توانایی یا ترحم

سکینه امیری
توانایی یا ترحم

گفت‌وگوی خودکار کمپیوتر با قرار گرفتن انگشتانش روی دکمه‌ها، سکوت اتاق را می‌شکند. بنفشه کلماتی را که در ذهنش دارد به کمک شنیدن این صداها در صفحه‌ی کمپیوترش می‌نویسد. او مادرزاد نابینا و بدون این که چیزی در زندگی دیده باشد، پیش رفته است.

بنفشه، با اعتماد به نفسی خاصی می‌نویسد و می‌گوید که از توجه مردم به غیر عادی بودنش (نابینا)یی‌اش رنج می‌برد؛ از حس ترحمی که دیگران نسبت به او نشان می‌دهند.

بنفشه یعقوبی، مدرک لیسانس ادبیات فارسی دارد و دو مدرک ماستری در رشته‌های روابط بین‌الملل و علوم سیاسی گرفته است. او دو سال در دفتر مشاوریت امور ملی و سخنگوی دادستانی کل کار کرده ‌است. کاری که همکارانش تحسین‌برانگیز می‌گویند. غلام میرگن، همکار بنفشه می‌گوید که او شخص با استعداد است و کارهایش را به درستی انجام می‌دهد. جمشید رسولی، سخنگوی دادستانی کل نیز از او به عنوان شخص متعهد یاد می‌کند که با داشتن معلولیت کارش را به خوبی انجام می‌دهد.

 بنفشه یعقوبی، به تازگی در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به عنوان کمیشنر معرفی شده است. گزینش خانم یعقوبی به عنوان کمیشنر حقوق بشر، خبر خوشحال‌کننده‌ی این روزها در بین همه‌ی مردم به ویژه برای معلولان کشور است و چند روزی نیز سرخط رسانه‌ها بود؛ توجهی که باعث رنج بنفشه شده است. او از این که مورد توجه قرار می‌گیرد رنج می‌برد و این توجه را محصول ترحم مردم نسبت به نابینایی‌اش می‌داند.

بنفشه یعقوبی از سال‌ها به این سو برای تأمین حقوق معلولان در افغانستان کار می‌کند. او در گفت‌وگو با روزنامه‌ی صبح کابل می‌گوید: «سرخط قرار گرفتن در رسانه‌ها به من این احساس را می‌دهد که این وظیفه بر اساس ترحم به من داده‌ شده است؛ در حالی که من با داشتن مشکل بینایی توانایی انجام کارهایی که به من سپرده می‌شو را، دارم و خودم را نابینا نمی‌دانم و دوست ندارم که مورد ترحم بی‌مورد باشم.»؟

عصای سفید

بنفشه یعقوبی در فضای ناآرام کابل با مشکل بینایی متولد شد. خانواده‌ی او  مانند بسیاری از افغان‌ها به جست‌وجوی یافتن زندگی آسوده و گریز از جنگ، راه مهاجرت را پیش گرفتند. این خانواده در تهران ایران مسکن‌گزین شد؛ اما گریز از جنگ و سکونت در ایران نیز پایان سختی‌ها برای خانواده به ویژه برای بنفشه نبوده است.

بنفشه یعقوبی می‌گوید: «مهاجرت همیشه سختی‌های خودش را دارد؛ حتا در بهترین جای دنیا. اولین سختی آن کنار آمدن و پذیرش قانون جامعه‌ی میزبان است؛ اما من به عنوان کودک مهاجر، قوانین را نمی‌دانستم.»

از سال‌ها به این سو، وجود قوانین سخت‌گیرانه‌ی ایران، برای مهاجران دردسرساز بوده و سبب شده است که شمار زیادی از افغان‌های مهاجر در ایران از آموزش باز بمانند؛ اما با این وجود شمار محدودی از افغان‌های مهاجر مانند بنفشه توانسته اند تحصیلات شان را به پایان برسانند. بنفشه یعقوبی، می‌گوید که او درس‌خواندن و تحصیل را حق خودش می‌دانسته است و هرگز به مهاجرت و قوانین داخلی کشور میزبان فکر نمی‌کرده است. «مهاجر بودن و مشکل دید داشتن، مسأله نبود، درس خواندن را حقم می‌دانستم و راضی به تحمل هر سختی بودم و تلاش می‌کردم. من به همکاری دوستانم درس‌هایم را تا پایان دوره‌ی لیسانس خواندم؛ اما همیشه با دو چالش روبه‌رو بودم: مهاجرت و معلولیت.»

