نویسنده: یعقوب یسنا
بحث افراطیت و سربازگیری به داعش در دانشگاههای افغانستان اثبات شده است. بنا بر این، بهتر است به این معضل به صورت جدی توجه شود. دانشجویانی که توسط استادان دانشگاهها برای داعش سربازگیری شده بودند، در اعتراف شان که از طرف امنیت ملی به نشر رسید، چند مرحله برای سربازگیری را در دانشگاهها واضح کردند: ۱-ثقافتسازی؛ ۲- سلفیتسازی؛ و ۳- دعوت به داعش.
ثقافتسازی یعنی چه؟
ثقافت در دانشگاهها ۲ سمستر درس داده میشد. از ۲ سمستر به ۸ سمستر بالا رفت. اکنون ثقافت ۸ سمستر درس داده میشود. در اعتراف این دانشجویان گفته شد که استاد مبشر با استفاده از تدریس ثقافت در دانشکدههای علوم اجتماعی، فارمسی و… ترویج سلفیت وَ برای داعش سربازگیری میکرد؛ دو استاد دیگر در دانشکدهی شرعیات نیز این کار را میکردند.
پرسش این است، دانشجویانی که ادبیات یا سایر رشتهها را میخوانند، مضمونهای اختصاصی و اساسی را در همان رشته، ۲ سمستر تا ۳ سمستر میخوانند؛ اما مضمون ثقافت را باید ۸ سمستر بخوانند. از نظر تخصص، علم و نصاب علمی، اینگونه ثقافتخوانی چگونه قابل توجیه است؟ میتوان گفت بالابردن درس ثقافت از ۲ سمستر به ۸ سمستر، سازماندهیشده برای ترویج سلفیتسازی بوده است. در ثقافتسازی، قصد تدریس نیست؛ زیر نام تدریس ثقافت، بنیادگرایی تبلیغ و ترویج میشود و به جریانهای بنیادگرایی مانند داعش سربازگیری صورت میگیرد.
نصاب واحدی از طرف وزارت تحصیلاتعالی برای تدریس ثقافت مشخص نشده است. استادان ثقافت هرچه دل شان خواست زیر نام ثقافت میگویند. نظام سیاسی و حکومت را تخریب میکنند؛ از افرادی که بد شان آمد، آنها را تکفیر میکنند؛ زنستیزی را رواج میدهند و تفرقههای مذهبی و قومی را دامن میزنند.
فکر میکنم استادان طرفدار داعش برای قصد تبلیغ و ترویج بنیادگرایی و سربازگیری، وزارت تحصیلات عالی را اغفال کرده وَ تدریس ثقافت را از ۲ سمستر به ۸ سمستر سازماندهی بلند برده اند تا استادانِ ثقافتِ طرفدارِ داعش هرچه بیشتر با دانشجویان رابطه داشته باشند. اگر منظور از مضمون ثقافت، تدریس است، باید این مضمون از نظر محتوای فکری مشخص شود؛ سرفصلها و جلسههای درسی آن واضح شود وَ بعد سنجش شود که در چه محدودهی زمانیای تدریس این مضمون ممکن است. درگیر کردن دانشجو از سمستر اول تا سمستر ۸ با ثقافت جنبهی علمی و تخصصی ندارد. در علم نمیشود تعدادی سلیقه و علایق خود را اعمال کنند. در علم هرچه میخوانیم حدود و هدف آن باید معلوم باشد.
سلفیتسازی چیست و چگونه زیر نام مضمون ثقافت ترویج میشود؟
سلفیتسازی نوعی از دیدگاه ارتجاعی به دین و مذهب است. طرفداران سلفیت دین و مذهب خاصی را بنا به دیدگاه محدود و مشخص خود شان تبلیغ و ترویج میکنند: فقط پیروان سلفیت حق زندگی دارند، پیروان دیگر ادیان و مذاهب باید کشته شوند؛ در جهان تنها یک روش زندگی وجود دارد، این روش همان مذهب و روشی است که جریان سلفی آن را تبلیغ میکند؛ مدرنیت و جهان مدرن همه شیطانی و نتیجهی شر است، باید به ارزشهای مدرن پایان بخشیده شود؛ جریانهای فکری و فلسفی، انسان را گمراه و به بیراهه میکشاند؛ و… تعدادی از استادان ثقافت که در دانشگاههای افغانستان سفیران داعش اند، همین دیدگاه را تبلیغ میکنند.
