کشت سمارق در خانه‌ی امن زنان کابل

زهرا سیاس
کشت سمارق در خانه‌ی امن زنان کابل

آن‌چه مردم از خانه‌ی امن تصور دارند، این است که خانه‌ی امن، جای زنان روسپی، از خانه فراری، و زنان بد اخلاق است. به گمان اغلب، این خانه‌ها، مهیا کننده‌‌‌ی زمینه برای فاحشه شدن زنان و سوء استفاده از آن‌ها است. همواره زنان آسیب‌‌پذیر، برای رها شدن از زیر بار خشونت‌های خانوادگی، به خانه‌ی امن می‌روند و چاره‌ی جز این ندارند.
خانه‌ی امن، مکانی نیست که بتوان به آسانی، وارد آنجا شد و از وضعیت زنان، دیدن کرد. در افغانستان دوازده خانه‌ی امن است که از میان آنان، چهاردانه‌اش در مرکز، با موقعیت‌های نامعلوم که کسی از آن اگاهی ندارد، قرار دارد.
با تلاش‌های زیاد و هماهنگی نهاد‌های مسؤول، راهی یکی از چهار خانه‌ی امن که در کابل است، می‌شویم. در مسیر راه، به گفته‌های مردم در مورد خانه‌ی امن فکر می‌کردم، مگر ممکن است کسی زندگی خوش و با سعادت خود را همراه با فرزندانش ترک کند و روانه‌ی خانه‌ی امن شود و این همه برچسب بر او وارد شود؟
زنان در افغانستان، تا به جان نرسند، تحمل می‌کنند؛ به امید این‌که روزی، شوهرشان یک لگد کمتر به آن‌ها وارد کنند و آن‌ها، مانند پروانه همه چیز را فراموش کرده و به دور او بگردند.
بیشتر زنانی که در این خانه‌ها به سر می‌برند، زنانی استند که مورد خشونت قرار گرفته اند. دخترانی که از منزل فرار کرده‌، دخترانی که به بدل داده شده‌اند، دخترانی که به زور، مجبور به نکاح با کسی که دوست ندارند، شده و دخترانی که از ۱۵ سال بیشتر، عمر ندارند و مورد تجاوز قرار گرفته‌اند.
در بیشتر موارد، حتا اقارب آن‌ها از این که آن‌ها یک‌بار، راهی خانه‌ی امن شده‌اند، دوباره آن‌ها را نمی‌پذیرند.
وقتی وارد خانه‌ی امن شدم، دیدم با آن همه آرامشی که داشت؛ درد زنانی را به دوش می‌کشید که انواع خشونت‌ها، پای آن‌ها را از بدخشان، تخار، بامیان و ننگرهار، برای راحت زیستن، به یکی از این خانه‌ها، کشانده است.
با این همه، در این خانه‌ها، امید‌های خفته‌‍‌ی هم وجود دارد که در حال بیدار شدن است. فارم «تولید سمارق و نوار بهداشتی» در خانه‌ی امن، چیزی جالب جلوه می‌کند. این فارم قراردادی، به مدت شش ماه، برای زنانی که در خانه‌ی امن زندگی می‌کنند، این فرصت را مهیا می‌کند که هم خود کفا باشند و هم نظر مردم، در مورد خانه‌های امن را تغییر دهند.
در فارم تولید سمارق، زنان برای یادگرفتن شیوه‌ی حاصل‌دهی و حاصل‌گیری از سمارق، آموزش داده می‌شوند. برای تهیه‌ی سمارق، زنانی که درخانه‌ی امن هستند، به مدت دو ساعت، کاه را جوش می‌دهند و پس از سرد شدن، کاه را دوباره در خریطه‌ها قرار داده و تخم سمارق را در آن، می‌ریزند. پس از آن، هر خریطه را ۱۸ سوراخ می‌کنند و ازهر سوراخ آن، سمارق به بیرون رشد می‌کند.
به تعداد بیست تن از زنان خانه‌ی امن، درصنف آموزش سمارق آموزش می‌بینند و قرار است پس از ختم این پروژه، گواهی‌نامه و فیصدی که از فروش حاصلات سمارق به دست آمده، برای این زنان داده شود.
وقتی در یکی از اتاق‌ها را باز کردم، با دختری که سیب در دست داشت، رو به رو شدم، به طرفم لبخند زد، ظاهرا مجرد‌ معلوم می‌شد. حسیبا (نام مستعار)، دختری ۲۱ ساله‌ی است که در سیزده سالگی، با خانم برادر ۲۱ ساله‌اش، بدل شده و با پسری ۱۷ ساله‌ی که نجار بوده، تن به ازدواج داده است. او حتا برای اولین بار، در خانه‌ی شوهرش (عادت ماه‌وار) داشته، از کارهای خانه و زندگی زناشویی چیزی نمی‌دانسته.


