی، سناریو طوری تعریف شده که افغانستان به طالبان واگذار می‌شود؛ عامل سوم نیز که خیلی مهم است، ترتیب و چینش رهبری نیروهای امنیتی و در کل فرماندهی این نیروها است. در طول سال‌های گذشته، در کنار جنگ حکومت با طالبان، یک جنگ پنهانی در درون جبهه‌ی حاکمیت و جبهه‌ی جمهوری وجود داشت. این جنگ، متأسفانه ریشه‌های قومی، زبانی و به نوعی ریشه‌ی ایدیولوژیک داشت. در این جنگ، تلاش می‌شد که نیروهای حوزه‌ی جهاد و مقاومت که بیش‌تر به سه قوم، از جمله تاجیک، هزاره و اوزبیک مربوط بود، به طور کلی از دستگاه سیاسی، نظامی و اداره‌های دولتی، پاک‌سازی شوند. در عوض، این‌ها، در یک فرآیند چندین‌ساله، نیروهای دیگری که از دید حکومت‌داران، متعمدتر و نزدیک‌تر بودند، جای‌گزین می‌شدند. فرمان بازنشستگی دسته‌جمعی تعداد زیادی از جنرالان در سن‌های جوانی، یکی از این موارد بود. این مسئله سبب شد، کسانی که در نظام و دولت شامل شوند، دو ویژگی داشتند؛ یا این ‌که به لحاظ گرایش‌های سیاسی-ایدیولوژیک، انگیزه‌ی جنگ با طالبان را نداشتند و یا توان و تجربه‌ی نظامی‌گری و جنگ را نداشتند؛ این مسئله سبب یک جنگ پنهان در جبهه‌ی جمهوری بود. این سه عاملی را که برشمردم، دلیل‌هایی بوده که طالبان بتوانند روحیه بگیرند و پش‌روی کنند. البته عامل چهارمی بیرون از نظام نیز وجود دارد؛ شمار زیادی از فرماندهان پیشین جهادی نیز، ناکارآمد و فاسد شده اند؛ به کارهای مافیایی روی آورده اند و مردم‌آزار شده اند. نیروهای جهادی وطن‌پرست دیروز، دیگر عوض شده اند و ویژگی‌های گذشته را ندارند. البته برخی از جهادگرانی استند که هنوز با دست خالی در برابر طالبان می‌رزمند.

حکومت پیش از این، فرماندهان نظامی را به اتهام داشتن افراد مسلح غیرمسؤول، بازداشت می‌کرد؛ چه گونه شد که حالا حکومت از مسلح‌سازی همین فرماندهان نظامی-جهادی حمایت می‌کند؟

در حال حاضر نیز رویکرد حکومت تغییر نکرده؛ چون فعلا وضعیت افغانستان در تنگنا قرار گرفته، دولت در ظاهر از بسیج مردمی و فرماندهان جهادی که علیه طالبان سلاح گرفته ‌اند، حمایت می‌کند؛ اما در حقیقت، دولت، هنوز از این حرکت فرماندهان جهادی راضی به ‌نظر نمی‌رسد. از دید من، تجربه در افغانستان، ثابت کرده که دفاع خیزش‌های مردمی خارج از چوکات رسمی نهادهای امنیتی، در قالب بافت‌های سیاسی موجود، مؤثر بوده است؛ چون در هر منطقه‌ی افغانستان، افراد نخبه و تأثیرگذار مردمی وجود دارد که دارای نفوذ اجتماعی-سیاسی استند. بنا بر این، اگر دولت بخواهد که دفاع مؤثر صورت بگیرد، این نیروها را فعال بکند و به آن‌ها صلاحیت جلب‌وجذب نیروهای مردمی را بدهد و یک سوق‌اداره‌ی مستقل در هماهنگی با نهادهای امنیتی ایجاد بکند و از سوی حکومت، حمایت‌های نظامی صورت گیرد.

