ماه آخر پاییز است و روزها کوتاهتر از همیشه اند. با اتمام ساعت کاری از محل کارم بیرون میزنم. هر چند عصر است؛ اما هوا رو به تاریک شدن است. ناچارم ده دقیقهای مسافت دفتر تا خانه را پیاده بروم. همین که از در حویلی بیرون میشوم، تاریکی ناشی از گرد و دود برخواسته از دودکش خانهها که فضای کوچه و اطراف را پوشانده است؛ نمیگذارد که یک قدمیام را ببینم.
پس از چند دقیقهای در دماغم سوزش احساس میکنم و آهسته آهسته مزهی ذغال سنگ و ریزگردهایش را روی زبانم حس میکنم. بوی دود حتا برای ساعتها در پیراهنم میماند. این سردردهای گاه و ناگاه فصلی را نمیتوانم بیارتباط به این آلودگیهای مرگبار بدانم.
این روزها زندگی در کابل فاجعه است؛ هوای سربیای که فضای کابل را پوشانده است و مرگ بر آسمان پایتخت مان چمپاتمه زده است.
مردم به دلیل فقر؛ این روزها بیشتر از هر چیزی ذغال سنگ میخورند، تا رفته رفته بمیرند و مفهوم آلودگی همچنان ناشناخته بماند.
سلفر دای اکساید، مونو اکساید کاربن و ریزگردهایی که از سوزاندن ذغال سنگ در هوا پخش میشود، عامل مهم سرطانها بوده و همینطور باعث بیماریهای قلبی و تنفسی نیز میشود.
تنها بدیل مناسب برای استفاده از ذغال سنگ در بیشتر فعالیتهایی که با انرژی ذغال سنگ به پیش میروند و همینگونه در خانهها، برق همه وقت و ارزان است؛ اما شوربختانه همین که زمستان به در خانههای مردم نزدیک میشود، این برق گرانقدر پا به فرار میگذارد.
زمانی که برق نباشد، «دستگاه تصفیهی دود» حمامهای عمومی و دیگر مکانهایی که این دستگاه را نصب کرده اند، نیز خاموش میباشد و این گونه است که هوای کابل بیشتر از پیش آلوده شده، بهداشت باشندگانش در خطر جدی قرار میگیرد و در نهایت شماری از ما خواهیم مرد.
در نبود برق، گزینهی مناسب دیگر برای پختوپز و سیستم گرمایشی خانهها در کابل، گاز مایع با نرخ ثابت و حجم وسیع است؛ اما نگونبختانه تا هنوز برای استخراخ گسترده و پالایش آن در کشور کاری نشده است. هر چند همین مقدار گاز وارداتی هم که در فصلهای سرد سال به باشندگان کابل میرسد، چون نظارتی نیست، پس قیمت واحدی هم ندارد و قیمت گاز همیشه و به خصوص در فصل سرما دارای نوسان است. به همین دلیل تمامی باشندگان کابل نمیتوانند برای پختو پز و گرمایش خانههای شان از گاز مایع استفاده کنند.
آن گونه که دیده میشود در زمینهی تولید برق، حکومت تا هنوز سیاست کارایی نداشته است؛ دولت به دلیل نداشتن برنامهی استراتیژیک توسعهمحور، میلیونها دالر را برای خرید جنراتورها هزینه کرده است که حالا بیمصرف باید در انباری تلنبار شده باشد.
در ابتدا وزارت انرژی و آب میخواست که با وارد کردن تیل برق تولید کند، اما بی آن که به پیامدهای سو محیط زیستی آن درنگی کرده باشد. استفاده از جنراتور و گازهای مضرهای که از سوخت تیل در فضا پخش میشود؛ در کنار آلودگی صوتی آلودگی بیش از اندازهی هوا را نیز در پی دارد. از سوی دیگر ما برای این که از شر آلودگی هوا رهایی پیدا کنیم به انرژی پاک مثل برق نیاز داریم، تا فعالیتهایی که دودزا اند و باعث پخش گازهای مضره در هوا میشوند، با انرژی برق جایگزین شود تا از آلودگی هوا کم کرده باشیم.
نه این که ما برای دست یافتن به انرژِی پاک، روزانه به میزان زیادی به آلودگی هوا کمک کنیم.
از سوی دیگر در وضعیت کنونی کابل؛ برای کاهش آلودگی هوا به سیستم بسهای شهری برقی نیاز جدی داریم. تا این گونه از فعالیت بیشتر ماشینهای دودزا و آلودهکنندهی هوا پیشگیری شود.