حسیبا، برای این‌که بتواند خشو، خسر و شوهرش را راضی نگه‌دارد، از هیچ تلاشی دریغ نکرده است.
او اکنون چهار فرزند دارد که پسر بزرگش، هشت ساله است و به یاد دختر سه ساله‌اش، هر شب را با گریه سحر می‌کند.
در مورد خشونت‌های که شوهرش بر او تحمیل کرده بود، گفت: «برای این‌که کارهای خانه را نمی‌توانستم درست انجام دهم، مره لت و کوب می‌کد و نمی‌فهمیدم که یک دختر چگونه با همسرش، رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کند، ازی خاطر مره لت می‌کد که تو چرا یاد نداری و وقتی سیزده ساله بودم، در حالت ماه‌وار از مه، رابطه‌ی جنسی می‌خواست.»
بدن او که برای تولد کودک، خیلی جوان بود، نمی‌توانست درد ولادت را تحمل کند، برای همین، ۱۵ شب و روز در حالت کوما بود.
او، دوبار به یکی از مراکز حمایوی زنان، در مزار رفت؛ اما شوهرش با ضمانت دوباره او را به خانه برده و خشونت‌هایش را ازسر گرفت، تا این‌که در یکی از شب‌ها، حسیبا برای سحری خوردن نیمه‌شب، بیدار می‌شود تا روزه بگیرد؛ اما شوهرش در آن وقت شب، بیدار شده و از او طلب رابطه‌ی جنسی می‌کند، وقتی حسیبا اعتراض می‌کند، با گیلاس به سرش میزند و با بستن دستان او به تخت، از او بهره‌ی جنسی می‌کند.
خشونت بر حسیبا و فرار او از منزل، یک نمونه‌ی کوچک از هزاران زنی است که به نام رسم، رواج و ناموس، هر روز قربانی می‌شوند.
وقتی از حسیبا، در مورد اشتراکش در فارم تولید سمارق پرسیدم، برایم گفت: «استاد جان! مه زیاد روز بد دیدم، زیاد شکنجه شدیم، ای خو فرصت است برم، تا کار کنم و اگه کدام روز از اینجه بیرونم کدن، خودم کار کنم و اولادهای خود را از پیش شوهرم، بگیرم.»
از شنیدن حرف‌های او و امیدش به زندگی، خوشحال شدم؛ اما وقتی در مورد مذاکرات طالبان و امریکا برایش گفتم، ممکن پس از آمدن طالبان مراکز حمایوی زنان بسته شود، نگرانی ات چیست؟ بی‌آنکه چیزی بگویید، گریه کرد و گفت: «هیچ‌جای به رفتن ندارم، آخرین بار هم که خواستم دوباره خانه برم، یازنیم برم گفت اگه پس بیایی، روی توره سیاه کده سر خر سوار می‌کنند و در شهر می‌گردانن، قلبم در لرزه است، نمی‌فهمم چه می‌شه.»
هم‌چون خانه‌ها برای این زنان، خانه‌ی امید است، خانه‌ی زندگی است، حالا مردم به هر نامی که می‌خواهند آن‌جا را یاد کنند، روسپی‎خانه یا محل اقامت زنان بد اخلاق.
اگر از زنان، واقعا آنچه هستند، قدر داده شوند، به بدل داده نشوند و هیچ چیزی، بر آن‌ها تحمل نشود، آن‌ها نیز دوست ندارند، کانون صمیمی خانواده‌ی شان را خراب کرده و راهی خانه‌ی امن شوند.
گرم حرف زدن با زنان بودیم که مادر هاجر، وارد اتاق شد. هاجر که به دلیل تن ندادن به ازدواج، بامردی که دوبار ازدواج کرده و بیش از ۱۶ کودک دارد، پنچ ماه پیش تیزاب نوشید و با مادرش، راهی بیمارستان‌های کابل شد، پس از صحت‌یاب شدن، هاجر در خانه‌ی امن به سر می‌برد.
اکنون هاجر، صحت‌یاب شده و در روزهای آینده، قرار است دوباره به تخار برگردد.
اگر این خانه‌ها برای زنان، هم‌چون هاجر و حسیبا وجود نمی‌داشت، قرار بود کی از آن‌ها محافظت کند، همان شوهری که حسیبا را به این حال رسانده یا آن پدری که هاجر را مجبور به نوشیدن تیزاب کرد؟
خانه‌ی امن، خلاف آنچه مردم در مورد آن تصور می‌کنند، است. محیط ‌پاک و با همه‌ی امکانات، در اختیار این زنان قرار دارد، از درس‌های سوادآموزی گرفته، تا صنف‌های انگلیسی، کمپیوتر و صنف‌های حرفه‌ آموزی.
زنانی که در صنف خیاطی حضور دارند، قادر شده‌اند در مدت کم، این حرفه را یاد بگیرند، سفارش‌های نیز از بیرون داشته باشند و لباس‌های که تهیه می‌کنند در نمایشگاه‌ها به فروش برود.