سالها پیش زمانی که طالبان، موفق به تشکیل حکومت شده بودند، نخستین ایدهای که با حضور و فعالیتهای شان آن را بروز دادند؛ ایدهی تکمذهبی در افغانستان بود.
ما این تمایل را برخواسته از روش تندروانهای می دانستیم که ناشی از فرهنگ قبیلهای در افغانستان است؛ اما این رویکرد، آغاز یک برنامهی درازمدت برای تحقق یک نظام نامتنوع و تکساحتی بود. مشکل اساسی در فهم ما نسبت به رفتارهای طالبان، طبیعی دانستن میلهای آنان در خشونتورزی به دلیل قبیلهای بودن، بیسواد بودن و… است؛ چیزی که فریبندهترین روش از سوی آنان و حامیان شان بوده است.
«افراطیت» باعث میشود تا استراتیژیک بودن عمل مورد شک قرار بگیرد. ما نیز همواره دور از چنین گمانی بر طالبان، سعی کردیم، پاسخ آنان را بدون دقت کافی و بدون در نظرگرفتن احتمالها، پس بدهیم. این باعث شد تا مثلا ضدیت طالبان با مذهب شیعه، تخریب بودا در بامیان و دیگر اثرهای تاریخی، هرگز به عنوان یک زیربنا برای نظامی نامتنوع و تکساحتی، دیده نشود.
در حالی که این ضدیت، چیزی در راستای ایجاد افغانستان تکمذهبی برای حاکمیت قرائت ویژهای از دین بود. رشد افراطیت دینی در افغانستان و زمینهساز شدن برای رقابتهای منطقهای، دارای اهمیت است؛ بنابر این، آنچه حامیان طالبان از آنان میخواهند، ایجاد تفرقهی مذهبی است.
در قانون اساسی افغانستان، این کشور دو مذهب رسمی دارد و این سبب شده تا قرائتهای مختلفی از اسلام به مشروعیت برسد. مخالفتی که اکنون این گروه با دولت افغانستان دارد، چیزی فراتر از اختلاف دیدگاه یا قرائتها نسبت به اسلام نیست. آنان برای طرح بیان اسلام افراطی و تشکیل نظامی بر مبنای آن، راههایی را پیش گرفته اند که یکی از آنها، تاثیر ویژه بر اسلامیکردن هیئت گفتوگوکنندهی افغانستان است.
گروهی که از سوی دولت افغانستان فرستاده شده است، بیشتر شان افرادی استند که یا جهادی خوانده میشوند و یا هم رابطهای با فرد و حزب جهادی دارند. شماری هم در میان آنان هستند که در رشتههای علوم دینی و اسلامی تحصیل کرده اند. بدون شک، چنین آرایشی، دلیلی جز شباهتدهی به ادعای طالبان که اسلام است، ندارد.
میتوان ادعا کرد که گفتوگوهای صلح میان این دو گروه، بیش از بیان شفاهی و کلامی، درگیر در گفتوگوهای نمادین است؛ نظم نمادینی که نمیتواند خود را به کلام بکشاند.
بسیاریها در انتقادهای شان از گروه طرفدار جمهوریت گفته اند که این گروه، نمیتواند در برابر طالبان موضع مشخصی را بیان کند و جمعبندیای از نظرهای هم ندارند؛ در حالی که مشکل اصلی در نداشتن موضع نیست، بلکه در نداشتن توانایی قرائت نو از اسلام و ادعا در برابر پایههای فکری طالبان است.
داشتن ادعای درک بهتر از دین، یعنی به پرسشکشاندن فعالیتها و باورهای طالبان؛ اما اکنون گویا این گروه شامل مجاهدان است که در تردید نسبت به باور خود قرار گرفته اند؛ افرادی که سابقهی مخالفت مسلحانه را علیه دولت وقت داشتند و همزمان مدعی ساختن نظام اسلامی در یک کشور کاملا مسلمان بودند.
گذشته از ضعف و تواناییها در هیئت گفتوگوکننده، نگرانیهای اساسیتر در مشروعیت پیش از پیشی است که طالبان در نزد دولتهای مختلف به دست آورده است؛ مشروعیتی که آنان را در فعالیتهای ضد بشری و کشتار مردم، بیبازخواست گذاشته و سبب شده تا جنگ و گفتوگو ( دو متناقض هم)، همزمان به پیش برود.
در پی همین مشروعیتها بود که حملههای مختلفی به هر نامی بر مردم صورت گرفت و بیشتر شان نیز متمرکز به موضوع دین و قرائتهای دینی بود؛ با این که داعش نیز در این حملات ادعاهایی داشت و بسیاری را هم به عهده گرفت؛ اما دولت افغانستان بیشترین، طالبان را مقصر میدانست.
برداشتهای ممکن از روش کشتار و تطبیق آن با سیاستهای طالبان و منافع شان نیز، نسبت این گروه را با حملههایی چون ترور عالمان با نفوذ دینی، حمله بر درمسال هندوهای افغانستان، شدت میدهد.
در ترور شخصیتهای دینی، نفعی که به طالبان میرسد، کمرنگ شدن قرائتهای دموکراتیکتر از اسلام و ایجاد موانعی است که بر سر راه آشتی اسلام و نواندیشی قرار میگیرد. این گروه، با ترور چنین افرادی میتوانند قرائتی یکه از دین را به آسانی مطرح کرده و از آن، به مشروعیت سیاسی برای ایجاد نظام سختگیرانهی اسلامی بهره بگیرند.
کشتار هندو مذهبهای کشور نیز، افغانستان را بیش از پیش به سمت کشور تکدینی و متعصب، سوق میدهد. در حالی که آزادیهایی چون داشتن نماینده در پارلمان و طرح مبارزه برای حق اشتراک در انتخابات ریاستجمهوری- چیزی که آرام آرام قابلیت مطرح شدن را به دست میآورد-، تعصب تکدینی بودن در میان شهروندان را کمرنگ میکند.
اینها مواردی استند که میتوان، سعی طالبان در ایجاد یک نظام سختگیرانه و تندرو خواند؛ نظامی که در منطقه، سیاستهای دینی و افراطی کشورهایی مثل عربستان، پاکستان و… را اجرا کند. این ایدهی کهنه سال، اکنون به گفتوگو گذاشته شده است و اگر هوشیار نباشیم، ممکن است در چشم بههمزدنی، ساختار و تشکیلات قانونیای را به خود بگیرد که عملا تطبیق میشود.