آتش و غوغای درونی آرش بارز، فقط با هنر و پناه بردن به آن آرامشدنی است. کسی که هنر او را و او هنر را برگزیده است. همه چیز را رها و به سراغ هنر آمده و از این تصمیم پشیمان نیست. هنرمندی که جزو محدود هنرمندان کتابخوان و جستوجوگر است که پس از سالها مطالعه و کنکاش در اقتصاد، فلسفه و … بالاخره در ساحل هنر آرام گرفته است.
صبح کابل: خود تان را کامل معرفی کنید. میزان تحصیل و این که مجرد استید یا متأهل؟
آرش بارز: زمستان ۱۳۶۵ در ایران به دنیا آمدم. دوران کودکی تا نوجوانی در ایران بودم، سپس با خانواده به افغانستان برگشتیم و چون پدر و مادرم هراتی اند در مکتب «سلطان غیاثالدین» هرات درس خواندم. سال ۸۲ از مکتب و چهار سال بعد از دانشگاه فارغ شدم. اقتصاد خواندم و در دانشگاه علاقهمند به مطالعه شدم.
صبح کابل: شما که اقتصاد خواندید، چرا سراغ هنر و موسیقی آمدید؟
آرش بارز: به توصیهی یکی از دوستان، پنج سال به شکل آزاد، فلسفه خواندم. این کتابها همیشه مرا به موسیقی میرساند. در دوران دانشگاه، دو کتاب خریدم که یکیش مبانی موسیقی بود. یک فصلش را خواندم و هیچ چیزی نفهمیدم. بعد از آن تصمیم گرفتم موسیقی را جدیتر دنبال کنم.
صبح کابل: گاهی نفهمیدن، انگیزهی برای فهمیدن است؟
آرش بارز: موافقم، همیشه گفته اند، ناامیدی مطلق، بهتر از داشتن یک امید واهی و خیالی است. یادم است نخستین گیتار را که چهار سال پیش خریدم، کسی نبود، ازش یاد بگیرم. یک سال با گیتار و مطالعهی کتاب آموزش آن درگیر بودم. کم کم به این نتیجه رسیدم، بیش از آن که نوازنده باشم، خواننده ام.
صبح کابل: مدتی هم کارمند دولت شدید؟
آرش بارز: وقتی از دانشگاه فارغ شدم، طبق معمول کارمند شدم، آنهم کارمند دولت؛ سپس مشاور اقتصادی والی هرات شدم. موسیقی همیشه همراهم بود و این مسأله، بین پست دولتی و علاقهام، تناقض ایجاد کرده بود. تصمیم گرفتم که از بین هنر و کار دولتی، یکی را انتخاب کنم و من هنر را برگزیدم.
صبح کابل: نخستین کارهایی که انجام دادید، چه بود؟
آرش بارز: آلبومی به نام کبوتر، شامل هفت- هشت آهنگ بود که نشر نشد. بعد با گروه مورچه کار کردم، یک گروه پاپ مدنی- اجتماعی ساختیم و بر ضد، ناهنجاریهای جامعه میخواندیم. کارهایی که بیشتر واکنشی بودند و از ما هنرمند معترض ساخته بود. سپس مرکز «زوم» به وجود آمد که بدل شد به محل تبادل نظر، آموزش و بحث در بارهی هنر.
صبح کابل: سرنوشت این مقر یا پاتوق «زوم» چه شد؟
آرش بارز: بچههایی که در زوم موسیقی تمرین میکردند، همه در برنامهی ستارهی افغان حذف شدند؛ آنها ناراحت بودند که آموزش شان اشتباه بوده است. همین موضوع سبب شد که در برنامهی ستارهی افغان شرکت کنم. شبی که برنامه نشر میشد، با شال و کلاه، طوری که کسی نشناسد، به یک کافه رفتیم که این برنامه را میدیدند، پس از برنامه همه در بارهی من گپ میزدند. این، انگیزههایم را بیشتر کرد.