حکومت اما فکر می‌کند که با این کار، محورهای سیاسی و قومی تقویت می‌شود و تلاش‌هایی که حکومت در چند سال گذشه برای تضعیف این محورها کرده، از بین خواهد رفت. به عنوان مثال: در حال حاضر، اسماعیل‌خان در هرات در برابر طالبان می‌جنگد، ممکن او مخالفان سیاسی خودش را داشته باشد؛ اما هیچ‌ کسی در امر دفاع از هرات، جایگاه و نفوذ اسماعیل‌خان را ندارد. بنا بر این، اگر دولت واقعا بخواهد از هرات دفاع مؤثر شود، باید آقای اسماعیل‌خان را حمایت می‌کرد. همین‌ طور افراد بانفوذ دیگری را در مناطق مرکزی و شمال افغانستان، می‌توانست برای دفاع مؤثر حمایت کند.

پیش‌رفت‌های طالبان در میدان‌های جنگ، چه اندازه این گروه را در معادله‌ی جنگ و صلح افغانستان، دست بالا داده است؟

بدون شک، این پیش‌روی‌ها، دست آن‌ها را در بخش‌های مختلف بالا برده است؛ هم در میز مذاکره -اگر مذاکره‌ای در کار باشد- هم در بخش‌های دیپلماسی جهانی و روابط شان با برخی کشورهای دیگر. از سوی هم، این پیش‌رف‌ها در میدان جنگ برای آن‌ها روحیه و غروری را ایجاد کرده است که گمان می‌کنند از راه نظامی مخالفان خود را در جا بنشاند؛ اما این یک واقعیت است که منازعه‌ی فعلی افغانستان، راه حل نظامی ندارد. هیچ گروه و طرفی، نمی‌تواند از راه نظامی این منازعه را حل کند. تشکیل حکومتی مسؤول که بتواند توسعه و ثبات را در افغانستان بیاورد، نیاز به یک توافق و تفاهم اساسی در سطح ملی دارد.

پس با تصوری که در حال حاضر برای طالبان ایجاد شده؛ این که گویا می‌توانند از راه نظامی به قدرت برسند و به همین دلیل میزهای گفت‌وگو را ترک کرده اند، حکومت افغانستان برای کشاندن آن‌ها پای میز مذاکره، چه ابزارهایی را در دست دارد؟

دولت افغانستان تنها چیزی را که در اختیار دارد، اثبات توان‌مندی خودش در میدان جنگ است؛ اجالتا، باید بجنگند تا صلح شود! ما برای رسیدن به صلح، فعلا به یک جنگ جدی نیاز داریم. طالبان باید به این نتیجه برسند که از طریق زور، نمی‌توانند به‌ جایی برساند. ابزار و فرصت‌های زیادی در اختیار حکومت است که می‌تواند در برابر طالبان به کار گیرد. نخستین فرصت و ظرفیت حکومت، داشتن پشتیبانی مردم است. درست است که شماری از شهروندان افغانستان از حکومت ناراض استند؛ اما با تجربه‌ای که از حاکمیت طالبان دارند، آن‌ها از این گروه بیزارند. ابزار دیگر حکومت، پشتبیانی جامعه‌ی بین‌المللی است؛ درست است که جامعه‌ی بین‌الملل نیز دیدگاه‌های متضاد را در قبال افغانستان دارد؛ اما در مقایسه با طالبان، آن‌ها از جبهه‌ی جمهوری حمایت می‌کند و به عنوان یک دولت و نظام، از سوی جامعه‌ی بین‌المللی به رسمیت شناخته می‌شود که می‌تواند حمایت‌های نظامی و تسلیحاتی را در قبال داشته باشد؛ اما برعکس، طالبان، به‌گونه‌ی پنهانی از سوی برخی از کشورها حمایت دریافت می‌کنند. ابزار سومی حکومت افغانستان، داشتن یک اردو است؛ اردویی که از نگاه نظم و امکانات، دست خیلی بالاتری نسبت به جبهه‌ی مقابل دارد.

