نباید از آمدن طالبان بترسیم

بیژن برناویج
نباید از آمدن طالبان بترسیم

گذشته از هیاهویی که پیرامون استقلال افغانستان وجود داشت و حمله‌ی خونین انتحاری‌ای که در همایش عروسی صورت گرفت؛ چیزی که بیشتر از همه در شبکه‌های اجتماعی، مجامع عمومی، مساجد و حتا کسانی که کنار دکان‌ها می‌نشینند، از آمدن طالبان و شایعات پیرامون آن نگران اند و با هم از فلاکت‌های آینده یادآور می‌شوند. دیروز وقتی میان تکسی از خانه تا شهر می‌آمدم، جوانان بین هم بحث می‌کردند و از  همدیگر خود می‌پرسیدند که آیا بعد از آمدن طالبان ریش گذاشتن اجباری خواهد شد یا خیر؟ آیا از این پس به دانشگاه با دریشی برویم یا با پیراهن و تنبان؟ یکی از آن‌ها صدا زد که حتا امکان دارد، دانشگاه‌ها لغو شود؛ ضرور نیست که رفتن با دریشی و بی درویشی را بحث کنید. جوانان همه باهم واا! کشیدند. آنچه من در این میان دریافتم، عدم مقاومت مردم در مقابل خواسته‌های برحق شان است؛ حتا یکی از جوانان یادآور نشد که نه به هر صورت من ریش خود را می‌تراشم و به گفته‌ی طالبان نخواهم کرد.

احمدشاه مسعود، در شورای شمالی که میان فرماندهان و سربازان خود سخنرانی انگیزشی می‌کند، می‌گوید: «کشته نشدید، زخمی نشدید، پس شما را چه بلازده.» اصطلاح «بلازده» یا جن‌زده، نقطه‌ی عطف جنگ روانی و تضعیف روحیه‌ی یک ملت است. وقتی هنوز دم برای مقاومت و حوصله برای مبارزات مدنی دارید، پس چرا باید از طالب و اوامر آن بترسید؛ در حالی که طالبان با یک جا شدن به روند صلح از شد و مد جنگ در افغانستان می‌کاهند و حتا متعهد به امنیت سرتاسری کشور شده اند. ملت جن‌زده از نام و نشان طالب سخت می‌ترسد؛ در حالی که این ترس به چند لحاظ حقیقت ندارد. یک: ترس عمدا خلق شده تا مردم بترسند و هراسان شوند؛ مردم هراسان و ترس‌خورده، نمی‌توانند با فکر راحت برنامه‌های خود را تعقیب کنند، سراسیمه می‌شوند و بلاخره لگام هدایت به دست هراس‌افگنان خواهد افتاد که دقیقا چنین چیزی اکنون با وضاحت زیاد قابل مشاهده است. آن‌قدر دهشت‌افگنی و انتحاری و انفجاری انجام دادند و در قریه و قصبات آن‌قدر سر بریدند، انواع و اقسام و جنایت را با حجم عظیم مرتکب شدند که تا بتوانند برنامه‌ی دهشت‌افگنی را به جایی برسانند که امروز مردم سخت نگران آمدن طالب و حاکم شدن آنان بر زندگی خصوصی و عمومی شان است. اگر مردم بدانند دهشت‌افگنی عمدا برای ترس و هراس بیشتر صورت می‌گیرد، دست طالبان را خوانده اند و ترس از ذهن شان محو خواهد شد؛ زیرا به هر صورت طالبان نسبت به مردم افغانستان در اقلیت بسیار محدود و کوچک، حیات سیاسی و نظامی دارند و با صدای قدرت‌مند مردم ذوب و اضمحلال می‌شوند. دوم: تأیر محلول بسیار قوی مدنیت را فراموش نکنیم. همیشه نیروهای وحشی در طول تاریخ توانستند، شهرها را فتح کنند؛ ولی خود آهسته آهسته در شهر حل شدند. مدنیت محلول تأثیرگذاری است که به شدت تمام در پی حل کردن نیروهای وحشی است. طالبان همین که وارد کابل شدند و بخشی از حکومت به حساب آمدند، راحت وارد ساز و کارهای مدنی می‌شوند؛ از این که سیستم نظام بر محوریت مردم است، مجبور می‌شوند شعارهای خود را برای جلب مردم عوض کنند؛ دم از تحصیلات عالی بزنند و حرف از پیشرفت افغانستان و توسعه‌ی اقتصادی. در غیر صورت، حتا با داشتن چوکی بلند، از شبکه‌ی حکومتی بیگانه می‌شوند، تا جایی که شاید پافشاری شان به تحجر و عقب‌گرایی، خانه‌نشین شان کند. چنگیزخان، بیشترین خون را در تاریخ ریخت و اما پسران چنگیز مدنیت مغولی یا بابری در هند پایه‌گذاری کردند که تا به اکنون زبان‌زد خاص و عام است.

نباید توقع فرشته شدن را از طالبان داشته باشیم؛ اما چنانچه مجاهدان با ریختن خون هزاران تن و خلق دهشت و وحشت بزرگ در مدنیت کابل غرق شدند و غسل تعمید گرفتند، طالبان نیز به زودترین فرصت محو و غرق مدنیت کابل می‌شوند و ریشه‌های دهشت‌افگنی شان می‌خشکد؛ اما طبیعتا در نخست اصرار زیاد به اصول و قواعد خود خواهند کرد. همین که زمان بگذرد، چیزی از آن اصول و قواعد باقی نخواهد ماند؛ زیرا حکومت‌های کنونی در جهان تابع حرکت ملت اند؛ دیر یا زود، این ملت است که تصمیم خود را می‌گیرد و راه خود را مشخص می‌کند. اگر فرد فرد این ملت، به جای قبول دستورهای متحجرانه‌ی طالبان، نافرمانی مدنی کند، طالبان مجبور اند به خواست مردم لبیک بگویند؛ زیرا به گفته‌ی بزرگ‌مرد یونانی، صدای مردم، صدای خدا است.