صبح کابل: و کم کم مشهور شدید؟
آرش بارز: آره، یک پیج داشتم که فقط ۱۰۰ لایک داشت؛ اما در یک شبانهروز، به یازده هزار فالوور رسید. من هم پله به پله پیش رفتم تا که به کابل آمدم و بیشتر مشهور شدم. راستش، یکی دو سال میشود که کمکم میفهمم چه کار میکنم.
صبح کابل: خانم تان هم که هنرمند است؟
آرش بارز: بلی، هنرمند و نقاش. یک طفل داریم که نامش «آرسس» است.
صبح کابل: اگر هنر را انتخاب نمیکردید، چه میشد؟
آرش بارز: تخلیه نمیشدم. پشیمان هم نیستم؛ چون فقط با هنر میتوانم، آن چه را که دوست دارم، باشم.
صبح کابل: ما در گذشته هنرمندان باسواد داشتیم. استاد «سرآهنگ» که سالها در مکتب «پتیاله» ی هند درس خواند، او معتقد بود که موسیقی ما پدر و مادر ندارد.
آرش بارز: شاید منظور استاد این بوده است که هر کسی اگر عاشق موسیقی باشد، میتواند دارای سبک و صاحب آن نیز باشد، موسیقی دنیای بسیار بزرگی است و مرحلهی بعدی در آن نیست، هر قدر که پیش بروید، هنوز هم فضا و جا برای کار است.
هنر موسیقی در افغانستان با چالشهای زیادی روبهرو است. برنامهی مدون و درازمدت برای رشد آن وجود ندارد، میانهی زمامداران ما با موسیقی خوب نیست. نگاه جامعه به آن تفریحی و سطحی است، هنرمندان ما باتأسف، سواد ندارند و یک برنامهی منسجم برای کار نداریم.
صبح کابل: اما در گذشته چهرههای خوبی در موسیقی داشتیم.
آرش بارز: هنر و موسیقی ما در گذشته معیار داشت، رادیو تلویزیون و ملی درست کار میکرد و استعدادیابی داشت. در آن زمان، آدمهای خوب و قوی مثل زلاند، مددی، احمدظاهر، ساربان، اولمیر، ظاهر هویدا و … بودند. کسی که لیاقت و معیارهای لازم را نداشت، نمیتوانست وارد هنر شود.
صبح کابل: تفاوت هنرمندان و موسیقی امروز با آن زمان از نظر کمی و کیفی در چیست؟
آرش بارز: شک ندارم امروز کسانی استند که نسبت به گذشته قویتر اند؛ اما برای پول کار میکنند، نه هنر و موسیقی. در گذشته، استادان بزرگی مثل «اولمیر، ساربان و…» از گرسنگی میمردند؛ اما به هنر وفادار میماندند. هنرمندان امروزی که یک صدم درک اولمیر را ندارند، شب ۳هزار دالر، فقط از محفل عروسی درآمد دارند. وقتی این آوازخوانها، در ماه صدهزار دالر درآمد دارند، دیگر مجالی برای موسیقی و کار حرفهای ندارند. آنها دوست دارند که نگاه مردم به هنر، تفریحی بماند و این موجب به میان آمدن یک رابطهی مافیایی میشود که هنر و موسیقی دغدغهاش نیست. برای همین، تصور میکنم، هشتاد سال بعد، باز هم مردم، آثار ۴۰ سال پیش از امروز را خواهند شنید.
صبح کابل: از نظر علمی و تئوریک موسیقی امروز با گذشته چه تفاوتهایی دارد؟
آرش بارز: امروز منابع بیشتر است. کتاب، انترنت و … دنیا کوچک و در یک دکمه خلاصه شده است، نسل امروز (عموم) باسوادتر از دیروز است؛ اما آن چیزی که هنر نیاز دارد، یعنی عشق و علاقه در ما نیست. در گذشته موسیقی بیشتر شنیداری بود. موسیقی از زاویهی هنر، هنر چیدمان صدا است و از لحاظ علمی، علم تشخیص و تفکیک صدا.