نشستی که اخیرا میان هیئت حکومت اففانستان به رهبری آقای عبدالله با طالبان در دوحه صورت گرفت، هدف اصلی آن، توافق روی مکانیزم پیش‌برد گفت‌وگوهای صلح و شکستن بن‌بست این گفت‌وگوها بود؛ چنین چیزی از این نشست حاصل شد؟

صلح یک موضوع دوطرفه است؛ رفتن یک هیئت باصلاحیت، عزم ما –حکومت و شورای عالی مصالحه‌ی ملی- را برای رسیدن به صلح نشان می‌دهد و ما معتقد استیم که برای حل منازعه‌ی فعلی افغانستان، یک راه وجود دارد که راه صلح و گفت‌وگو است؛ اما، چون طرف مقابل آماده‌ی یک راه حل اساسی نبود، این نشست‌ها با وجودی که نفس‌گیر، طولانی و بحث‌های جدی را با خود داشت، به نتیجه‌ی مشخصی نینجامید. هنوز نیز چشم‌انداز روشنی در مورد صلح وجود ندارد؛ طالبان، هنوز هم آماده‌ی یک راه حل سیاسی نیستند. آن‌ها مشخص نمی‌کنند که باید روی چه مذاکره شود. بحث ما این است که سلسله‌مسائلی است که ما با طالبان در آن اختلاف ‌نظر داریم که موضوعات ارزشی و ساختاری است. طالبان هنوز بر این توافق نکره اند که روی چه موضوعاتی با حکومت توافق کنند.

در نشست اخیر که هیئت گفت‌وگوکننده‌ی حکومت به رهبری آقای عبدالله با تیم مذاکره‌کننده‌ی طالبان در دوحه داشت، پیشنهادها این بود که روی سه مورد به صورت مشخص، بحث شود و سه کمیسیون باید ایجاد شود. نخست ایجاد کمیسیون حل مسائل سیاسی که در آن بحث حاکمیت ملی و اصل یک نفر و یک رأی و هم‌چنان حقوق شهروندی در آن بحث و حل شود. دوم ایجاد کمیسیون قانون اساسی بود که هم‌زمان روی قانون اساسی کار شود و روی موارد اختلافی بحث شده و به نتیجه‌ای برسند. کمیسیون سوم؛ کمیسیون اعتمادسازی بود که بیش‌تر از سوی طالبان مطرح شده بود. آن‌ها با ایجاد این کمسیون، بر این پافشاری داشتند که روی آزادی زندانیان آن‌ها و کشیدن رهبران آن‌ها از فهرست سیاه سازمان ملل، بحث شود. طالبان بر این خواست شان در نشست اخیر دوحه پافشاری داشتند؛ اما از دید ما، این خواست‌های طالبان، نتیجه‌ی توافق خواهد بود. رهایی زندانیان آن‌ها و بیرون‌شدن رهبران شان از فهرست سیاه، باید زمانی صورت گیرد که توافقی در کار باشد. همین بود که نشست چند هفته پیش دو طرف در دوحه نیز، به نتیجه‌ی ملموسی نرسید.

رییس‌جمهور غنی در صحبت‌های اخیری که در پارلمان افغانستان داشت، گفت‌وگوهای صلح را یک روند «شتاب‌زده‌ی وارداتی» خواند که بیش‌ترین امتیازات در این گفت‌وگو به طالبان داده شده و به آن‌ها مشروعیت سیاسی داده شده است. شما با این حرف‌ آقای غنی موافق استید؟

ما در مورد توافق‌نامه‌ی دوحه میان امریکا و طالبان با آقای غنی موافق استیم؛ این که نتیجه و محتوای توافق‌نامه‌ی دوحه و امتیازاتی که در این توافق‌نامه به طالبان داده شد، کار صلح افغانستان را دشوارتر کرد تا آسان‌تر. طالبان با این توافق‌نامه به جایگاهی برتر دست پیدا کردند و مشروعیت سیاسی بین‌المللی پیدا کردند. این توافق‌نامه، سبب شد که گروه طالبان روی صلح افغانستان به صورت استراتژیک کار نکند و به آن به دید پوشش مشروعیت‌بخش برای تسلط اش فکر کند؛ هم در بخش محتوای ماهیتی نظام و هم در بخش اعمال و کنترل قدرت.

