مدیریت یل: تقویت اعتمادبه‌نفس در همه

عزیز رویش
مدیریت یل: تقویت اعتمادبه‌نفس در همه

قسمت پانزدهم

این که در دانشگاه یل تعداد کارمندان حقوق‌بگیر بیشتر از تعداد دانش‌جویان است، ذهنم را به خود مصروف کرد. چرا چنین است؟ در جست‌وجوی پاسخ به این سؤال با هر کسی که می‌توانستم، سر و کله زدم. شاید در دید اول بتوان گفت که چون این‌جا پول بی‌حساب است، بهانه می‌گیرند که جایی و کسی را بیابند که این پول را آن‌جا گم و گور کنند تا از شرش خلاص شوند! اما چنین نیست. پول نه تنها زیاد نیست، بلکه به دست آوردن و حفظ کردن پول در این‌جا نوعی به دغدغه‌ی وسواس‌گونه‌ی مردم تبدیل شده است. امریکایی‌ها بیش از همه پول پرداخت می‌کنند و بیش از همه نیز به خاطر این پرداخت پول خود شکایت و نق نق دارند. با هر کسی که صحبت کنی از میزان بالا و کمیت بی‌حساب مالیاتی که به نام‌های گوناگون پرداخت می‌کنند، شاکی اند. سهولت زیاد است؛ اما دیده می‌شود که سهولت را دیگران به عنوان یک کالا برای مردم می‌فروشند.
شبی رفتم بیرون تا آشغال‌های آشپزخانه را به صندوق آشغال بریزم. نمی‌دانستم که کلید حتما در دستم یا در جیبم باشد، وگرنه دروازه به محض این که از بیرون بسته شد، بدون کلید باز نمی‌شود. از دم دروازه تا صندوقی که آشغال را می‌ریختم فاصله‌ی زیادی نبود و به همین دلیل دلهره‌ی خاصی حس نکردم که باید مواظب کلید باشم. به محض این که برگشتم و دستم را بردم روی دست‌گیره‌ی دروازه، دیدم که باز نمی‌شود: یعنی قفل شده است!
همسایه‌ی بغل‌دستی‌ام را که دانش‌جویانی از مردم آسیای جنوبی اند، مزاحمت کردم تا بپرسم چاره‌ی کارم چیست. جوان خوش‌سیما و مهربانی بیرون شد و گفت: تنها چاره این است که به ایمرجنسی (خدمات عاجل) زنگ بزنی و بخواهی که بیایند و دروازه را باز کنند. گفتم: آن بالا پنجره را برای هوای تازه نیمه‌باز گذاشته ام، اگر نردبانی باشد می‌توانم بروم و دروازه را باز کنم. گفت: نه، این کار درست نیست. کسی حق ندارد از پنجره داخل اتاق شود. گفتم: این که مشکلی ندارد. منزل خودم است و تو هم شاهدم. خندید و گفت: نه، امکان ندارد. ایمرجنسی را باید خبر کنی.
از تلفن خود او به ایمرجنسی زنگ زدیم و گفتند که تا لحظاتی دیگر نفر می‌فرستند تا مشکل را حل کند. از همسایه‌ام پرسیدم که ایمرجنسی چقدر بابت این خدمت پول مطالبه می‌کند، گفت: اوه، خیلی زیاد، حد اقل پنجاه دالر! تازه فهمیدم که اینجا بی‌هوشی هم جریمه دارد و ناچار باید پرداخت. دیری نگذشته بود که مأموری آمد و با مهربانی دروازه را باز کرد و وقتی از پول قابل پرداخت پرسیدم، با لحنی مودبانه گفت: اینش مهم نیست، روی چارج عمومی حساب می‌کنند و باید بلش را تصفیه کنی. این بود یک خدمت، ولی باید در ازای این خدمت بهایی هم پرداخت کرد. از این مثال می‌توان فهمید که این‌جا خدمت و سهولت را چگونه عرضه می‌کنند.
یل هم خدمت و سهولت‌های چشم‌گیری عرضه می‌کند؛ اما می‌خواستم بدانم که دلیل این همه مصرف بالا در یل چیست. در جست‌وجوهایم با افراد مختلفی گفت‌وگو کردم؛ اما مهم‌تر از همه مرد بلندقدی بود که از همکاران بخش اداری در ورلد فیلوز محسوب می‌شود. شخصی مهربان و خوش‌برخورد و آماده‌ی صحبت کردن آرام در هر فرصتی که تو بخواهی از او چیزی بپرسی. اسمش دانیل است. بعد از ختم صحبت‌های ماری، در فاصله‌ی زمانی که برای وقفه‌ی چاشت بود، او را گیر آوردم. دایم در صحبت‌هایش با خوش‌خلقی تحویل می‌گیرد و به آدم جرأت می‌بخشد که با او بنشیند و از او بپرسد. در جریان صحبت‌های خانم ماری، او هم آن‌سو نشسته بود و آرام گوش می‌داد. در همان مراحل اول گفت‌وگو درک کردم که معلوماتش از ساختار و چگونگی کارکرد یل خیلی بیشتر از هر کسی دیگر است. به دلیل تعلق کاری‌اش در مورد مکتب معرفت نیز تحقیق و جست‌وجوی زیادی کرده بود. از خیلی چیزها باخبر بود و روزی که من بیانیه‌ی رسمی خود در مورد فعالیت‌های معرفت و دیدگاه‌ بنیادی در عقب فعالیت‌های آموزشی آن را ارائه می‌کردم و در مورد ساختار و کارکردهای مکتب توضیح می‌دادم، با دقت گوش می‌داد و در ختم آن گفت که در فرصت مناسب بیشتر می‌بینیم و صحبت می‌کنیم. من هم منتظر بودم و این فرصت بالاخره پیش آمد. تا پیشنهاد کردم که می‌خواهم با او صحبت کنم، با کمال میل پذیرفت و اتاقش را محل ملاقات تعیین کرد.
