بی‌خانمان‌های از یاد رفته

سکینه امیری
بی‌خانمان‌های از یاد رفته

 ” نانی دادن می‌خورم، اگر ندادن من هم طلب ندارم.” در هوای بارانی سرش را به دستانش تکیه داده‌ بود و گام‌های عابرانی که از پیش رویش می‌گذشتند را زیر لب می‌شمرد.

 برای این زن سال‌خورده کوچه و پس کوچه‌ها، آشیانه‌ای‌ است که نیازمندی‌های او را رفع می‌کند و او را به آغوش می‌گیرد.

فروشنده‌ها درچهار راهی ‌پل ‌خشک می‌گویند که گل‌شاه از سه سال به این سو در خیابان زندگی می‌کند و نانش را در همان جا می‌خورد.

محمد یکی از این دکانداران می‌گوید : ” ما از کس و کوی گل‌شاه خبر نداریم چون در این سه سال هیچ کسی از او احوال نگرفته است. او به ‌خاطر نان این‌جا است و بچه‌ها به او نان می‌دهند.”

 ظاهرا جاده‌ها در بزرگ‌‌شهرها مکانی امنی‌ست که گل‌شاه و ده‌ها سال‌خورده‌ی دیگر به آن پناه می‌برند.

بعضی از این سال‌خورد‌‌‌ه‌ها به کاری که شاید درجاده پیدا بتوانند، دل می‌بندد و بعضی‌های دیگر به لطف رهگذران.

عبدالله که دست‌هایش می‌لرزد و گه‌ گاهی هم به جای کفش دست‌هایش را می‌دوزد، ۶۵ سال دارد. او کفاش است و می‌گوید چشمانش ضعیف است و به درستی متوجه کفش نمی‌شود: «کارم مشکل است اما مجبورم، چطور کنم؟»

 او افزود که اگر این کار را نکند، بار دوش برای خانواده‌اش ‌می‌شود و مانند دوستانش مورد بی‌مهری خانواده قرار می‌گیرد: « چند نفر از دوستانم به دلیلی این که کار نمی‌توانند مورد آزاراند و اگر کار نتوانم مرا هم کسی خوش نخواهد داشت.»

به باور محمد، سال‌خورده‌ی دیگری که درپهلویش نشسته است، عبدالله ناشکر است که “چوب فرزند نخورده است.”

 خطوط صورتش او را هشتاد می‌نماید و از چند سال به این سو به جمع‌آوری آهن‌پاره‌ها رو آورده است؛ اما این کار درآمد کافی ندارد تا او بتواند برایش جای بود‌وباش دست و پا کند. از این رو او در خانه‌ی پسرش شب را می‌گذراند.

محمد می‌گوید که همه از او بی‌زاراند به‌حدی که گاهی برای او چیزی به خوردن از خانواده‌ی فرزندش نمی‌رسد و اگر لب به شکایت باز کند و نامی از بدرفتاری ببرد، مورد لت و کوب قرار می‌گیرد.

او که تا کنون چندین بار مورد لت‌وکوب قرار گرفته است، می‌گوید : « تا پولی داشتم، خوب بودم اما حالا پیرم و فقیر. مرا پسرم چند بار لت کرده است. کاش من فرزندی نداشتم تا لااقل چوبش را نمی‌خوردم.”

بغض، اجازه نمی‌دهد که صحبتش را ادامه دهد. این وضعیت اما برای آنانی که فرزندی ندارند نیز سخت است. جواد سه سال پیش خانمش را از دست داده است. غم از دست‌دادن همسر و تنهایی توان جوالی‌گری را از او گرفته و اکنون به گدایی رو آورده است. بنا بر گفته‌ی خودش، از سه سال به این سو “درد و بلا”یی که مردم به او می‌دهند را می‌خورد. شب و روز را سر می‌کند تا مرگ او را از زندگی نجات دهد.

این در حالی است که بر اساس گزارش مجله‌ی گالوپ، افغانستان دهمین کشور غمگین دنیا است و امید به زندگی در میان افغان‌ها تا سن ۴۴ سالگی است و به همین دلیل پیری در این کشور بسیار زود فرا می رسد.

مطابق آمار مرکز احصایه و معلومات، در حال حاضر ۲٫۶۶ درصد از کل نفوس افغاستان را  سال‌مندان (بالاتر از ۶۴ سال) تشکیل می‌دهد .

