نویسنده: محمدزمان سیرت
مغاره از ارکان اساسی تمدن، مهمترین و حیاتیترین موضوعی است که تا اکنون تاریخنگاران و باستانشناسان مجرب به این موضوع اهتمام جدی و در خور تأمل داشته اند. مغاره به معنای امروزیاش انتقال موضوع تمدن به اذهان طالبان تمدن نیست؛ مغاره مفهومی مربوط به زمانهای خیلی قدیم میشود که مبنای درک تاریخ و تاریخنگاران و مکاتب و فلاسفهی آن زمان را از موضوع تمدن وجهل تشکیل میداد. امروز نگاههایی کاملا متفاوتی از مغاره نسبت نگاههای سنتی و مندرس به وجود آمده است. به دید تاریخنگاران و باستانشناس نوین، مفهوم مغاره فراتر و گستردهتر از تصورات اغلب ما است که از این نظر، تاریخنگار و باستانشناس، پرمسؤولیتترین وظیفه را عهدهدار است و نباید از زیر بار رسالتش شانه خالی کند.
بس جای مسرت است که غالب تاریخنگاران و باستانشناسان امروزی جامعه به وظیفهی اصلی و اساسی شان پی برده اند و اعتراف دارند که مغاره محض انتقال معنای تمدن نیست؛ اگر تاریخنگار و یا باستانشناسی باشند که به این دید وارد جامعه شوند، آسیبهای شدید و جبرانناپذیر را بر روند تمدن و سلامت تمدن وارد خواهند کرد. در حقیقت مغاره یک مفهوم تعریف شده و دارای یک سلسله اصول مبتنی بر تجربیات عملی باستانشناسی و فلاسفه (تمثیل غار) است. دانشمندان و متخصصان تمدن، تعاریف گوناگونی از تمدن ارائه کرده اند که چند تعریف از آن، به صورت کلی مورد اهتمام بیشتر است. یک تعریف این است که منظور از تمدن: انتقال داشتههای نسل گذشته، به نسل حاضر و آینده است؛ یعنی تمدن زمانی حقیقت پیدا میکند که تاریخنگاران و باستانشناسان ظرفیت انتقال دادن و تفهیم کردن تمام ارزشها و تاریخ تمدن گذشتهی جامعه را به بشریت داشته باشند. تعریف دیگر این است که هدف از متمدن بودن، عملکرد فرد بالغ بر شخص نابالغ (عملکرد شخص آگاه بر ناآگاه) است. منظور از تعریف این میتواند باشد که بلوغ شخص، به معنای کامل بودن و یا آراسته بودن به ارزشهای علمی، اخلاقی و فرهنگی است. زمانی که یک تاریخنگار و باستانشناس مزین به ارزشها تعریف شده باشند، میتوانند از پس مسؤولیت خطیر شان موفق و پیروز بیرون آیند. تعریف جامعتر دیگر هم وجود دارد که توضیح میدهد: منظور از مغاره نشان شگوفاساختن استعدادهای روحی و فکری برای درک مسؤولیتهای فردی، اجتماعی و انسانی است. مردم بامیان باید قوهی خلاقیت، تحلیل، سخن گفتن، رفتار و کردار درست را در جریان متمدن ساختن کسب کنند و امیدواری ثابت برای تحول زندگی اجتماعی و شخصی خویش توسط متمدن ساختن پیدا کنند. مغاره از دو مرجع بالای تاریخنگاران، باستانشناسان و مردم اعمال میشود تا این که در زندگی شخصی و هم در زندگی اجتماعی شان موفق باشند؛ یک طرف جهل و طرف دیگر کانون علم.