از ساختار اداری و تشکیلاتی دانشگاه یل پرسیدم. توضیحات جالبی داد. نوبت رسید به این‌که بپرسم: چرا حقوق‌بگیران یل بیشتر از دانش‌جویان اند؟ گفت: اولا این همه حقوق‌بگیران همه با حوزه‌ی درسی دانشگاه ارتباط ندارند. هر کسی را شامل می‌شود که در حوزه‌ی یل مشغول کار و خدمتی استند. کسی می‌تواند در شمار مأموران مراقبت از محیط زیست باشد یا خدمات عاجل. بخش امنیتی باشد یا همکار کتاب‌خانه. می‌تواند مراقبت از لوازم لابراتواری را داشته باشد یا استاد همکار باشد. به طور هم‌زمان، همه‌ی کسانی که در یل مشغول خدمت اند و این دانشگاه در فعالیت‌های خود به نحوی به آنان نیازمند است، همین کمیت بلند را تشکیل می‌دهند. گفت: درس تنها بخشی از کار دانشگاه است، هرچند بخش مهم و کلیدی آن؛ اما برای این که همین بخش درست و اصولی عمل کند، باید به تمام کارهای دیگری که در جنب آن است، رسیدگی شود.
یل بالاترین کیفیت درسی را عرضه می‌کند؛ اما برای این کیفیت به منابعی ضرورت دارد که باید به آن رسیدگی کند. مدیریت یل خیلی جالب است. اعتمادبه‌نفسی در هر یک از اعضای دانشگاه، در رده‌های مختلف، وجود دارد که آن‌ها را به افراد مبتکر و جسور در دانشگاه تبدیل می‌کند. کسی بر کسی مراقبت حضوری ندارد؛ اما حس می‌کنی که هر کسی کارش را در نهایت دقت و مراقبت انجام می‌دهد. وقتی با فردی در یک رده‌ی خیلی پایین مواجه می‌شوی، می‌بینی که در حوزه‌ی کار خود با صلاحیت و اعتماد کامل برخورد می‌کند.
این شیوه‌ی رهبری و مدیریت با آن‌چه ما در کشورهای شرقی داریم، کاملا متفاوت است. آن‌جا ساختارها به گونه‌ای شکل می‌گیرد که افراد در محوریت قرار می‌گیرند و نظام در حول همین افراد چرخش می‌کند. توجیه ساده‌اش همین است که این‌ها برای رسیدن تا این مرحله صدها سال راه طی کرده اند. حرف درستی است؛ اما مفهومش آن نیست که ما هم باید صدها سال را طی کنیم تا به این‌جا برسیم. روستار ترکی در برنامه‌ی پرگار بی بی سی دقیقا از همین منطق برای توجیه وضعیت موجود و تفاوتی که ما به عنوان یک جامعه‌ی قبیله‌ای با کشورها و جوامع مدنی داریم سخن می‌گفت: «دیگران وضعیت شان متفاوت است و ما باید ساختار قبیله‌ای موجود خود را حفظ کنیم و با همین ساختار برویم به طرف بهبودی و انکشاف و ترقی.» این منطق، منطق عام ما است و به همین دلیل است که فکر می‌کنیم تجربه‌ی هر جامعه مال خود آن جامعه است و ما وقتی خواسته باشیم حرکت کنیم، باید تجربه‌ی خود را سپری کنیم. حتا یک لحظه هم توجه نکرده ایم که می‌شود صورت ذهنی تجربه‌ی دیگران را برای عبور از مراحلی استفاده کرد که دیگران برای عبور از آن هزینه‌های زیادی را مصرف کرده اند. این «صورت ذهنی تجربه» را «علم» می‌گویند که گویا ما، مخصوصا کسانی مانند روستار ترکی، با آن تعیین نسبت خوبی نکرده ایم.
به هر حال، ما برخی از موارد را متوجه می‌شویم ولی تنها به عنوان یک اندوخته‌ی علمی در ذهن می‌گیریم و می‌گذریم. مدیریت و رهبری نظام نیز از همین جنس است. می‌دانیم که دیگران چگونه عمل می‌کنند و چگونه بر مشکلات خود غلبه می‌کنند؛ اما فکر نمی‌کنیم که ما هم می‌توانیم از همین نقطه شروع و مشکلات و دشواری‌های خود را حتی‌الامکان کم‌تر کنیم.
تقسیم کار دو گونه صورت می‌گیرد: یکی، کسی یا گروهی آن بالا می‌نشینند و بعد کارها را تقسیم می‌کنند و به هر کسی کاری می‌سپارند و بعد خود در مقام ناظر و داور، بر هر کاری نظارت می‌کنند و از هر کاری حساب می‌گیرند. درست مانند نظام شاهی در گذشته. دومی، این که نظامی ساخته می‌شود که برای هر بخشی از آن کاری تعریف می‌شود و بعد افراد معین با ویژگی‌های متناسب با همان بخش کار می‌آیند و انجام آن را بر دوش می‌گیرند. این جا باز هم تقسیم کار است؛ اما تقسیم کاری که در چوکات یک نظام صورت گرفته و مراقبت و بازخواست آن نیز توسط نظام صورت می‌گیرد. ما با نوع اول تقسیم کار مواجهیم و این‌جا با نوع دوم آن.