موقعی که ما مضمون تاریخ ادبیات میگوییم، مشخص است که در آن مضمون تاریخ ادبیات درس داده میشود و سر فصلهای آن درس نسبتا مشخص است. اما در ۸ سمستر درس ثقافت، موضوع درس ثقافت مشخص نشده است. استاد مضمون ثقافت هرچه دلش خواست درس میدهد. تا جایی که من به درسهای استادان ثقافت نگاه کرده ام، با مداراترین درس شان نقل قول از ذاکر نایک است.
نظام سیاسی کنونی در درسهای ثقافت مخرب و غیر اسلامی گفته میشود. میگویند نظام اسلامی در جهان اسلام باید «خلافت» باشد. سیستم اقتصادی و بانکداری موجود نقد میشود. ترویج علوم مدرن، ارزشهای غربی دانسته میشود. حقوق بشر، حقوق سیاسی زن، تحصیل مشترک دختران و پسران، حق کار زنان بیرون از خانه، قانون اساسی و رشتهی حقوق و علوم سیاسی خلاف شریعت دانسته میشود و میگویند در تطبیق شریعت به این موارد نیاز نیست؛ زیرا این موارد خلاف اسلام است، در واقع غربیها چنین رشتههایی را برای به حاشیهراندن شریعت و قانون اسلامی در کشورهای اسلامی رواج داده اند. بشر را به کفر و مسلمان تقسیم میکنند. اختلافهای مذهبی را برجسته میکنند. غیر مسلمان را دشنام و توهین میکنند. مخالفت با جهان مدرن و مدرنیتسازی را تبلیغ میکنند. حتا در تعدادی از دانشکدههای شرعیات صنف درسی دختران و پسران را جدا کرده اند.
متأسفانه به گونهی بیرویه، اندیشهی سلفی، افراطی و ارتجاعی زیر نام ثقافت توسط استادان ثقافت ترویج میشود. بنا بر این، وزارت تحصیلات عالی باید نصاب درسی مضمون ثقافت را مشخص و تدوین کند. در ضمن نیاز نیست که ثقافت در ۸ سمستر تدریس شود. قرار نیست که در دانشگاهها تبلیغ و ترویج عقاید مذهبی صورت بگیرد. دانشجویان در ۱۲ سال مکتب، اساسات علوم را میخوانند و در هر صنف در دروهی مکتب، چند مضمون دینی میخوانند. دانشگاه مدرسهی پرورش عقاید مذهبی نیست؛ دانشگاه باید در رشتههای علمی طبق معیارهای علمی و پژوهشی متخصص و کارشناس تربیه کند.
در دانشگاههای افغانستان شیعه، اسماعیلیه و هندو نیز باید ثقافت را به اساس فقهی حنفی بخوانند. این که از نظر مدارای مذهبی و علمی درست نیست. تعدادی از استادان مضمون ثقافت با استفاده از مضمون ثقافت پیروان مذهب شیعه، اسماعیلیه و… را چانس میدهند؛ درحالی که این دانشجویان درسخوان بوده اند و درسهای ثقافت را نیز خوانده اند؛ اما استادانی که این دانشجویان را چانس میدهند، غرضهای مشخص ذهنی و… خود شان را دارند. من نیز در دورهی دانشجویی کارشناسیام قربانی غرض یکی از استادان مضمون ثقافت شده ام.
بنا بر این، اگر قرار باشد که پیروان مذاهب اسلامی مضمون مشترکی را به نام ثقافت بخوانند، باید این مضمون جنبهی مذهبی نداشته باشد؛ یعنی طبق اصول مذهب خاصی نباشد، بلکه باید معرفت کلی و قابل قبول همه مذاهب اسلامی از اسلام باشد؛ اگرنه باید به پیروان هر مذهب، طبق اصول مذهب شان ثقافت تدریس شود. دانشجویانی که مسلمان نیستند، مثلا هندو استند باید از خواندن ثقافت معاف شوند.
