نقطه‌ی عطف در تیوری ویکتور وروم

عزیز رویش
نقطه‌ی عطف در تیوری ویکتور وروم

وروم در توضیحات خود از اصطلاحی به نام نقطه‌های تاریک یا نقطه‌های کور یاد می‌کرد. در مورد این اصطلاح دقت زیادی کردم. به نظرم می‌رسید چیزهایی در این اصطلاح وجود داشت که گره اصلی در تفکر و رفتارهای ما را باز می‌کرد. وروم گفت: این نقطه‌های کور باید در برداشت‌های ما از خود ما و در برداشت‌های دیگران از ما شناسایی شوند. به عقیده‌ی او، از این نقطه‌ها خیلی چیزها را می‌توان یاد گرفت. راه خوبی که برای آغاز جریان‌شناسایی «گره‌ کور» داریم، این است که از خود ما بپرسیم: دیگران مرا چگونه می‌بینند؟ با این حرف فکر می‌کردم همان قسمت از درس‌های انسان‌شناسی در معرفت روشن می‌شود که می‌گفتیم: شخصیت ما در قضاوت دیگران شکل می‌گیرد.
به هر حال، ویکتور وروم تأکید داشت که باید در موقع طرح و پیشبرد این جریان صادقانه عمل کنیم و بکوشیم کیفیت تعاملی را که با یک شخص معین داریم تصور کنیم و ببینیم که تجربه‌ی احتمالی وی از برخی عمل‌کردها و رفتارهای ما چه خواهد بود. در این تجربه، برخی از تعامل‌هایی را که با دیگران خیلی راحت پیش نمی‌روند از نظر دور نیندازیم. همین نکته شاید مهم‌ترین بخش کار ما باشد؛ زیرا اغلب مردم تمایل دارند ببینند دیگران چه کار خطایی انجام می‌دهند نه این که ببینند خود شان دارند چگونه رفتار می‌کنند و یا دوست دارند ببینند دیگران با وی از چه منظری داخل رابطه می‌شوند؛ نه این که ببینند رابطه‌های دیگران تا چه حد از رفتارها و خصوصیت‌های خود او متأثر است. پنجره‌ی جوهاری همین تمرین را ممکن می‌کند؛ برای این تمرین، تنها به نزدیکان خانوادگی و یا دوستانی که رابطه‌ی خاص‌تری با شما دارند، اکتفا نکنید، همه کسانی را که به گونه‌ای با شما در ارتباط استند مورد توجه قرار دهید: کسانی که در کلاس درس شما استند، یا کار مشترک با شما دارند یا مقاله‌ها و نظریات شما را می‌خوانند یا حتا در ظاهر اختلافات زیادی با شما دارند.
نقطه‌های کور را باید در خصوصیت‌های خود شناسایی و باز کنیم. تصمیم‌گیری‌های ما با عدم تشخیص درست گره‌های کور در شخصیت و رفتار ما اغلب با شکست مواجه می‌شوند. سؤال‌هایی که ویکتور وروم برای تمرین پیشنهاد می‌کرد، مسائل ساده‌ای را در بر می‌گرفت؛ مثلاً روزهای آخر هفته دوست دارید چه کار کنید؛ کدام کتاب‌ها را بیشتر می‌پسندید؛ کدام حیوان اهلی را بیشتر دوست دارید؛ کدام حیوان می‌تواند شخصیت و رفتار شما را بهتر تمثیل کند؛ چگونه موتری را دوست دارید سوار شوید؛ وجه بارز شخصیت شما چیست؛ و نکته‌های دیگری از همین دست.
بخش دیگری از تمرین ویکتور وروم در مورد دریافت نقطه‌ای در زندگی به نام «نقطه‌ی عطف» یا «نقطه‌ی برگشت» بود که تقریبا هر کسی می‌تواند یکی از مهم‌ترین آن‌ها را در زندگی خود به یاد بیاورد. ویکتور وروم گفت: معمولا آدم‌های کمی هستند که نقطه‌ی عطف واقعی در زندگی خود را برای دیگران افشا کنند؛ اما به عقیده‌ی وروم، اگر کسی نتواند نقطه‌ی عطف مهم در زندگی خود را شناسایی کند و اگر این نقطه‌ی عطف را به روشنی برای دیگران تبیین نکند، میزان تأثیرگذاری خود بر دیگران را کاهش می‌دهد و همین امر باعث می‌شود که نقش او در سازمان‌دهی و مدیریت موفق کم‌رنگ شود.
