نویسنده: دویل مکمانوس-لسانجلس تایمز
مترجم: مهدی غلامی
روز شنبه (۳ حوت)، پس از ۱۹ سال جنگ، ایالات متحده و طالبان با احتیاط کامل «کاهش خشونتها» را برای هفت روز در افغانستان آغاز کردند که یک تلاش آزمایشی در یک آتشبس جزئی است. اگر این آزمایش موفقیتآمیز باشد، ۲۹ فبروری برای برگزاری مراسمِ امضای قراردادی تعیین خواهد شد که منجر به شروع مذاکرات گستردهتر صلح میشود.
طالبان دلیل خوبی برای عمل کردن به تعهدات و توقف عملیات شان برای یک هفته دارند؛ بر پایهی این طرح پیشنهادشده، ایالات متحده تا تابستان سال آینده، یک چهارم از تقریبا ۱۲۰۰۰ نیرویش را از افغانستان خارج خواهد کرد. این هدف مشترکی میان طالبان و رییسجمهور ترامپ است که میخواهد دوباره در انتخابات ریاستجمهوری کاندید شود و ادعا میکند طولانیترین جنگ ایالات متحده را به پایان میرساند. به هر حال، روند بزرگتر صلح که قرار است در ادامه آغاز شود، بسیار دشوارتر خواهد بود و طالبان، تنها عامل پیچیدهکنندهی آن نیستند. بیصبری و علاقهی شدید ترامپ برای اخلال هوسگونهی تلاشهای کُندِ سیاسی را نیز باید در نظر گرفت.
سال ۲۰۱۲ بود که ترامپ، جنگ ایالات متحده در افغانستان را یک «بیهودگی کامل» خواند و گفت وقت خروج از افغانستان است. اگر اتفاق بدی در روند صلح افغانستان بیفتد که بدون شک چنین خواهد شد، آیا ترامپ پیش از اعلام پیروزی و ترک افغانستان، مقداری تردید خواهد کرد؟
برنامهای که زلمی خلیلزاد، نمایندهی ویژهی ترامپ سر آن مذاکره کرده، بسیار پیچیده است. متن توافقنامه هنوز منتشر نشده؛ اما مقامات و دیگران میگویند که تقریبا مشابه پیشنویسی است که خلیلزاد روی آن در ماه سپتامبر توافق کرده بود. بنا بر گفتههای این افراد، این توافقنامه، ایالات متحده را ملزم به کاهش نیروهایش از ۱۲۰۰۰ به ۸۶۰۰ نفر تا ماه جولای میکند و اگر همه چیز خوب پیش برود، شمار این نیروها صفر خواهد شد یا آن طور که طالبان روز جمعه در بیانیهی شان نوشته بودند، این توافقنامه منجر به «خروج تمامی نیروهای خارجی خواهد شد تا مردم مان بتوانند در سایهی یک حکومت اسلامی، زندگی صلحآمیز و سعادتمندی داشته باشند.»
طالبان نباید به داعش، القاعده یا دیگر گروههای تروریستیای که قصد حمله به غرب را دارند، پناه دهند. این توافقنامه حتا زمینهی همکاری میان نیروهای امریکایی و طالبان در بخش مبارزه علیه تروریزم را نیز فراهم میکند. انتظار میرود که مذاکرات صلح میان تمام جناحهای داخلی طی ده روز پس از امضای توافقنامه آغاز شود؛ اما دولت مرکزی در کابل به رهبری اشرفغنی درگیر یک جنگ داخلی قدرت است و امکان دارد نتواند نقش مؤثری را ایفا کند.
آن گفتوگوها میتواند به یک قانون اساسی جدید بینجامد و به طالبان در آیندهی دولت افغانستان، نقش مهمی بدهد. برای پیشبرد و حفظ این روند پیچیده، نیاز است تا واشنگتن هم به لحاظ دیپلماتیک و هم به لحاظ کمک مالی در افغانستان حضور داشته باشد؛ این یعنی کنگرهی امریکا مجبور به سرمایهگذاری پولی خواهد شد.
این اتفاقات هنوز رخ نداده است. سناتور لیدنسی گراهام و دیگر چهرههای مطرح جمهوریخواه، از همین اکنون از اعتماد به طالبان و به اعتقاد آنان عمل احمقانهی کاهش نیروها به کمتر از ۸۶۰۰ نفر، گله کرده اند. یک پرسش کاربردی وجود دارد: نیروهای امریکایی در سال ۲۰۰۱ افغانستان را اشغال کردند تا القاعده را نابود کنند؛ گروهی که از پناهگاهش در افغانستان دست به حملات ۱۱ سپتامبر زده بود؛ بنا بر این، آیا بدون حضور نیروها، نیازهای ضدتروریستی امریکا برآورده خوهد شد؟
داگلاس لوت، جنرال بازنشستهی ارتش که در دورههای ریاستجمهوری دو رییسجمهور مختلف، در جنگ افغانستان حضور داشته است، میگوید که جواب این پرسش مثبت است. او به من گفت: «تهدید، دیگر به اندازهی سال ۲۰۰۱ نیست، اکنون القاعده بیشتر نابود شده است و ما نیز نسبت به زمانی که موشکهای کروز را به بیابانها پرتاب میکردیم، در مبارزه علیه تروریزم بهتر عمل میکنیم.»
