جنگ یک پدیده‌ی شوم است یا یک ارزش؟

صبح کابل
جنگ یک پدیده‌ی شوم است یا یک ارزش؟

نویسنده: ایمان نوری؛ دانش‌جوی روابط بین الملل

در هیچ کجای تاریخ جهان نمی‌توان یافت که کشورها به‌طور کامل از جنگ دست کشیده باشند. این جنگ یا به‌عنوان یک پیش‌نیاز جهت قدرت‌نمایی است و یا هم جنگی است برای پایان جنگ‌ها. این جنگ‌ها گاهی به‌منظور فراهم کردن منافع ملی کشورها به‌کار گرفته‌شده و گاهی هم برای آزادی‌خواهی کاربرد داشته است.
در متون ادیان ابراهیمی نیز جنگ از منطق والایی برخوردار بوده است. به‌عنوان‌مثال، نبرد حضرت داوود(ع) در برابر جالوت، جنگ بدر و اُحد که با حضور پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت و صف‌آرایی حضرت موسی(ع) در مقابل فرعون و لشکرکشی اسکندر ذوالقرنین در برابر یأجوج و مأجوج، منطق جنگ در آیین و مذاهب است.
همین‌طور از آغاز تاریخ بشریت، منطق جنگ توسط هیچ جناحی، هیچ مذهبی و هیچ آیینی مردود نشده است. اساساً منطق تاریخی جنگ این بوده که: وقتی‌که تساهل و مدارا، منطق و کلام و بردباری و صبر، دیگر کارساز نبود جنگ به‌عنوان آخرین گزینه روی میز باقی می‌ماند.
جنگ صلیبی، اتحاد مقدس در اروپای زمان رنسانس، نبرد قسطنطنیه و بیزانس، جنگ کارتاژ با امپراتوری روم، تمام این‌ها نه‌تنها که دارای منطق بالایی بودند؛ بلکه ارزش و گنجی بزرگ در دل این جنگ‌ها نهفته بود که بعدها از اهداف آن در طول تاریخ پرده برداشته شد.
سیر تکوین معنایی جنگ در طول تاریخ
به‌صورت کل کلمه‌ی «جنگ» لزوماً به معنای خشونت در تاریخ نیامده است. گاهی معنای جنگ، صلح گفته شده چون جنگ است که سرنوشت کشورهای در حال جنگ و بحران را جهت ثبات و اقتدار مشخص می‌کند.
همین‌گونه کشورهای پس از جنگ مثل آمریکا، روسیه، اروپا، چین، جاپان، هند، ایران و غیره، دقیقاً از مسیر جنگ‌های داخلی گذشتند و سپس ثبات داخلی‌شان فراهم آمد. بعدازآن دست به قدرتمند شدن خود در فراتر از مرزها زده‌اند.
جنگ در معنای وسیع سیاست و فلسفه
جنگ‌ها قدرت‌ها را فرو می‌ریزند و برجایش قدرت‌های دیگری جایگزین می‌شوند. این یک قانون است؛ مثل قانون جنگل كه حرف‌های رنگ و بوی سیاست داده شده است. در جنگ و قدرت، استفاده از هر وسیله‌ای ‌استثنا قرار داده نشده است. پرچم‌داران این نظریه ماکیاولی و منتسکیو بوده‌اند. ماکیاولی بر این نظر بود که برای حفظ قدرت و گسترش سیطره خود بر سایر ملل باید از دروغ و فریب و نیرنگ کار گرفت. منتسکیو هم بر این باور بود که قدرت، قدرت را مهار می‌کند.
هوشیار بودن، نگاه‌های تیز داشتن، در فرصت‌های مناسب یورش بردن و در مواقع خاص عقب نشستن، در انتظار موقعیت به‌سر بردن، لبخند تصنعی داشتن، گریه‌های ساختگی، بی‌رحم بودن و غیره ازاین‌دست مؤلفه‌ها است.
جنگ اول جهانی ۱۹۱۴ الی ۱۹۱۸
قدرت‌های جدیدی در این زمان سر برآوردند. جنگ اول جهانی قدرت عثمانی و آلمان که قوت ممتاز اروپا بود را به زیر كشید و انگلیس و فرانسه را به‌عنوان قدرت‌های نوظهور معرفی كرد. آمریكا نیز از آن‌سوی آب‌های اطلس، انتظار ابرقدرت شدن را بی‌صبرانه می‌کشید.
روسیه برای رسیدن به قدرت جهانی جزیره جهانی اوراسیا را زير پاهایش کرد و تركستان را به تركستان تزاری مبدل ساخت. چیزی که خواب و رویای تزار نیکولای دوم بود.
موقعیت و ارزش جنگ در جنگ دوم جهانی ۱۹۳۹ -۱۹۴۰
جنگ دوم جهانی، روزهای خوب آلمان، فرانسه و انگلیس را پایان داد و آمریكا و قدرت نوظهور شوروی را به میان كشید. آمریكا و روسیه در اروپا مقابل هم شدند از آلمان شرقی و غربی آغاز كردند و تا اروپای شرقی و غربی، دوام و وسعت دادند و در آسیا و آفریقا و امريكای لاتین چنین كردند. جنگ برای شوروی و آمریکا به‌عنوان نیاز تا آن‌جایی پیش رفت که بر علاوه رویارویی سرد، گزینه نیابت هم مورداستفاده قرار گرفت.
در اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ مرتبه جنگ چقدر ارتقا یافت؟