 شماری از سال‌مندان، به دلیل کمبود امکانات و نرخ بالای فقر در این کشور، نه تنها از برنامه‌های مواظبت از سال‌مندان، مانند دیگر نقاط جهان، برخوردار نمی شوند، بل‌که شمار زیادی از آن‌ها مجبور به کار می‌شوند.

قطع کمک

 آنان به کارهایی چون، جوالی‌گری، دست‌فروشی، جاروکشی وغیره رو می‌آورند. گدایی نیز کار‌ی است که در توان دارند.

جاروکشی برای سال‌مندان در چهارچوپ نیروی تنظیف شهری برای آنان کمک بزرگی حساب می‌شود. محمد یکی از کارمندان شهرداری است که سنش را دقیق نمی داند. محمد می‌گوید که بیش‌تر از ۷۲ سال دارد. او به سختی جارو می‌کشد و می‌گوید که این کار رزق حلال دارد و به مراتب بهتر از گدایی است.

خوراک بسیاری از آنان تنها قطعه‌ی نان و پیاله‌ی چای و حتا گاه بدون چای است. با این وجود؛ اما شهرداری کابل می‌گوید که به دلیل حجم زیاد کار، تلاش بر این است که نیروی تنظیف شهری جوان شود و افراد سال‌مند استخدام نشوند.

چرا خانه سال‌مندان نیاز است؟

در بیش‌تر کشورهای جهان نهادها و سازمان‌های ویژه‌ای وجود دارد که برای مواظبت از سال‌مندان کار می‌کنند و مکانی امن و راحت برای آسایش آنان فراهم می‌کنند؛ اما در افغانستان نه تنها چنین نهاد‌ها و سازمان‌هایی نیست، بل‌که خانه‌ی سال‌مندان وجود ندارد و حتا تصمیم برای ساخت چنین خانه با مخالفت شدید مواجه شده است.

در وضعیتی که ادامه‌ی زندگی را برای سالمندان افغان طاقت‌فرسا کرده است. به نظر می‌رسد که سختی دوران پیری برای زنان سال‌مند بیشترمی‌شود.

فاطمه یکی از زنان کهن‌سال می‌گوید : « تا که جور و جوان بودم، خوب بودم، اما حالا در نبود بابه دربدرم. گاهی به خانه‌ی یکی از فرزندانم می روم و گاهی به خانه‌ی دیگرش. اگر دل شان خوش بود، لقمه نانی می دهند و اگر نبود، نمی دهند.»

ثمرگل( نام مستعار) یکی دیگر از زنان پیر است. او تا دو سال پیش به عنوان ظرف‌شو در یک نهاد خصوصی کار می‌کرد اما  از زمانی که در یک تصادم آسیب دید، به گدایی رو آورده است. در جریان کار نیز از او بار‌ها درخواست چیزی که از آن فرار کرده بود( رابطه نامشروع) نیز شده‌است.

او می‌گوید که برادران همسرش بعد از درگذشت شوهر از او بار‌ها درخواست ازدواج کردند؛ اما وقتی او تن به ازدواج دوم نداد از آن‌ها رانده شد و حالا مجبور است که گدایی کند و فرزندانش را غذا بدهد.

این‌ها نمونه‌ی چند از ده‌ها سال‌مندی است که به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی در جاده‌های کابل دست به گدایی می زنند و از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند. با این حال اما در افغانستان هیچ آسایشگاه یا خانه‌ای برای سال‌مندان وجود ندارد و هیچ نهاد دولتی‌ای هم به سال‌مندان کمک نمی‌کند.

هرچند نزدیکان شماری از کهن‌سالان افغان که خود فرزندی ندارند، ازآنان مواظبت می کنند اما  مواظبت از کهن‌سالان با موافقت همه‌ی اعضای خانواده به همراه نیست. با این وجود حتا چنین افرادی در همه جا و هر زمانی پیدا نمی شود و کهن‌سالانی که از هر سو ناامید شده اند، گدایی را تنها راه گریز ازمرگ می‌دانند.

مانند بختاور که دیگر گدایی نمی‌کند؛ او با آن که سه پسر و دو دختر داشت و برای آنان زندگی و خانواده ساخت تا کانون خانواده‌ای شان گرم شود، اما خود در خانه‌ی هیچ یکی از آن‌ها جا نیافت.

 او دو سال را در یکی از مسجد‌های شهر کابل سپری کرد وسرانجام دو ماه پیش به سختی‌های زندگی پیری به دور از خانواده‌ی فرزندانش پشت پا زد و رخت سفر بست.