پرسشهای دیگر میتواند به نوعی دشوار باشد. بسیاری از مردم امریکا به این نتیجه رسیده اند که به محض آن که جنگ ایالات متحده در افغانستان، فراتر از غلبه کردن بر القاعده گسترش یافت، این جنگ تبدیل به یک ناکامی غمانگیز و پرهزینه شد. به رسمیت شناختن صریح طالبان به عنوان یک نیروی مشروع سیاسی توسط ایالات متحده، مهر تأییدی بر این مدعا است. اجازه دادن به طالبان برای سهیم شدن در قدرت یا تسلط بالقوه بر دولت مرکزی، امیدهای باقیمانده برای کمک به تبدیل افغانستان به یک حکومت مردمسالاری قابل تأیید را از بین میبرد.
زمانی امریکاییها به همدیگر تبریک میگفتند که زنان افغانستان را از افراطگرایی اسلامی نجات داده اند. رهبران طالبان گفته اند که قصد دارند از حقوق زنان در بخش آموزش و کار حفاظت کنند؛ اما پیشینهی این گروه در بستن مکاتب، منع زنان از حضور در مکانهای عمومی و بدتر از آن، اعتماد بسیاری کمی را نسبت به این گروه به وجود میآورد.
بسیاریها به شمول رایان کروکر، سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان، بدبین استند. کروکر به من گفت: «زنان را تشویق کردیم تا به پا بخیزند. اکنون به نظر میرسد که آنها مصرفپذیر اند.»
ترامپ دیپلماسی خودش را بیشتر از یک بار مختل کرده است. زمانی که ایالات متحده و طالبان در سپتامبر سال گذشته به یک توافقنامهی آزمایشی رسیدند، ترامپ بدون فکر کردن به آن، تصمیم گرفت که میخواهد رهبران طالبان برای یک مراسم باشکوه، آن هم سه روز پیش از سالیاد حملات ۱۱ سپتامبر به کمپ دیوید بیایند.
طالبان که اثری از آنها در عکسهای بزرگ دستهجمعی دیده نمیشود، نپذیرفتند. جموریخواهان در کنگره، ایدهی محترم شمردن و آوردن رهبران یک گروهی چریکی به ساختمان ریاستجمهوری در مریلند را تقبیح کردند؛ گروهی که ۱۸۰۰ امریکایی را کشته است. ترامپ اعلام کرد که آن توافقنامه را کاملا لغو میکند. او طالبان را در حملهای که منجر به کشته شدن یک سرباز امریکایی شد، مقصر دانست و گفتوگوهای صلح را «مرده» خواند.
خلیلزاد نزدیک به شش ماه زمان نیاز داشت تا آن توافق را دوباره زنده کند. اگر توافقنامهی ۲۹ فبروری پابرجا بماند، ترامپ امتیاز کاهش سربازان امریکایی به ۸۶۰۰ تن را نیز از آن خود میداند؛ همان شماری که در پایان دورهی ریاستجمهوری اوباما، در این کشور مستقر بود.
اما آنچه ترامپ واقعا در سال انتخاباتی میخواهد، این است که بگوید سربازان هم در راه آمدن به خانه استند. با درنظرداشت پیچیدگیهای سیاسی افغانستان، این کار احتمالا ناممکن است. دیپلماتها هشدار میدهند که فشار آوردن بر طرفهای افغانستانی برای رسیدن به یک توافقنامهی صلح، میتواند این روند را با شکست روبهرو کند.
اگر ترامپ میخواهد به عنوان بخشی از یک توافقنامهی جامعی که از بحران جلوگیری کند، نیازهای ضدتروریستی امریکا را برآورده کرده و فرصتی برای صلح به افغانستان بدهد، سربازان امریکایی را به کشور برگرداند، باید از خویشتنداری غیر معمولی استفاده کند.
پس از سه سال ریاستجمهوری، ترامپ دستآوردهای دیپلماتیک زیادی در کارنامه ندارد. او، آغازگر رویدادهای اخلالگرانهی زیادی شد؛ رویدادهایی مانند نشستهایی با کیم جونگ اون، جنگهای تجاری و خروج از توافقنامهی هستهای با ایران؛ اما دستآوردهای محسوس کمی داشته است.
در صورتی که آغاز روند صلح برای افغانستان موفق شود، میتواند یک دستآورد واقعی باشد؛ البته تنها در صورتی که او (ترامپ) از سر راه خودش کنار برود.