خانم یعقوبی روزی را به یاد می‌آورد که به‌ خاطر مهاجر بودن از امتحان محروم دانسته می‌شود. «استرس بسیار داشتم و می‌ترسیدم که مبادا مرا بیرون کند و اتفاقا همین طور نیز شد. در جریان امتحان مرا گفتند که حق دادن امتحان را ندارم.»

 یعقوبی ادامه می‌دهد که از شدت ترس و ناراحتی در آن جلسه‌ی امتحان از حال می‌رود؛ اما بعد از به هوش آمدن او نیز همچنان به دادن امتحان اصرار می‌کند. اصرارش سبب می‌شود که مکتب او را به عنوان دانش آموز بپذیرد. بعد از آن رویداد، او به کمک یک نهاد خیریه به نام مؤسسه‌ی عصای سفید، آموزشش را بیرون از مکتب ادامه می‌دهد و تنها برای گذراندن امتحان به مکتب حاضر می‌شود.

اما این امتحان نیز سختی های فراوان داشته ‌است. «سخت بود، برای گذراندن هر امتحان باید اول اجازه‌ی چند وزارت‌خانه‌ی ایران را می‌گرفتم. همیشه هم این ترس را داشتم که مبادا خواستم را رد کنند. تمام تلاشم را می‌کردم تا بهانه‌ای را به دست مسؤولان ندهم.»

یعقوبی اضافه می‌کند که وقتی انسان تصمیم می‌گیرد موفق شود، برای رسیدن به اهدافش تلاش می‌کند. آهسته آهسته می‌تواند حرکت کند و به چیز‌هایی که می‌خواهد دست می‌یابد. «من تصمیم گرفتم و کوشش کردم که حرکت کنم. هنوز به چیزهایی که دوست دارم، نرسیده ‌ام. در این راه همیشه مرا خانواده، دوستان و اطرافیانم تشویق کرده‌ اند.»

خانم یعقوبی با وجود این سختی‌ها، سند لیسانس در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی را از ایران  به دست آورده است. حالا یادآوری خاطرات دوران تحصیل و اقامتش در ایران، برایش حس آمیخته از غم و شادی را می‌دهد و به او نیرو می‌بخشد که بیشتر از پیش برای آنچه می‌خواهد و به آن ایمان دارد، تلاش کند و به دیگران نیز کمک کند که از آروزهای شان دست برندارند و تا آخرین حد برای آن تلاش کنند.

دستگیری در رهیاب

بنفشه یعقوبی، پس از به پایان رساندن بخشی از تحصیلاتش، با مهدی سلامی به افغانستان آمده ‌اند. او می‌گوید که در ایران با مهدی سلامی تصمیم گرفته که پس از ختم دانشگاه به افغانستان باز گردند و با معرفی عصای سفید به مردم، برای کسانی که دارای معلولیت بینایی استند، کار کنند.

آنان بعد از بازگشت به افغانستان، نهاد خدمات بازتوانی «رهیاب» را به منظور ارائه‌ی خدمات برای دیگر نابینایان در کابل تأسیس کردند تا از این طریق بتوانند در کاستن رنج‌ها و مشکلات آنانی که بینایی شان را در نتیجه‌ی حوادث، خشونت‌های مسلحانه، انفجارها و یا هم از آوان تولد از دست داده ‌اند، بکاهند و امیدی برای روشن شدن راه دیگر نابینایان در افغانستان شوند.

افغانستان کشور درگیر بحران است که در آن دنیای نابینایان تاریکتر از بنفشه است. بر اساس آمار غیر رسمی بیش از ۴۰۰ هزار نفر در افغانستان معلولیت بینایی دارند. بخش عمده‌ی این افراد با مشکلات فقر، بیکاری و محرومیت از آموزش دست و پنجه نرم می‌کنند و با این حال تعداد انگشت‌شماری از افراد نابینا در افغانستان جا برای حضور در اجتماع باز کرده ‌اند. بنفشه یعقوبی، از همین شمار محدود است.