برخی‌ها، شماری از کشورهای منطقه از جمله پاکستان و ایران را به دخالت در جنگ و صلح افغانستان، متهم می‌کنند. شماری از مقام‌های افغانستان، این کشورها را تسهیل‌کننده و برخی‌ها، تخریب‌کننده‌ی روند صلح می‌خوانند. از دید شما، چه گونه است؟

کشورهای منطقه از جمله دو کشور همسایه‌ی افغانستان، در هردو صورت، تأثیرگذار است؛ هم در بخش جنگ و هم در بخش صلح. در بخش صلح، هیچ‌ یکی از این کشورها، نقش مؤثری بازی نکرده است؛ اما در جنگ افغانستان، هر دوی آن‌، نقش مؤثری داشته است. ایرانی‌ها سیاست موجی دارند؛ یک بار از طالبان فرشته‌ی نجات می‌سازند و هیجان‌زده می‌گویند که طالبان تغییر کرده اند. اتهام‌های دیگری هم بر ایران در طول مدت‌های گذشته وجود دارد که گویا طالبان را حمایت تسلیحاتی کرده است. بار دیگر به گونه‌ی ناشیانه می‌گوید که حشدالشیعی در افغانستان به پا خیسته است که بسیار اشتباه، نادرست و خلاف واقعیت است. سیاست پاکستان نیز بیش‌تر بر آتش جنگ مترکز بوده تا آمدن صلح؛ اسلام‌آباد از دیر زمانی به این سو، در جهت حمایت از طالبان بوده است. در بخش‌های صلح نیز آن‌ها تلاش می‌کنند که موقف طالبان برجسته باشد.

آقای سعادتی! اگر در مورد صلاحیت‌ها و هماهنگی‌ها در مورد صلح در حکومت صحبت کنیم؛ فرض بگیریم که ملاهبت‌الله یا ملابرادر بگوید که حاضر است دو‌به‌دو با یک مقام مسؤول حکومتی، مذاکره کند؛ در این مذاکره، چه کسی شرکت می‌کند، آقای عبدالله یا رییس‌جمهور غنی؟

به اساس توافق، انتخاب خواهد شد. رییس‌جمهور مستقیما در مذاکرات دخیل نمی‌شود؛ مگر این که توافق شود. در حال حاضر، به لحاظ نهادی، صلاحیت مذاکره به دست رییس شورای عالی مصالحه‌ی ملی است؛ اما گفت‌وگو یک چیز است که اقناع طرف‌های دیگر بازهم به عهده‌ی ما است؛ این ما استیم که رییس‌جمهور را با فرض که شما مطرح کردید، راضی کنیم که به کندهار برود.

چنان که از حاکمیت طالبان در مناطق تحت کنترل شان گزارش می‌شود؛ تغییری در این گروه به وجود نیامده است. به نظر شما، امکان صلح با چنین گروهی، سرانجام به چه قیمتی تمام خواهد شد؟

چیزی که به اصطلاح عام ما نمی‌توانیم از «کیسه‌ی خلیفه بخشش کنیم»، حقوق اساسی شهروندان است؛ مانند حق آزادی بیان، حقوق ‌بشر، حق آموزش‌وپروش، حق صحبت به زبان مادری، حق آزادی مذهبی و امثال آن؛ این‌ها را ما نمی‌توانیم به طالبان بخشش کنیم. مسائل دیگری که مربوط به قدرت عملی است، می‌شود که رویش تفاهم کرد و نرمش نشان داد.

پافشاری نظامی طالبان را چه تحلیل می‌کنید؛ به دنبال پیروزی از راه جنگ اند، یا گرفتن امتیاز بیش‌تر در میز مذاکره؟

هردو! هدف اصلی آن‌ها اینست که فکر می‌کنند از طریق زور حکومت را ساقط می‌کنند. هدف فرعی ‌شان این است که موقف‌ شان را در میز مذاکره تقویت کنند.

از دید شما راه حل منازعه‌ی فعلی افغانستان چه است؟ 

پاسخ به این پرسش سخت است. از دید ما تفاهم تنها راه برای پایان بخشیدن این خون‌ریزی‌ها است که متأسفانه بحث تفاهم، فعلا در میان نیست و بحث جنگ داغ است.

وضعیت شش ماه آینده‌ی افغانستان را چه گونه می‌بینید؟
بسیار دشوار، بسیار خونین؛ جنگ ادامه خواهد داشت. تا شش ماه دیگر، هیچ چشم‌اندازی برای صلح در افغانستان دیده نمی‌شود، به جز این که معجزه‌ای رخ دهد؛ اما، باید به آینده و آمدن صلح امیدوار بود.