وروم گفت: زندگی هیچ انسانی در یک خط مستدام حرکت نمی‌کند. برخی از حرکت‌ها زیگزاگ‌های شدید دارند و برخی حتا به شکل انحنایی حرکت می‌کنند؛ یعنی رفت و برگشت شان در یک دوران اتفاق می‌افتد. او گفت: اگر هر نقطه‌ی مهمی در زندگی شما تغییری ایجاد کند که هر چند ظاهر آن شکست باشد؛ اما راه تان را به پیروزی‌های بیشتر باز کند، شما می‌توانید از زندگی خود راضی باشید. وی علاوه کرد: اغلب افراد بدون توجه به نقطه‌های عطف در زندگی خود، از فراز و فرود در آن، دچار نوسان می‌شوند و این امر نیز بر تأثیرگذاری سازمان‌دهی و مدیریت آنان تأثیر منفی می‌گذارد.
نقطه‌ی عطف در تعبیر ویکتور وروم، همان نقطه‌ای است که زندگی، باورها و رفتار فرد را دگرگون می‌کند؛ اما او علاوه کرد: خیلی‌ها به دلیل تعلقی که با گذشته‌ی خود دارند، این نقطه‌ی عطف را به یک نقطه‌ی کور در رابطه‌ی خود با دیگران تبدیل می‌کنند. در نقطه‌ی عطف شما به کسی دیگر تبدیل می‌شوید؛ اما همین تحول تان را مخفی نگاه می‌کنید و از افشا کردن و برملاساختن آن برای دیگران هراس می‌کنید. دیگران در مقایسه با گذشته‌ی شما و تجربه‌ای که از رفتارها، عمل‌کردها و مواضع شما داشته اند، نمی‌توانند تغییراتی را که اکنون نشان می‌دهید قابل درک بدانند و این است که اعتماد خود را نسبت به شما از دست می‌دهند و تصور می‌کنند که شما شخصیت بی‌ثبات و مرموزی دارید و به هیچ وجه تمی‌توانید مورد اعتماد آنان قرار گیرید.
ویکتور وروم گفت: برای این که رابطه‌ی سازمانی شما با دیگران مستحکم باشد، دریافت‌های خود را که باعث تغییر در شما شده است با دیگران در میان بگذارید تا در روشنایی این تغییر، دیگران هم رابطه‌ی خود با شما را تنظیم کنند. از نظر ویکتور وروم، فضای باز و آزاد یکی از جنبه‌های مثبتی که دارد این است که نقطه‌های عطف در زندگی افراد را به یک امر طبیعی تبدیل می‌کند؛ یعنی هر کسی همه‌روزه دریافت‌ها و برداشت‌های خود را با دیگران در میان می‌گذارد و دیگران با بحث و بررسی کردن این دریافت‌ها هم به تکمیل شدن آن‌ها کمک می‌کنند و هم رابطه‌ی خویش را به شکل طبیعی و مثبت دوام می‌دهند. در جوامع بسته امکان تبارز مداوم و به‌موقع اندیشه‌ها و تغییرات کم است و به همین علت، افراد دریافت‌های خود را برای مدتی طولانی مخفی نگاه می‌کنند و تلاش می‌کنند به شیوه‌های غیر مستقیم آن‌ها را برملا کنند. ویکتور وروم گفت: رهبری و مدیریت موفق همان است که اعتماد مردم را نسبت به خود بیشتر جلب کند و جلب اعتماد افراد تنها وقتی امکان‌پذیر می‌شود که مردم در جریان مستمر با دریافت‌ها و برداشت‌های شما قرار داشته باشند.
تمرینی که در این بخش میان همراهان در گروه‌های مختلف صورت گرفت، باعث شد که افراد هم‌دیگر را بهتر بشناسند و بعد از همان اولین جلسه تأثیرات شگرف آن در روابط افراد نمایان شد. هر کسی حس می‌کرد که اکنون چیزهای زیادی را در مورد دوست و هم‌راه خود می‌داند و به همین علت می‌توانند با هم‌دیگر شفاف‌تر و صریح‌تر تماس داشته باشند و سخن بگویند.