فرهنگ غربی

مسؤولان در اداره‌ی سره میاشت می‌گویند، کهن‌سالانی که در افغانستان زندگی می‌کنند، به دلیل‌های مختلفی در آخر زندگی از سوی خانواده‌های‌ شان یا به کلی ترک می‌شوند و یا هم از آن‌ها درست نگهداری نمی‌شود.

نوروزعلی علی زاده، معاون سرمیاشت می گوید که این نهاد با درک چنین وضعی، تصمیم داشت خانه‌ای را در کنار مرستون برای کهن‌سالان بسازد تا نیازمندترین سال‌مندانی که با وضعیت ناگوار زندگی می‌کنند، در آن جا نگهداری شوند؛ اما  مخالف‌ها سبب شد تا این خانه ساخته نشود: “ما این پلان را داشتیم؛ اما متاسفانه عکس العمل‌های ناخودآگاه و عکس العمل‌های بدون معلوماتی صورت گرفت. به این خاطر این پلان، متوقف شد و بودجه‌ی آن را برای پروژه‌ی دیگری مصرف شد.”

طرح ایجاد خانه‌ی سال‌مندان در کنار مرستون‌ها درسال ۱۳۹۲ از سوی سر میاشت یا هلال‌احمر افغانی روی دست گرفته شد؛ اما این تصمیم در آن زمان با واکنش تند مجلس سنای افغانستان مواجه شد.

سناتوران موجودیت چنین خانه‌ای را ترویج فرهنگ غرب دانسته و آن را مغایر با فرهنگ افغانی و اسلامی عنوان کردند.

حال اما بنا بر گفته‌ی ‌آقا علی‌زاد‌، سره میاشت هیچ مکان مشخصی برای نگهداری سال‌مندان ندارد. چند سال‌مندی که جایی برای زندگی ندارند، در مرستون  (مرکز حمایت از زنان تهی دستی که در جنگ آسیب دیده‌اند) زندگی می‌کنند.

سناتور نبیه مصطفا‌زاده می‌گوید: « به خانه‌ی سالمندان اشد نیاز است که باید ایجاد شود،.” خانم مصطفا‌زاده اضافه می‌کند که همه‌ی سال‌خورده‌ها در افغانستان فرزند ندارند و شماری هم در نتیجه‌ی ناامنی و مهاجرت فرزندان شان را از دست داده‌اند.

این در حالی است که در بزرگ‌شهرها، برخِ جوانان افغان بیش‌تر زندگی مستقل را می‌پسندند و خواهان جای برای کهن‌سالان‌اند. آن‌ها استدلال می‌کنند که گذر زمان تغییراتی را در شیوه‌ی زندگی جوانان و کهن‌سالان ایجاد کرده است. چیزی که سبب کشمکش در بین آن‌ها می‌شود.

ستاره تورگان می‌گوید: ” برخورد ما جوان‌ها با زندگی نسبت به پدران و مادران ما فرق می‌کنند. بسیاری از پدر و مادران این تغییرات را نمی پذیرند به حدی که در زندگی شخصی زوج‌های جوان نیز مداخله می‌کنند. این دخالت هم سبب اذیت آن‌ها می‌شود و هم سبب اذیت ما نسل جوان.”

او اضافه می‌کند که خانه‌ی سالمندان برای بهتر شدن وضع زندگی آن‌ها ضروری است تا از سال‌خورده‌ها مواظبت شود.

ضیا نبی‌زاده یکی دیگر از این جوانان می‌گوید: ” نیاز‌های جامعه به مرور زمان تغییر می‌کند. همان طور که برای نگهداری از کودک، اکنون به کودکستان و پروشگاه نیاز است، برای مراقبت بهتر از سال‌مندان نیز آسایشگاه نیاز است.”

سازمان جمعیت هلال‌احمرویا سره میاشت می‌گوید که برمبنای تقسیم کار، ایجاد خانه‌ی سال‌مندان از مسؤولیت‌های وزارت کار و امور اجتماعی است. خواستیم نظر وزارت کار و امور‌اجتماعی را داشته باشیم اما مسؤولان در این وزارت از ارایه‌ی معلومات در مورد خانه‌ی سال‌مندان خودداری کردند.

به نظر می‌رسد، برای بهبود زندگی بیش‌تر سال‌مندانی که در افغانستان در وضعیت مناسبی قرار ندارند، هنوز برنامه‌ی مشخصی وجود ندارد.