بحران جزایر كوریا، قدرت چین را برای شوروی و آمریكا به نمایش گذاشت. چین می‌رفت تا بیداری‌اش را به جهان نشان بدهد. جنگ پیچیده‌ی ویتنام بازهم قدرت روسیه و چین را در كمبوجیا و لائوس نشان داد؛ تا حدی كه چین به کمک روسیه عوض تایوان به شورای امنیت ملل متحد درآمد و در جمع پنج قدرت اصلی شامل شد.
كوبا در بحران جزایر كارابین قدرت‌نمایی كرد و از این خلأ به‌عنوان فرصت، سود جست و حتا به كمک حبشه در آفریقا شتافت و ساندینیست‌های نیکاراگوآ را ياری كرد و كوبا قدرتمند شد.
جنگ در جنوب آسیا و فرصت از دست رفته‌ی افغانستان
جنگ چندروزه هند و چین هند را وادار به قدرتمند شدن كرد تا جایی که به سلاح هسته‌ای دست‌یافت و جایگاه پهلو بودن با چین را كسب كرد؛ و قدرت منطقه‌ای بی‌چون‌وچرا شد.
سه جنگ بین هند و پاكستان، پاكستان شكست خورده را وادار كرد تا هسته‌ای شود و به یک قدرت منطقه‌ای مبدل شود و بلای جان جنوب آسیا شود. بيداری پاكستان با خواب طولانی افغان‌ها همراه بود. در اين زمان افغانستان به بی‌طرفی می‌بالید و نازل‌ترین سطح زندگی را تجربه می‌کرد. در حالی که پاکستان و هند فصل جدیدی از رقابت‌های منطقه‌ای‌شان را آغاز داشتند.
جنگ در خاورمیانه -ایران و عراق
جنگ نفس‌گیر میان عراق و ايران و زمان روی کار آمدن شاه پهلوی بالای اروندرود و اشغال تنب کوچک و تنب بزرگ و جزیره ابوموسی، از جانب ایران و شكست دستگاه دیپلوماسی عراق، عراقی‌ها و شخص صدام را مجبور کرد تا برای حفظ جایگاه خود در منطقه با ایران وارد جنگ شود؛ اما این جنگ ایران را به ژاندارم منطقه بعد از خروج نيروهای آمریکایی از خلیج‌فارس مبدل ساخت. جنگ عراق و ایران بعد از انقلاب اسلامی، عراق را در مركز دید ناسیونالیستی عربی قرار داد.
جنگ میان اعراب و اسرائیل و ترکیه و قبرس
جنگ اسراييل و اعراب و شكست اعراب، اسراييل را به ژاندارم مديترانه تبديل و اين كشور را اتمي ساخت. جنگ ميان تركيه و قبرس تركيه را به يك قدرت اسلامي تبديل كرد كه خيال خلافت را در سر داشته باشد.
جنگ‌های شش‌روزه-یوم‌کیپور-جنگ‌های سی‌روزه و بیست‌ونه روزه، حملات هم‌زمانی مصر و سوریه بر خاک اسرائیل و غلبه آنان بر رژیم اسرائیل، شکست اسرائیل از سوی گروه‌های اسلامی شیعه و سنی را رقم زد.
هم‌چنان جنگ كوچک پارتیزانی كه درگیری بزرگی نداشت، میان اندونزیا و استرالیا، آزادی جزایر تیمور شرقی را سبب شد كه سرانجام اندونزیا را به‌زانو درآورد.
شبیه‌سازی جنگ ویتنام در سایر نقاط جهان
جنگ افغانستان برای شوروی گران تمام شد و آغاز فروپاشی‌اش را مقدمه چید.
جنگ سرد پایان اتحاد شوروی را رقم زد و آمریكا یگانه ابرقدرت جهان ماند. حملات آمریکا بر یوگوسلاویا و تجزیه این منطقه به ده کشور، سرانجام سازمان بركس را به وجود آورد كه مانع بزرگ عظمت طلبی آمریكا شد.
اما آیا جنگ در شرق آسیا و قفقاز منطق داشت یا ارزش؟
قدرتمند شدن چین، هانكانگ را بعد از ١٠٠ سال از انگليس بازگرفت و به ابرقدرت بودنش مهر تأیید گذاشت. جنگ اوكرایین روس‌ها را فرصت داد تا كریمیه را باز پس گيرد و به گفته پوتین كریمیه به خانه‌اش بازگشت. جنگ آذربایجان و ارمنستان-استیپانکرت و قره‌باغ-موقف تركیه و روسیه را منحيث قدرت محکم‌تر كرد.
جنگ در ظاهر چه پیامی برای انسان‌ها دارد
ظاهراً جنگ‌ها خانه‌براندازند. ما از همه بهتر می‌دانیم كه معنی جنگ چیست. جنگ همان‌قدر كه بد است، برعکس با مدیریت درست و استفاده از فرصت‌ها، زمینه‌های رشد اقتصادی را بار می‌آورد؛ ایران، کوریای شمالی، اسراییل، ویتنام، مصر، هند، پاكستان و از همه مهم‌تر جاپان و آلمان بعد از جنگ می‌توانند نمونه‌های بارزِ رشدِ پس از جنگ باشند.
مردم کشور ما آرزوی ظهور رستم دستان و رابین‌هود و یا هم بر اساس نطق دینی آرزوی ظهور امام زمان را در سر دارند؛ اما به‌قول‌معروف از ماهیان کوچک این جویبار هرگز نهنگ زاده نخواهد شد.