موسیقی محلی افغانستان، بکر و ناب است؛ اما سینه به سینه منتقل شده و معیار علمی ندارد. حرکتها در هنر افغانستان فردی است و تا زمانی که کار ساختاری و بابرنامه اجرا نشود، موسیقی از وضعیت تفریحی و پیشپاافتاده خارج نخواهد شد.
صبح کابل: گفتید که هنرمندان ما سواد ندارند! میشود بیشتر توضیح دهید؟
آرش بارز: با تأسف، هنرمندان ما نه سواد هنری دارند و نه سواد غیر هنری. بسیاری، حتا سواد خواندن متن و ملودی را ندارند. این یک درد بزرگ است که به جامعهی هنری ما آسیب زده است. کسانی که سواد دارند، بسیار اندک اند. در تمام موسیقی خود یک «سلیم سرمست»، زنده یاد زلاند، ببرک وسا، سرآهنگ و چند نفر محدود دیگر داریم. یک انستیتوت موسیقی داریم و یک دانشکده که در حد یک آموزشگاه است.
صبح کابل: در موسیقی افغانستان چه کسی از نظر علمی و تئوریک ایدهآل و خوب است؟
آرش بارز: موسیقی اول هنر است، بعد علم. نمیتوانیم آنچه را از گذشته مانده است، نادیده بگیریم؛ دورانی که امکانات نبود. صداهای ماندگاری داریم؛ اما زمانی که ملودی آثار قدیمی را بنویسید، میبینید که مشکل دارد. از گذشته، ظاهر هویدا را دوست دارم که برای هنر کار کرد. امروز موسیقیدانان ما برای افغانستان نه که برای کشورهای دیگر کار میکنند. چون کار جدی و خوب در افغانستان مخاطب ندارد، در بیرون و داخل وقتی هنرمند بر اساس دستور مخاطب کار کند، تخصص از بین خواهد رفت. هنرمندان ما در کشوری که مشخص نیست موسیقی حلال است یا حرام، به درآمد فکر میکنند. برای همین، چنانچه گفتم، آثار قدیم جاویدان مانده است.
صبح کابل: بین هنر و مردم یک دیوار وجود دارد. هنرمندان هنوز هم مهدورالدم اند، چرا؟
آرش بارز: مشکل در تربیه است. مردم برای اجتماع شهری تربیه نمیشوند، اتفاقی ازدواج میکنند و تحمیلی بچهدار میشوند. مردم موسیقی را به جای آن که بشنوند، میبینند. برای همین، فکر میکنند که هنرمندان بداخلاق اند. هنرمندان چون دیده میشوند، کارهای منفی شان نیز بزرگ میشود. نشئهگی شان، روابط جنسی شان و رفتارهای پرخطر شان عمومی میشود. البته باید اعتراف کرد که در هنر افغانستان آدمهای بداخلاق هم استند؛ اما عمومی نیست. همینها سبب میشوند که مردم نگاه منفی به هنر و هنرمند داشته باشند.
صبح کابل: چرا چنین شده است؟
آرش بارز: هنرمند از آسمان نیامده است. بیشتر شان با توهم یک مدل بالیوودی به هنر افغانستان تحمیل شده اند. او نیاز دارد، دلش میخواهد پولدار شود، دخترها او را دوست داشته باشند، اگر دختر باشد در پی جلب نظر مردان است، هنرمندانی که با چادری میآیند، آرایش کرده و اجرا میکنند. چنین هنرمندانی نمیتوانند، معرف هنر و فرهنگ در جامعه باشند. حکومت هم که هنر را به دو پیسه نمیخرد. ما همه افراطی استیم. چه هنرمند باشیم، یا مولوی و مدنی!
صبح کابل: قصهی خانهی ملی هنر چه بود؟ منظورم اعتراضها است.