همین طور جای وارد کردن برق از کشورهای تاجیکستان و اوزبیکستان؛ میشد با ساختن بندهای برق در کشور از برق همهوقت و مطمئن برخوردار شده و از سویی هم با ساختن این بندها به میزان زیادی زمینهای بدون کشت، به زمینهای کشاورزی بدل شود که این گونه نه تنها که از آلودگی هوا پیشگیری میشد بلکه برای محیط زیست کشور سودمند نیز بود. این کار برای افغانستان که کشوری وابسته به کشاورزی است؛ باعث کارآفرینی برای شمار زیاد از مردم شده و در نهایت رشد اقتصادی آن را نیز در پی خواهد داشت که در برآیند آن از امنیت ملی بهتر و قویتری نیز برخوردار میشدیم. رشد کشاورزی و صنعتی شدن آن، فقر را که مهمترین عامل ناامنی و آسیبپذیریهای انسانی است، کاهش میدهد.
همین گونه روی تولید برق از راه انرژی بادی و خورشیدی؛ نیز میشود سرمایهگذاری کرده و به انرژی پاک دست پیدا کرد که در نتیجه هوای شهر و کشور از آلودگی در امان خواهد ماند.
آلودگی هوا در شهر کابل به اندازهای است که شبها تنفس هوای کابل برای هر گروه از افراد خیلی خطرناک بوده و بیماریهای تنفسی، قلبی و در نهایت سرطان و مرگ را در پی دارد.
با هشداری که ریاست محیط زیست کابل داده است و همینطور آمار سالانهی کشته شدگان آلودگی هوا در کابل؛ کار برای کاهش آلودگی هوا در شهر کابل مهمتر و عاجلتر از مذاکره با طالبان و مبارزه با داعش است.
به اساس پیشبینی ریاست محیط زیست کابل، اگر وضعیت همینگونه ادامه پیدا کند، کابل ده سال دیگر جایی برای زندگی نیست و به شهری بدون بودوباش بدل خواهد شد. از سویی هم به اساس امار وزارت صحت، آلودگی هوا در کابل، همهساله جان نزدیک به ۳۵۰۰ نفر را میگیرد. به اساس آمار این وزارت اکنون در کشور۲۰,۰۰۰ نفر به سرطان گرفتار اند که از این میان ۶۰۰۰ آن در اثر آلودگی هوا به سرطان گرفتار شده اند.
تنفس هوای پاک حق هر موجود زنده است و در هر جامعهای این بر دولت است که در کنار خدمترسانی در دیگر بخشها، زمینهی تنفس هوای پاک و بهداشتی را برای انسانها، حیوانها و گیاهان کشور تأمین کند.
برای این کار در زودترین فرصت ممکن دولت باید عاملهای آلودگی هوا در شهر کابل که از پیش مشخص شده اند را، کاهش و کنترل کرده و در میانمدت باید روی نابودی کامل این عاملها در صورت ممکن کار کند و پس از آن در درازمدت باید زمینههای احتمالی آلودگی هوای شهر کابل را نیز پیشبینی کرده و به کنترل آن از پیش برنامه بسازد.
در نهایت میخواهم به رییسجمهور، رییس اجرائیه و مجلس نمایندگان بگویم :«من از شما میخواهم هوای کابل را برای نفس کشیدن من امن سازید.»
این حق من و هر شهروند دیگر است و دولت هر چه زودتر باید این حق را به مردم باز گرداند؛ اگر نه در کوتاهمدت شاهد فاجعهی بزرگ انسانی و محیطی در کابل خواهیم بود.
اگر به زودی برای کاهش آلودگی هوا در کابل کاری نشود، شمار افراد سرطانی، افراد گرفتار به بیماری قلبی و بیماریهای تنفسی، حادثههای سقط جنین و سوء شکلهای ولادی، شمار کودکان با «تاخیر رشد ذهنی»، شمار مرگومیر در کابل روز تا روز بیشتر میشود.
اگر آلودگی هوای کابل کنترل نشود، سطح آبهای زیرزمینی پایین آمده و خشکسالی از راه خواهد رسید و در نهایت کابل به شهری بدون بودوباش بدل خواهد شد؛ اگر به زودی برای کاهش و کنترل آلودگی هوای کابل کاری نشود این اتفاق رخ خواهد داد و مسؤول آن نیز حکومت دیروز و امروز است.