دگرباشان جنسی در افغانستان حق زندگی ندارند!

مجیب ارژنگ
دگرباشان جنسی در افغانستان حق زندگی ندارند!

«هیچ حال و روز  نداره موراتا؛ د زندگی روی خوشی ره نمی‌بینه. هر قدر کار می‌کنی هرچه پول روان می‌کنی به خانه؛ نه پدر از تو خوش است نه مادر؛ نه خواهر و نه برادر؛ میگن ایزک استی، ماره بدنام کدی.» وقتی این ها را می‌گفت می‌توانستم صدای گریه‌اش را از پشت دیوار بشنوم.

او این حرف‌ها ‌را در حالی می‌گفت که تازه از محفلی از سرکوتل آمده بود. به دلیل این که به او «تابلیت K» داده بودند تا خوب برقصد؛ نمی‌توانست بخوابد و همینطوری از زندگی‌اش و سختی‌هایی که ناچار است بکشد، به دو هم‌اتاقی‌اش می‌گفت و هم‌اتاقی‌هایش بدون ‌آن که به حرف‌هایش توجهی کرده باشند، از او می‌پرسیدند که چند جمع کردی؟ با شادی‌ای که در تُن صدای گریه آلودش نهفته بود گفت: «اینه زیاد جمع کدیم.» دیواری که اتاق ما را از هم جدا کرده بود، نمی‌گذاشت پول‌هایش را که از جیبش در می‌آورد ببینم؛ اما با حسابی که با خود و دوستانش داشت، می‌شنیدم که چیزی قریب هفت هزار افغانی جمع کرده است و روشن بود مبلغی را هم با خودش نگه داشته‌ است.

مورات؛ اصطلاحی که دگرباشان افغانستانی به هم‌دیگر می‌گویند. وقتی از یکی از دگرباشان که در همسایه‌گی‌ام زندگی می‌کرد، معنی کلمه‌ی مورات را پرسیدم، گفت که معادل همان تراجنسی است که شما می‌گویید. او، در ادامه گفت که در پاکستان به اشخاصی مثل ما، مورات می‌گویند که میان ما هم جای افتاده ‌است.

این‌ دگرباشان جنسی یا به گفته‌ی خودشان موراتا؛ تن ‌شان را در خدمت بیماران جنسی‌ای که در جامعه‌ی افغانستان به بچه‌باز معروف استند، قرار می‌دهند تا پول به دست بیاورند و دست‌آخر پول ‌شان را به خانواده‌ی شان می‌فرستند؛ اما باز هم خانواده از آن ها راضی نیست. پول ‌شان را می‌پذیرند؛ اما وجود خود شان را لکه‌ی ننگی برای خود می‌دانند.

 سال‌های زیادی می‌شود که به دور از خانه در اتاق‌هایی که برای محصلان به اجاره می‌دهند، زندگی می‌کنم.

در این مدت بار‌ها پیش‌ آمده که گروهی از دگرباشان در همسایه‌گی‌ام اتاق گرفته اند، یا کم از کم در یک حویلی شب و روز  گذرانده ‌ایم.

ماه‌ها پیش، در حویلی‌ای که برای محصلین اتاق به اجاره می‌دهد، من هم اتاقی اجاره کردم.

دیری نگذشته بود که دو نفر دگرباش جنسی نیز در این جا اتاقی را اجاره کردند.  رفته رفته با گذشت یک ماه سه اتاق این حویلی را دگرباشان جنسی اجاره گرفتند که در این میان چند تایی هم‌جنس‌گرا بودند و عده‌ای هم تراجنسیتی که شکل ظاهری شان شبیه به پسر است؛ اما تمایلات دخترانه دارند. هورمون‌های زنانه در وجود آن‌ها، بیشتر از هورمون‌های مردانه است. حتا ساخت و برآمدگی اندام و طرز راه رفتن شماری از آن‌ها، بیشتر به زنان شبیه است تا مرد. طرز رفتار این گروه از دگرباشان جنسی در حالتی که حس آزادی داشته باشند، زنانه می‌شود و در مواردی که خود شان را در امان حس نکنند، رفتار خشک و بی‌حسی از خود بروز می‌دهند که به هیج جنسیتی شبیه نیست.

