در گوشهای از کشوری پر از زخم و انتحار، اتاق کوچک دختری است از تبار رنگها. چهار دیواریِ که هنر در بستر آن شکل گرفته و رشد کرده است. وقتی وارد اتاق میشوی، همهی رنگها و نقشها در روانت معنی پیدا میکند. شازده کوچولو را به یاد خاطرات کودکیِ یکی از سفارشدهندگان کشیده است؛ رنگ سرخ، برای عشق؛ نقش کفشها، رفتن و ترک کردن؛ نقش درخت، ایستادگی و مقاومت و اما تکنولوژی چقدر نقش داشته است برای معرفی هنر این دختر. نازنین، برای کارهای هنریاش سفارشهای آنلاین دریافت میکند.
نازنین فردوس رحیمی، متولد سال ۱۳۷۶ در کشور ایران. او هم مانند هزاران هموطن دیگرش، امیدوار به بهتر شدن شرایط کشورش به افغانستان بر میگردد و به تحصیلاتش ادامه میدهد.
نازنین میگوید، بعد از این که از صنف دوازدهم فارغ شدم به نسبت علاقهی شدیدی که به هنر، به خصوص عکاسی داشتم، رشتهی هنرها را انتخاب کردم و در دانشکدهی هنرهای دانشگاه بلخ راه پیدا کردم و سه سال است که در این دانشگاه درس میخوانم.
پدر نازنین یک مقدار وسایل کار را برایش از ایران میآورد.
«کاری که من انجام میدهم رشتهای نیست که در دانشگاه تدریس شود و وسایل کارم را نمیتوانم از افغانستان تهیه کنم.»
نازنین با رنگها به روی ظروف و وسایل تزئینی طرح میاندازد و برای این تجارت کوچکش فیسبوک را به خاطر اطلاع رسانی و تبلیغات انتخاب کرده است.
«برای اولین بار با استفاده کردن از وسایلی که پدرم برایم فرستاده بود، یک هدیه برای فراغت یکی از دوستانم آماده کردم.»
این اولین گامهای نازنین به خاطر شروع کارش است؛ هنرمندی که در آغاز حمایتکنندهای در رشتهی تحصیلیای که انتخاب کرده بود نداشت، با تشویقهای جمعیت کوچکی که در جشن فراغت دوستش حضور داشتند، مواجه میشود و جرقهای ایجاد میشود تا نازنین بیشتر کار کند.
«بعد از این که کارهای بیشتری انجام دادم، خانوادهام تشویقم میکرد تا بتوانم از این طریق یک مرجع درآمد برای خودم بسازم و این باعث شد بیشتر انگیزه بگیرم.»
برای یک زن استقلال مالی داشتن خیلی مهم است. زن اگر درآمد خودش را داشته باشد، رنگ موهایش و لباسهایش را خودش انتخاب میکند.
نازنین نیاز داشت که هنرش را برای جامعه معرفی کند و این کار نیاز به تبلیغات داشت؛ از آن جایی که نمیتواند تبلیغات تلویزیونی بدهد، از آدرس فیسبوکیای که دارد استفاده میکند و نمونهی کارهایش را در صفحهاش میگذارد.
«بعد از این که دوستان فیسبوکم نمونهی ارهایم را از صفحهام دیدند، از تعدادی سفارش برای کارهایم دریافت کردم و این مسأله راه را باز کرد برای کار کردن من به صورت آنلاین.»
به گفتهی نازنین، خیلی از کاربران فیسبوک هنوز هم به خریداری آنلاین اعتماد ندارند که این مسأله باعث میشود تعداد سفارشهای آنلاین کمتر از سفارشهای حضوری باشد؛ اما در این میان هستند کسانی که دوست دارند خریدهای شان را سریع انجام بدهند و خریداریها و سفارشهای آنلاین سهولت خیلی خوبی را برای آنها ایجاد کرده است. او همچنان میافزاید که کار آنلاین بهترین سهولت را برای او از لحاظ تبلیغات، فراهم کرده است؛ زیرا امروز اکثریت مردم به رسانههای اجتماعی از جمله فیسبوک و انستاگرام دسترسی دارند.
نازنین میگوید که هنر مانند یک دریاست. همهی آدمها دریا را دوست دارند؛ مثلا هرکسی دوست دارد برود کنار دریا بنشیند و از شنیدن صدای امواج لذت ببرد؛ ولی تعداد کمی هستند که شنا میکنند، و اعماق دریا را میبینند، زیباییهای درونی دریا را لمس میکنند و راز اصلی دریا را کشف میکنند. هنر همین دریا است و هنرمند کسی است که درون این دریا شنا کرده است و هنر واقعی، هنری است که هنرمند بدون وابستگی به چیزی، آن را به تصویر بکشد.
تا حالا چندین نفر برای نازنین گفتهاند که بدون شناخت قبلی از تو، از کارهای تو میشود حدس زد که این کار یک زن است. زنی که پابلو پیکاسو را دوست دارد و مانند او برای خودش نقاشی میکند و دنبال تایید دیگران نیست. زنانگی درون کارهای او حل شده است و رنگ آبیای که برایش نماد صلح و آرامش است را دوست دارد.
تعبیر نازنین از رنگ آبی، آسمان است. نازنین میگوید که هر وقتی به آسمان نگاه می کنم، حس میکنم هنوز هم آزادی وجود دارد.
« همیشه در هنر یک ظرافتی وجود دارد که میشود این ظرافت را درون یک زن هم دید. من گاهی فکر میکنم خودِ زن و موجودیت زن، بخشی از هنر است.» حرفهای نازنین مرا یاد گفتهای از آل پاچینو میاندازد. «تا حال به زنها فکر کردی؟ کی خلق شان کرده؟ باید خدا یک نابغه بوده باشد.»
نازنین تقریبا در تمام طرحهایش از رنگهای روشن استفاده میکند و دوست دارد از طریق این رنگها انرژی مثبت و شادی را به دیگران انتقال بدهد.
هنر همیشه از محدودیت زاده میشود؛ در آغاز وقتی نازنین میخواست در رشتهی هنر به تحصیل بپردازد، پدرش با این تصمیم نازنین موافق نبود؛ اما حالا پدر نازنین یکی از حمایتکنندگان اصلی او به حساب میآید.
«من همهی بخشهای هنر را دوست دارم؛ گاهی که به سمت یک تابلوی نقاشی نگاه میکنم، حس میکنم یک شعر را دارم میشنوم. گاهی که یک شعر را میشنوم یا میخوانم، حس میکنم به سمت یک تابلوی نقاشی نگاه میکنم. از نظر من همهی بخشهای هنر با هم در ارتباط استند.»
نازنین در آخر حرفهایش شعری میخواند، شعری که نازنین با تکههای آن زندگی کرده است.
« این شعر را وقتی هفت سالم بود در ایران از یک مجلهای که خواهرم از آن الگوهای خیاطی میگرفت، به حافظهام سپردم.»
اگر آسمان شبی بیستاره باشد
مرا خیالی نیست
چون تنها و تکستارهی قلبم تویی
که هرگز خاموش نخواهی شد.
نازنین می گوید، این «تو» یی که در این شعر آمده است میتواند هرچیزی و هر کسی باشد که برای من خیلی بار معنایی داشته است.