تروریزم؛ پدیده‌ی که خدا، ایدیولوژی و جغرافیا نمی‌شناسد

حسن ابراهیمی
تروریزم؛ پدیده‌ی که خدا، ایدیولوژی و جغرافیا نمی‌شناسد

پس از سه سال که لیسه‌ی «پاپین» ولسوالی هسکه مینه‌ی ننگرهار پایگاه داعش بود، چندی پیش، زنگ سال تعلیمی در آن نواخته شد. این برای گروه‌های تروریستی که همیشه مردم را تحقیر می‌کنند، یک شکست و تحقیر بزرگ بود. آن‌ها که با سرکوب و تحقیر، مدعی اند مردم را باید آموزش و جهت دهند، اگر به چنین چیزی نرسند، دست به انتحار می‌زنند. خشونتی که زاییده‌ی ایدیولوژی منحط آنان است.

ما در افغانستان و منطقه بیشتر با دو نوع تروریزم روبه‌رو استیم؛ تروریزم با رفتارهای هدف‌محور و حساب‌شده در جهت اهداف خاص که متأثر از ناهنجاری‌های محیطی مثل فرهنگ، اجتماع، آموزش، اقتصاد و مسائل روان‌شناختی نیست و تروریزم لجام‌گسیخته‌ با شخصیت‌های منحرف و متأثر از شرایط نامناسب اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که با پذیرفتن روش هماهنگ با شرایط خود، به این جریان پیوسته است.

بیشتر کسانی که جذب گروه‌های تروریستی می‌شوند، کسانی اند که توانایی و ظرفیت‌های شخصیتی کافی ندارند؛ جایگاه خود را نمی‌پسندند و تصور می‌کنند که در جامعه مورد احترام نیستند. آن‌ها معمولا نمی‌توانند، روش‌های مثبت، شایسته و خوب را برای ابراز وجود بیابند و تلاش می‌کنند که نگرانی، ترس و آرزوهای خود را با خشونت تخلیه کنند؛ بدون آن‌ که به سود یا عواقب آن فکر کنند.

این‌ها معمولا از سن جوانی جذب تروریزم شده و برای تثبیت خود و فرو نشاندن سادیسمِ کسب افتخار و برتری‌جویانه، برای گروه‌های قومی، مذهبی و تروریستی می‌جنگند. جدا از این، در ترور از کسانی استفاده می‌شود که دارای سلامت روح و روان کامل نیستند. آن‌ها به سلاح‌های بی‌رحم و کنش‌گران مخرب بدل می‌شوند. تأثیرگذارترین و مخرب‌ترین تروریست‌ها، کسانی استند که یا بیمار روانی اند و یا بیمار اجتماعی. یک بیمار روانی سرکش که ضدیت کامل با جامعه و مردم دارد. آن‌ها بر هیچ کسی رحم نداشته و نظم و انضباط اجتماعی و فرهنگی نیز نمی‌شناسند؛ آن‌ها چون بسیار کینه‌ای استند، در برابر هر چیزی غیر از باورهای خود، لجاجت می‌کنند.

بسیاری از آن‌ها، برای لذت آدم می‌کشند. متعصب و شرور بوده و هیچ وقت احساس شرم و حیا ندارند. در اخلاق و شخصیت آن‌ها گسست وجود دارد و اگر چه ظاهرا هیچ نقص هوشی‌ای ندارند؛ اما در زندگی اجتماعی از قواعد و آداب جامعه اطاعت نمی‌کنند. تروریست‌ها مسائل ایدیولوژیک و تقسیم ناعادلانه‌ی سرمایه را دست‌آویز قرار داده و از آن بهره‌ی تبلیغاتی می‌برند.

بر همه ثابت شده است، بیشتر کسانی که عملیات‌ تروریستی انجام می‌دهند، بی‌سواد و اغفال شده اند. خصوصیات مشترک بیشتر آن‌ها این است:

·     عضو خانواده‌های بسیار فقیر اند.

·     در جایی بزرگ شده اند که توسعه‌ی کمتری داشته است.

·     دور از خانواده بوده و آموزش درست ندیده اند.

·     قادر نیستند مشکلات دوران جوانی و خانواده‌ی خود را حل کنند.

·     در سن بلوغ، سرگردان و بی‌هدف اند.

آن‌ها افسرده و از مردم و زندگی متنفر اند. وقتی جذب گروه‌های تروریستی می‌شوند، سرنوشت و آینده برای شان مهم نیست؛ چون می‌خواهند از وضعیت موجود، فرار کنند. در چنین وضعیتی، جامعه منفعل، بی‌تفاوت و خنثا می‌شود که به آن «ترس مصنوعی» گفته می‌شود. خانواده‌ها حاضر می‌شوند، جوانان خود را داوطلبانه به گروه‌های تروریستی تحویل ‌دهند.