رییس مؤسسه‌ی خدمات بازتوانی رهیاب، می‌گوید که در کنار همسرش، برای بهبود زندگی افراد معلول به ویژه افراد نابینا کار می‌کند. خانم یعقوبی با مهدی سلامی که در ایران آشنا شده ‌بود، ازدواج کرده ‌اند. شوهر او آقای سلامی نیز نابینا است و مدرک لیسانس علوم تربیتی دارد و به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی صحبت می‌کند. او حالا معاون مرکز رهیاب است.

مؤسسه‌ی رهیاب در زمینه‌های آموزش نابینایان، آگاهی رسانی و پیش‌گیری از معلولیت فعالیت دارد که هم اکنون در حدود صد و پنجاه تن از نابینایان را تحت پوشش خدمات قرار داده است. بنفشه می‌گوید: «مؤسسه‌ فعالیت‌های مختلفی را انجام می‌دهد، از جمله افراد دارای معلولیت را در داخل این مرکز آموزش می‌دهیم. مثل تقویت حس شنوایی و لامسه و همچنین از بین بردن برخی از عادت‌ها که بعضی از کودکان معلول دارند. همین طور تحرک و جهت‌یابی و در کنار آن خط بریل و سایر مهارت‌ها تا آنان اجتماعی ‌شوند و معلولت را ضعف ندانند.»

استفاده از تکنالوژی

در کنار این‌ها، بانو یعقوبی با آقای سلامی، برای کودکان معلول و افراد دارای معلولیت بینایی، کمپیوتر و موسیقی را نیز آموزش می‌دهند. خانم یعقوبی می‌گوید که اگر افراد نابینا طریقه‌ی استفاده از تکنالوژی را یاد داشته باشند، دیگر نابینا نیستند و می‌توانند فعالیت شان را مانند افراد عادی و حتا بهتر از آنان انجام دهند.

خانم یعقوبی در حالی این حرف را می‌زند که همکارانش، توانایی او را در انجام وظایفش می‌ستایند. افزون بر این یعقوبی می‌گوید که در دوران تحصیلاتش، او مانند سایر دانشجویان بوده و تنها فرق این بوده است که دانشجویان با قلم روی ورق می‌نوشته اند و اما او بدون هیچ کمکی با کمپیوتر.

بنفشه خوش‌لباس و با سلیقه است و می‌گوید که خانواده‌اش هیچ گاه به او این حس را نداده‌ اند که نابینا و معلول است. نابیناییِ او را بزرگ نکرده‌ اند و این بسیار مهم است. «با آن که مشکلات زیاد دیدم؛ اما نابینایی برایم مهم نیست، چون من همین قسم زندگی می‌کنم و همین قسم استم و برای بهتر زیستن تلاش می‌کنم و راضی استم. من عادت کرده ام که کارهایم را خودم انجام دهم و تنها کمکی که دیگران به من انجام می‌دهند، گفتن رنگ‌ها است و بعد از آن من انتخاب می‌کنم.»

او اضافه می‌کند که زندگی‌اش را با تمام چالش‌هایش دوست دارد و تصمیم دارد که دکترایش را نیز بخواند. یعقوبی که حالا به عنوان کمیشنر کمیسیون حقوق بشر برگزیده شده است، می‌گوید که هدفش از بین بردن هر نوع  تبعیض میان انسان‌ها به ویژه معلولان است. به گفته‌ی او، معلولیت در همه کشورها وجود دارد و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. به این منظور او در افغانستان کار می‌کند تا به معلولان توجه شود و حقوق قانونی آنان در نظر گرفته شود.

 دغدغه‌ی اصلی او ایجاد سهولت برای معلولان در نهادهای دولتی، غیردولتی و فراهم کردن زمینه‌ی کار برای آنان است. یعقوبی، تأکید می‌کند که مطابق قانون سه درصد مشاغل در اداراه‌ها باید به معلولان اختصاص یابد که تا هنوز تحقق نیافته است و حتا در وزارت شهدا و معلولان نیز وضع همین گونه است. بنفشه یعقوبی، حالا مصمم است که به عنوان کمیشر کمیسیون مستقل حقوق بشر از حقوق معلولان دفاع کند و برای رفع تبعیض و تحقق عدالت برای همه به ویژه معلولان کار کند.