فرمانده‌ای که بر شانه کتاب و در دست تفنگ داشت

محراب الدین ابراهیمی
فرمانده‌ای که بر شانه کتاب و در دست تفنگ داشت

دیدن کتاب‌های زیاد در بیک فرمانده‌ای که برای نبرد در دشوارترین حالات در منطقه‌ی به شدت ناامن اعزام شده است، برای سربازان مستقر در آن منطقه، خنده‌آور بود و از اشارات و حرکات آنان فهمیده می‌شد که داشتن کتاب در چنین جایی که هر روز آن بدون جنگ و صدای گلوله پایان نمی‌یابد، چیزی عجیب است.

در راه ولسوالی اندراب، عبدالفهیم حق‌بین خاطرات برادرش فواد اندرابی را برایم تعریف می‌کرد. این برای من تازه‌گی داشت؛ چون در چندین سال کار خبرنگاری‌ام که با نظامیان زیادی در خطوط نبرد رفت‌وآمد داشتم، هیچ‌گاهی شاهد آن نبودم که فرمانده‌ای در سنگرهای نبرد کتاب بخواند.

از کودکی تا فراغت از صنف دوازدهم

فواد اندرابی در سال ۱۳۷۰ هجری خورشیدی در روستای «ساکه» ولسوالی ده‌صلاح به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی او نیز در همین روستا سپری شده.

فرمانده اندرابی در سال ۱۳۸۸ از لیسه‌ی سنگ‌بران به درجه‌ی ۱۲ از مکتب فارغ شد و پس از سپری کردن آزمون کانکور، در دانشکده‌ی انجنیری دانشگاه ولایت جوزجان کامیاب شد که به جای دانشکده‌ی انجنیری، به آکادمی نظامی مارشال فهیم رو آورد و در سال ۱۳۹۳ آن را به پایان رساند.

خانه‌ای که فواد اندرابی در آن زاده شد

فرمانده‌ی جوان چگونه به شهرت رسید؟

فواد اندرابی پس از فراغت از دانشگاه نظامی مارشال فهیم، نخستین تجربه‌ی کاری‌اش را به حیث فرمانده‌ی بلوک، در کندک ششم لوای اول قول اردوی ۲۰۷ ظفر در هرات آغاز و پس از شش ماه، به منظور رهبری جنگ به ولسوالی شیندند هرات فرستاده شد.

ولسوالی شیندند هرات در آن شب و روزی که فواد اندرابی به آنجا رفت، از بخش‌های به شدت ناامن و زیر تهدیدهای بلند طالبان قرار داشت. دیدن کتاب‌هایی از هر مضمون و محتوا برای نیروهای امنیتی‌ای که تجربه‌ی جنگ در آن منطقه را داشتند، بی‌پیشینه بود و خواندن کتاب در شرایط جنگی، حتا سبب خنده و نیش‌خند نیز می‌شد؛ اما شجاعت و جدیت این فرمانده‌ی جوان که توأم با ابتکار و شکست دشمنانش بود، به باورمندی زیردستان و دیگر فرمانده‌هان نظامی افزود و نه تنها که کتاب خواندن او دیگر در سنگرهای جنگ خنده‌آور نبود؛ بلکه سبب تشویق دیگران نیز شد که کتاب بخوانند تا مانند وی رمز و تکتیک نبرد بیاموزند و در برابر نقشه‌های دشمنان‌شان آگاه باشند.

بریالی، کسی که ۴ سال می‌شود در ارتش افغانستان کار می‌کند، یک سال تمام از نزدیک‌ترین افراد فواد اندرابی بوده است. او، از دست دادن فرمانده‌اش را، یکی از خاطرات تلخ زندگی خود می‌داند و می‌گوید: «قومندان به‌خاطر ما کشته شد، اگر نی می‌تانست که هیچ از تانک بیرون نشود.»

در سال ۱۳۹۷ بود که در جمع شهرت یافته‌های اعضای ارتش افغانستان نام دیگری اضافه شد؛ ولی به شدت این نام به اوج رسید و مکافات فراوانی نیز نصیبش شد؛ در حدی که در تاریخ نظامی کشور بی‌پیشینه دانسته می‌شود.

همین‌ سال بود که نام فواد اندرابی به عنوان فاتح جنگ «تیوره» ی ولایت غور بر سر زبان‌ها افتاد و در یک سال، دو رتبه‌ی فوق‌العاده‌ی نظامی را به دست آورد و پس از آن در هر جنگی که کاروان نظامی او اعزام می‌شد، با دست‌آوردهای چشم‌گیر، آن جنگ پایان می‌یافت.

بریالی، می‌گوید، پس از آشنایی با فرمانده‌ی جدیدشان، یک‌باره دید او در قبال پیوستنش به ارتش افغانستان تغییر کرد؛ چون فواد اندرابی جلوتر از زیر دستانش در مستحکم‌ترین خطوط جنگر نبرد حرکت می‌کرد.