تروریست‌ها به نام خشونت، از همه‌ی انحراف‌ها تغذیه شده و در ضدیت با همه چیز قرار دارند؛ احساس حقارت و خود کم‌تربینی، آن‌ها را به درون‌گرایی و حمایت از خشونت و همچنین وادار کردن مردم به پذیرش این افکار وا می‌دارد؛ برای همین، آن‌ها برای کشتن مردم که شامل زنان، کودکان و … است، احساس گناه و شرم نکرده و آن را در راستای خدمت به خدا و خود تفسیر می‌کنند.

برای یک تروریست، خدا، ایدیولوژی و جغرافیا معنا ندارد. گاهی ما تصور می‌کنیم که چرا گروه‌های تروریستی مساجد را منفجر  می‌کنند؟ این در واقع همان دست‌آویزی است که تروریست‌ها با توسل به آن، آدم می‌کشند و گرنه یک آدم عادی که روان سالم داشته باشد و خدا را بشناسد، نمی‌تواند، مردم را قتل عام کند.

مسجد مرکز عبادت است که فضا و زمین آن باید از هرگونه پلشتی پاک بوده و انسان ناپاک نباید وارد آن شود.

نوع جدید تروریزم بین‌المللی که سرسپرده‌ی جریان‌های الحادی و تکفیری اند، تفاوت فاحشی با نوع قدیمی- سنتی آن دارد. تروریزم جدید که بیشتر شعار مذهبی دارد، شهروندان عادی را می‌کشد تا نظامیان را هدف بگیرد. آن‌ها زاده‌ی محیط بد اجتماعی یا نتیجه‌ی فقر اقتصادی و فرهنگی نیستند؛ بل بر تکنولوژی جهانی ارتباطات و اطلاعات مسلط اند. عقبه‌ی این نوع تروریزم که اهمیت رسانه را می‌داند و تسلیحات پیش‌رفته‌ی نظامی و بیولوژیکی دارد، کشورهای پیش‌رفته و انحصارطلب دینی- مذهبی اند که از نظر مالی نیز مشکلی ندارند.

آن‌ها هر چیزی را که سر راه خود ببینند از بین برده و دست به هر قساوت و خشونتی می‌زنند. آن‌ها خداناترس‌تر و وحشی‌تر از گروه اول اند؛ چون هدف شان بیشتر، کشتن مردم است. فرقی هم ندارد که در کابل باشد یا در «هسکه مینه‌ی» ننگرهار.

تراژیدی بزرگ هسکه مینه

در جمعه‌ی گذشته، مردم با لباس و تن پاک در مسجد «جَودَره» ی ولسوالی هسکه مینه‌ی ننگرهار جمع شدند تا در مکان امن خدا، روح و روان شان را با دعا و نیایش پالایش دهند. بی‌خبر از آن که یک تروریست ناپاک نیز آن‌جا هست. در یک چشم به هم زدن، هفتاد نفر شهید و بیش از ۳۰ نفر دیگر، زخمی شدند؛ خانواده‌هایی که ناگهان تمام اعضای فامیل خود را از دست دادند. حالا قریه خالی از مردان است. مردمی که جرم شان فرستادن کودکان به مکتب و عدم پیروی از ایدیولوژی تروریست‌ها بود. این جنایت هولناک مثل همیشه، در داخل و خارج محکوم شد؛ اما مصیبت و درد آن مربوط به کودکان و خانواده‌هایی است که تا آخر عمر باید تحمل کنند. غم آن مادر فرزندمرده و آن کودک بی‌پدر هسکه مینه را هیچ چیزی تسکین نخواهد داد. نه غم‌شریکی رییس‌جمهور و رییس اجرائیه و نه بیاینه‌ی سازمان ملل متحد.

رنج مردم هسکه مینه، درد جانسوز این سرزمین است؛ مصیبتی که مردم افغانستان با آن بیگانه نیستند. دردی که با یک تسلیت، اهدای چند نمره زمین و سفر حج عمره، تسکین نخواهد شد.

اگر چنان ‌چه رییس‌جمهور گفته است، مصیبت هسکه مینه، مصیبت یک قریه‌ی کوچک نه که درد بزرگ ملی و حتا بین‌المللی است، باید حکومت و مردم در کنار یک‌دیگر، با تمام نیرو و توان در برابر تروریزم بیاستند و نگذارند هیولای مرگ، مردم را نابود کند. جالب است که زمام‌داران ما تا امروز به درستی تروریزم را نشناخته و می‌گویند، تروریست‌ها به دین و ایمان مردم اهمیت نمی‌دهند؛ در حالی که تروریزم دشمن همه‌ی کسانی است که در این سرزمین زندگی می‌کنند. تروریزم؛ خدا، پیامبر، دین، ایمان، مذهب، قوم، ایل و تبار ندارد. تروریزم، یک جریان الحادی و آدم‌کش است که فرقی ندارد، در هسکه مینه سادیسم وحشیانه‌اش را فرو می‌نشاند یا در کابل و بلخ.