در این هچ تردیدی نیست که هستی زندگی اجتماعی مردم بامیان از جستوجو شکل میگیرد؛ چون که یک نوجوان و یا دانشآموز، هر نوع حرکات و کردارهایی که در بین اعضای خانوادهاش ببیند، از آن تأثیر می پذیرد و همین طور از آموزگارش هم متأثر میشود؛ پس تمدن مبنی بر یک سلسله اساساتی است که هم خانوادهها و هم تاریخنگاران و باستانشناسان لزوما باید رعایت کنند. در تمدنِ جوابگو و ثمربخش چند امر مثل روانشناسی، ادبیات، زبان، رفتار، کردار، هنر و عقاید به منزلهی اساسات تمدن دانسته شده است که بدون درک این عنصرها، اصلا تمدن به معنای واقعیاش شکل نمیگیرد. اگر تاریخ نگار و مردم بدون التفات به این ارزشها به کار شان در مغاره بپردازند، از این کار ثمری نخواهیم دید، بلکه تمدن به همان شکل ناکارا و ناقصش تداوم پیدا خواهد کرد که هیچ گونه نتیجهای درپی نداشته و هم نخواهد داشت.
اصول مغاره جدا از تمدن، در اکثر حوزههای علمی مورد بحث است؛ مثلا در حوزهی فلسفه مغاره یک امر خاصتر از قانون است که نمیشود یک گروه دور هم جمع شوند و پیریزی کنند؛ بلکه قانون را میشود که یک گروه برای مادام شکل بدهند. در تمدن اصول با توجه به وضعیت روحی و فکری حاکم در بین مردم به وجود میآید. تاریخنگاران و باستانشناسان باید حال و وضعیت مردم خویش را درک کرده و اصول تمدنی شان را روی دست گیرند؛ نه این که بروند کتابها و نظرهای تمدنی را ورق بزنند و ببیند در بارهی تمدن موفق چه گفته شده است. البته این کار خالی از فایده نیست؛ اما نمیشود اساس دستور کار شان قرار دهند؛ چون که آن سلسله اصول، کلی و عام است. ممکن است مردم، تاریخنگار و باستانشناس در وضعیتی باشند که تطبیق اصول کلی برای شان کارا واقع نشود؛ پس تاریخنگار و باستانشناس ناگزیر میشود که اصول جدید و موثری با توجه به سطح مردم مد نظر بگیرد.
۱- اصل تجربه: چنانچه مربیان اتفاق نظر دارند که آزادی و راحتی حق مسلم مردم است تا این که خود شان امور تمدنی را آزمایش کنند و نتایج تجربه را به دست بیاورند. علاقهی مردم بامیان به کارهای تجربی و آزمایش، نباید محدود و سرکوب شود؛ بلکه تاریخنگار و باستانشناس ملزم به ترغیب و تشویق مردم برای به دست گرفتن کارهای تمدنی و امتحانی است.
۲- اصل کمال: تاریخنگاران و باستانشاسان به طور قطع باید اهتمام جدی به آیندهی کامل و درخشان مردم داشته باشند. با وجود این که بیشتر ما به وضعیت موجود و روی روزی مردم اهتمام بیشتر داریم، فقط دغدغهی ما این است که چطور روز و ماه را به پایان برسانیم و معاش و پول هنگفتتری را کمایی کنیم. این امر بیشتر متوجه بانیان آثار باستانی میشود که برای رسیدن به این هدف مهم برنامهی طولانیمدت و جوابگوتری را به دور از دغدغهی تجارت روی دست بگیرند.
۳- اصل اجتماع: تمام قوای موجود در بامیان اعم از دولت، ملت، مؤسسهها، بنیادهای خیریه و خانوادهها در قبال تمدن شان مسؤولیت دارند و از حقوق مسلم شان است. در واقع اینها باید دست به دست هم بدهند و از مغارهنیشنان حمایت کامل کنند و آنها را نمایندهی خویش در جهت پیشبرد این مسؤولیت خطیر قلمداد کنند و اگر به دیدهی تحقیرآمیز به مردم بنگرند، دیگر از پیشرفت و تحول مثبت خبری نخواهد بود.
بگذارید در قسمت آخر این یادداشت در این ایام کرونا، چند سؤال را مطرح کنم؛ آیا کسی یا نهادی از مغارهنیشنان بامیان خبر دارد؟ آیا آنها نان برای خوردن دارند؟ آیا کسی خبر دارد که مغارهنیشنان بامیان در این شب و روز بارانی و قرنطین، در مغارههای نمور چه وضعیت دارد؟ و دهها سؤال دیگر! میخواهم این را بگویم که آنها از هر زمان دیگر حالا به کمک ضرورت دارند.