دعوت به داعش و جریانهای بنیادگرا
اینگونه ثقافتسازی بیرویه، معلومنبودن نصاب و موضوع درس ثقافت وَ ۸ سمستر درس ثقافت به استادان طرفدار داعش و سلفی اجازه و فرصت میدهد که در دانشگاههای کشور سلفیتسازی کنند و از دانشجویان و جوانان کشور برای حزب تحریر، طالبان، داعش، جمعیت اصلاح و… سربازگیری کنند.
وزارت تحصیلات عالی و رهبری دانشگاهها نباید به تعدادی زیر نام درس ثقافت این فرصت را فراهم کنند که دانشگاهها را بستر مستعدی برای سلفیتسازی بسازند. تعدادی که در دانشگاهها میخواهند سلفیتسازی کنند، فرصت برای آنها فراهم است؛ زیرا با استفاده از نام دین سلفیسازی میکنند. به سادگی نمیتوان از آنها انتقاد کرد که شما درس میدهید یا مبلغ سیاسی یک جریان فکری استید و میخواهید دانشجویان را به آن جریان دعوت کنید. اگر از آنها چنین انتقادی شود، همان لحظه برچسپ تکفیر، ضد دین و… به فرد منتقد میزنند.
متاسفأنه در افغانستان بازار تکفیر کردن و… گرم است و خریدار دارد. هر کس به سادگی میتواند تعدادی را تکفیر کند و برچسپ ضد دین به آنها بزند؛ به خصوص که فرد تکفیرکننده استاد ثقافت، ملا و مولوی باشد. تکفیر شدن یک فرد از طرف استاد ثقافت، ملا و مولوی حتا باعث میشود که فرد تکفیر شده توسط افراد کشته شود. فرخنده در کابل توسط ملای جادوگر تکفیر شد و در چاشت روز در حضور پولیس توسط مردم کشته شد.
من شاهدم که عوامل سلفیتسازی و ثقافتسازی در دانشگاه به یکی از استادان دانشگاه (نام نمیگیرم در کدام دانشگاه) برچسپ بدعت و… زدند. میخواستند آن استاد اعدام شود؛ اما با پادرمیانی و میانجیگری قومی و سیاسی، این استاد از اعدام نجات داده شد. استاد را بردند در ولایت توبه دادند و وادار به خواندن کلمه کردند؛ درحالی که استاد فقط در درس گفته بود که در علم هرچه باید آزموده و تجربهپذیر باشد؛ اگر تجربهپذیر نباشد، آن مورد علمی نیست.
سخنان سخنگوی وزارت تحصیلات عالی را دربارهی گرفتاری استادان ثقافت دانشگاه کابل شنیدم. سخنگوی وزارت به نوعی ادعا داشت که این استادان در دانشگاهها فعالیت نداشته و فعالیت شان بیرون از دانشگاهها بوده و در بیرون از دانشگاهها گرفتار شده اند. متأسفانه، عادت ما این است که معضل و مشکل را انکار کنیم؛ با انکار، معضل و مشکل حل نمیشود. بهتر است، به معضل و مشکل موجود، علمی و تحقیقی نگاه کنیم. چیپترهای درسی استادان ثقافت نزد دانشجویان است. وزارت تحصیلات یک کمیته را موظف کند تا موضوع چیپترها را بررسی کنند؛ ببینند که قصه از چه قرار است. درکل وضعیت دانشگاهها را بررسی کنند که چرا دانشگاهها برای ترویج افراطیت مستعد شده اند.
خیلی وحشتناک استکه استادان دانشگاه برای داعش در دانشگاهها سربازیگیری کنند. نباید این رویداد را ساده فکر کرد و با انکار این که در دانشگاهها با استفاده از تدریس ثقافت سلفیتسازی نمیشود، به سادهگی از این رویداد گذشت. اگر سلفیتسازی در دانشگاههای افغانستان مدیریت نشود و از رواج سلفیتسازی جلوگیری نشود؛ رویکرد علمی و پژوهشی در دانشگاهها تقویت نمیشود. سلفیتسازی رویکرد علمی و پژوهشی را که اصل و اساس تدریس در دانشگاهها است، دچار چالش میکند و نمیگذارد که رویکرد علمی و پژوهشی در دانشگاهها شکل بگیرد. در ضمن سلفیتسازی، دانشگاهها را به کانون و تریبون تبلیغ و ترویج افراطیت و سربازگیری به جریانهای افراطی تبدیل میکند.