فواد چگونه تیر خورد؟

اولین کسی که برای نجات فرمانده‌اش نفس مصنوعی داد، بریالی از نزدیک‌ترین سربازانش بود. او قصه می‌کند در فاصله‌ی ۴۰ متری سمت راست، جایی که فواد اندرابی قرار داشت، برای تصفیه و تلاشی خانه‌ای که تصور می‌شد طالبان در آن حضور دارند، دستور دریافت می‌کند و با پنج تن دیگر از هم‌رزمانش وارد آن خانه می‌شود و دقیق در همین زمان صدای انفجاری از هوا  که ذریعه‌ی چرخ‌بال‌ها پوشش داده شده بود، به گوش می‌رسد.

بریالی تعریف می‌کند که پس از شنیده شدن صدای انفجاری در پنج متری او و یک سرباز دیگر که جلوتر از همراهانش شمرده گام بر می‌داشتند، دقت آنان را بر هم می‌زند و شدت برخورد گلوله‌ی راکت و خاک برخواسته از آن فضا را تاریک می‌کند. پس از لحظه‌ای، او به جستجو هم‌رزمانش می‌پردازد که دو نفر آنان در نتیجه‌ی برخورد چره‌ی راکت زخم برداشته‌اند و او برای بیرون کشیدن آنان از خانه تلاش می‌کرد که صدای سربازی از موقعیت فرمانده، او را به کمک خواست.

«بریالی! قوماندان مرمی خورده بیا کمک‌های اولیه ر اجرا کو»

بر اساس گفته‌های بریالی، گلوله‌ی سلاح ساخت روس، از ناحیه‌ی شانه بدون برخورد به جلیقه بر بدن فرمانده‌ی شان برخورد کرده و از قسمت سینه‌ی راست بیرون شده بود. او می‌گوید؛ برداشت او نشان می‌دهد که این گلوله از یک نطقه‌ی بلند سمت راست منطقه‌ی عملیات شلیک شده است و این محل نیز زیر پوشش نیروهای خیزش مردمی و پولیس ملی بود و در آن نقطه تصور حضور «دشمن» نمی‌رفت.

معلم عبدالحمید، پدر اندرابی

پدری که رفیقش را ازدست داد تا یک پسر

پدر فواد اندرابی که معلم دوران مکتب او نیز بوده است، بیش‌تر از این که در فراق پسر اشک بریزد، می‌گوید که درد از دست دادن رفیق، سنگین‌تر از درد از دست دادن پسر است.

پختگی در حرف زدن و تسلط معلم عبدالحمید بر خوانش اشعار بیدل و شاهنامه‌ی فردوسی، بیان‌گر آن است که خانواده‌ی آنان از گذشته دور بر شعر و ادبیات علاقه‌مندی دارند و شعرخوانی، تاثیرات چشم‌گیری بر زندگی این فرمانده‌ی برجسته گذاشته و سبب شده است که سنگرهای داغ نبرد را با مطالعه‌ی کتاب‌های ادبی و سیاسی گرم نگه‌دارد و از خستگی رویارویی با دشمن بکاهد.

پدر این فرمانده، در کنار اینکه خواهان بررسی چگونگی کشته شدن پسرش می‌باشد، تاکید بر بر قراری صلح در کشور دارد.

دگرمن فواد اندرابی که در چهار سال، پنج رتبه‌ی نظامی به دست آورده است، پس از برگشت از عملیات مؤفقانه‌ی «تیوره» در ولایت غور، مسؤولیت کندک حفاظت از بند سلما را در ولایت هرات به دوش گرفت و تا روز جان باختنش، این مسؤلیت را عهده دار بود.

او، چهار برادر و شش خواهر دارد که پنجمین فرزند معلم عبدالحمید بود. در کنار علاقه‌مندی به مطالعه به ورزش‌هایی چون والیبال، اسپ سواری و پهلوانی علاقه داشت و شکار نیز یکی از کارهای مورد پسند او بود که بیش‌تر وقت‌ها، رخصتی‌اش را با آن سپری می‌کرد.

فرمانده فواد اندرابی حدود شش ماه پیش عروسی کرده بود؛ اما به گفته‌ی خانواده‌اش، مهم دانستن وظیفه که حفاظت از بند سلما بود، سبب شد که او پس از ازدواج کمتر از ۱۰ روز در خانه نماند.

آقای اندرابی هرازگاهی شعر نیز می‌نوشت که به گفته‌ی پدرش محتوای آن را صلح و آزادی تشکیل می‌داد.

نوشته‌های او در صفحه فیس‌بوکش، ضمن اینکه از پختگی کلامی برخوردار است، بیان‌گر آگاهی او از موضوعات جاری در کشور می‌باشد. او در آخرین نوشته‌اش در فیس‌بوک، از رفتنش برای عملیات در ولایت غور نوشته است و پیش‌تر از آن در مورد رهایی ۸۰۰ زندانی طالب از سوی رییس جمهور به مناسبت عید، واکنش نشان داده گفته بود که دو عمل‌کرد دولت- رهایی ۸۰۰ زندانی طالبان و زیاد شدن نصف معاش کار مندان ملکی- به شدت روحیه‌ی سربازان را در خط جنگ آسیب می‌رساند.