آرش بارز: خوب شد این را پرسیدید. روی یک طرح بلندمدت، برای بازسازی و رشد هنر کار کردیم، ریاستجمهوری علاقهمند بود که یک اداره، به نام ادارهی انسجام هنرمندان ساخته شود. این کافی نبود و قرار شد که خانهی ملی هنر ایجاد شود. همه چیز آماده شد و مشخصات ۵ هزار هنرمند ثبت شد. رییسجمهور گفت که در هشت زون هشت پارک ملی هنر تأسیس شود که برای هنرمندان امیدوارکننده بود. شش ماه کار کردیم، در فرمان، وزارتهای اطلاعات و فرهنگ، تحصیلات عالی و رادیو تلویزیون ملی، نقش مهم داشتند. کمیته تشکیل شد، زمانی که قرار شد رییسجمهور حکم را امضا کند، فهمیدیم که وزارت اطلاعات، خانهی ملی هنر افغانستان را به یک بخش زیر نظر خودش تقلیل داده است. اعتراض ما روی این موضوع بود. پس از آن یک شورا شکل گرفت که هفتهی یک بار جمع میشوند و نمیدانم چه میگویند.
صبح کابل: تفاوت موسیقی شنیداری و دیداری در چیست؟
آرش بارز: وقتی در هنر پول حرف اول را بزند، هنر از بین میرود، کمیت بالا میرود و کیفیت پایین میآید؛ مثلا این روزها در کابل هر روز، صد دانه آهنگ تولید میشود که در یک ماه سه هزار و در یک سال ۳۶ هزار آهنگ میشود. این آهنگها کجا استند؟ چرا تأثیری ندارند و مثل یک صاعقه میآیند و میروند. سالنهای عروسی ما نمونهی خوب از وضعیت هنر ما است. صدای کرکننده، هنرمندی که خودش هم نمیداند چه میخواند و همین برای او بهترین موتر، خانه و امکانات را میآورد. چرا او باید برود موسیقی یاد بگیرد؟
صبح کابل: با این وضعیت، تکلیف کسانی که دنبال هنر اند، نه پول و شهرت چه میشود؟ چرا آنها در این فضا مؤثر نیستند؟
آرش بارز: موسیقی کار تیمی است، انفرادی کاری از پیش نمیبریم. پول با وجودی که بنیهی موسیقی ما را خراب کرده؛ اما خوب هم است. به اندازهای خوب که حتا هنرمندان خارجنشین ما نیز، برای پول درآوردن به افغانستان میآیند. ما یک گروه خوب، یک نوازندهی حرفهای و یک موزیسین دلسوز نداریم که با مصرف کم یک تیم خوب بسازد. وقتی یک هنرمند که فرق مو تا سیقی را نمیداند، سالانه یکونیم میلیون دالر درآمد دارد، کسی توان مبارزه با او را نخواهد داشت. نباید انتظار داشته باشیم که داوود سرخوش، یا اخترشوکت که برای هنر وقت میگذارند، بیایند و موسیقی ما را بسازند. فرهاد دریا هم است که به جای هنر، شبیه آریانا سعید برای مارکیت و پول کار میکند.
صبح کابل: نسل جدید هنری ما در موسیقی وضع شان چطور است؟
آرش بارز: هنرمندان امروز، آهسته و پیوسته به انزوا میروند؛ مسألهای که ما را به همه چیز بدبین کرده است. برای همین، ما حتا حاضر نیستیم با دولت کار کنیم.
صبح کابل: با وجودی که هنرمندان خوبی مثل ببرک وسا داریم، چرا هیچ وقت یک گروه ارکستر خوب در افغانستان به وجود نیامد؟
آرش بارز: نمی فهمم. دلیل اصلی آن را نمیدانم. وحید قاسمی یک گروه دارد. در تلویزیونها نیز گروههایی کار میکنند که بسنده نیستند. برای داشتن یک ارکستر بزرگ و ملی، نیاز به بودجه و برنامهریزی، فرهنگی و هنری است.
صبح کابل: چرا جامعهی هنری، به خصوص موسیقی نتوانست، مخاطب خوب تربیه کند؟
آرش بارز: در افغانستان هر کسی امنیت بیشتری داشته باشد، مهمتر است. تا زمانیکه هنرمند نیاز به پول و شهرت دارد، مخاطب تربیه نمیشود. هنرمندان تا کشته نشوند، جدی گرفته نمیشوند. همین که مُرد و از دور رقابت خارج شد، عزیز میشود. هنرمندان تا زنده اند مجبور اند به خواست مردم که برای کار هنری عالی تربیه نشده اند کار کنند.
صبح کابل: یک سؤال کلیشهای؛ میگویند در افغانستان هر سنگ را برداری، یک هنرمند زیر آن خوابیده است. کپیخوانی هم که رایج است، دلیلش چه میتواند باشد؟
آرش بارز: چون تقاضا برای چنین کارهایی وجود دارد. ما عقدهی مطرح شدن داریم. موضوع دیگر این است که آوازخوان داریم؛ اما آهنگساز نداریم. معنای شعر را نمیفهمیم، قانون کاپیرایت هم که نیست. چرا نباید کاپی بخوانیم و هر روز تعداد هنرمندانی که چیزی از هنر نمیدانند، زیاد نشود؟
صبح کابل: هنر برای شما وسیله است یا هدف؟
آرش بارز: برای من هدف است. هنر کنارم زندگی میکند، احساس میکنم، میداند چه بخورد و چه بپوشد. گاهی واقعا هنر را میبینم که هست. یک روز بیدار میشوم، میبینم که او هم بیدار شده است و روزی هم نیست. وقتی نیست، کتاب میخوانم؛ چون میفهمم که نیست.
صبح کابل: بهترین هنرمند تاریخ افغانستان کیست؟
آرش بارز: پاسخ این سؤال کمی سخت است؛ اما به نظرم استاد اولمیر بهترین است.
صبح کابل: کسی که ناحق مشهور شده و لایق شهرت نیست، کیست؟
آرش بارز: هرچند اینگونه افراد کم نیستند؛ اما یکیاش را نام میبرم که تمام تمرکزش روی مارکیت و پول است نه هنر. فرهاد دریا یکی از آنها است که ناحق مشهور شده است.
صبح کابل: برنامهی ستارهی افغانستان در رشد موسیقی چقدر مؤثر بوده است؟
آرش بارز: این برنامه، بیش از هرچیزی، یک برنامهی تلویزیونی است؛ و استیج برای هنر موسیقی است؛ اما کاش در کنار این برنامه، برنامه های دیگری نیز برای رشد موسیقی ساخته شود تا هنرمندانی که در مارکیت اند، بیایند و مسابقه دهند. داور هم خارجی باشد تا مشخص شود که هنرمندان چقدر از هنر سر در میآورند. به هر حال، برنامهی ستارهی افغان تاکنون تاثیر خود را بر موسیقی افغانستان گذاشته است و کسی نمیتواند این تاثیر را کتمان کند.
صبح کابل: اگر کسی را به عنوان پدیدهی هنر افغانستان معرفی کنید از چه کسی نام خواهید برد؟
آرش بارز: امیدپارسا. او را جدی بگیرید، او استعداد و صدای آیندهی این سرزمین است.
صبح کابل: موسیقی ما دچار فقر ترانه است. چرا شاعران تمایل ندارند، با هنر رابطهی نزدیک داشته باشند؟
آرش بارز: شاعر دنبال آدمهای باسواد است که ما نداریم. آهنگ را باید، آهنگساز بسازد. نمیشود یک نفر هم شاعر، آهنگساز، نوازنده، کارگردان، تصویربردار و همه کاره باشد. میشود آدمها در یک چیز تخصص داشته باشند.