دیری نگذشت که صاحب خانه، از جای‌گرفتن دگرباشان جنسی در این جا آگاه شد. این مرد یک بار صبح و چند بار هم از طرف شب به حویلی می‌آمد و از مردی که مسؤولیت اجاره دادن اتاق‌ها را به عهده داشت، می‌خواست آن‌ها را از این جا بیرون ‌کند و با صدای بلندی که حتا در پنجاه متری شنیده می‌شد، پای پنجره‌ی اتاق مورات‌ها داد می‌زد. «مه ده ای حویلی ایزکه نمی‌مانم، چرسی ره نمی‌مانم. محصل باشه ،کارمند باشه.» و در ادامه از مسؤول حویلی با جدیدت می‌خواست تا دگرباشان جنسی را از این جا بیرون کند؛ همینطور داد می‌زد :«مه ایزکه؛ کونی ره ده اینجه نمی‌مانم.» تا زمانی که صاحب ملک از دروازه‌ی حویلی بیرون نمی‌شد، این دگر باشان، با ترسی که از روبه‌رو شدن با صاحب خانه داشتند؛ نمی‌توانستند از اتاق‌های ‌شان بیرون شوند.

پس از بیرون شدن صاحب خانه از دروازه‌ی حویلی، دگرباشان از اتاق‌های شان بیرون شدند و روی صفه نشستیم. نگرانی فردا را در نگاه هر کدام شان می‌توانستم بخوانم. یکی از آن‌ها گفت که حالا باید از فردا یک اتاق دگه پیدا کنم. این را گفت و با چهره‌ی گریه‌آلود به درون اتاقش رفت. همین طوری یک هفته‌ای گذشت و این سه اتاقی که دگرباشان جنسی اجاره کرده بودند، یکی پی دگری خالی شد. این خانه‌به‌دوشی دگرباشان افغانستانی را من بارها به چشم خودم دیده‌ ام. من نمی‌توانم به یاد بیاورم دگرباشانی که در هم سایه‌گی‌ام اتاق گرفته اند، بیشتر از دو ماه یا در نهایت سه ماه آن جا دوام آورده باشند . دست‌آخر آن‌ها را به دلیل‌های گوناگونی مجبور می‌کنند از جایی که هستند به جای دیگری بکوچند.

دگرباشان جنسی در افغانستان، به دلیل تعصب جنسیتی هیچ‌گاهی نتوانسته اند هویت جنسی خود شان را پیدا کنند و مثل سایر شهروندان با آزادی نسبی به زندگی شان ادامه بدهند. این‌ها پیوسته در ترس زندگی می‌کنند؛ ترسی که روی همه‌ی گوشه‌های زندگی ‌شان سایه افکنده است و نمی‌گذارد یک ساعت را در روز، نفس راحت بکشند. روزی یکی از همین دگرباشان که به سمت دست‌شویی که در گوشه‌ی دیگر حویلی افتاده‌است، در حرکت بود؛ اما همین که چشمش به صاحب ملک که در نزدیکی دست‌شویی ایستاده بود افتاد؛ بی‌ آنکه به دست‌شویی برود سرش را پایین انداخته دوباره به اتاقش آمد، تا این که صاحب ملک از حویلی بیرون نشد، از اتاقش بیرون نیامد.

وقتی این‌ها به تفاوت جنسیتی میان خود و دیگران پی می‌برند و این تفاوت‌ها در رفتار روزمره‌ی شان خود را نشان می‌دهد، به گونه‌ی آشکار مورد نکوهش و بی‌مهری خانواده قرار ‌‌‌‌‌گرفته و درگیر تنهایی می‌شوند. خانواده‌های سنتی افغانستان به دلیل باورهایی که قرن‌ها با خود حمل کرده اند، وجود فرزندی با هویت متفاوت جنسیتی را نمی‌توانند بپذیرند.

خانواده‌ی افغانستانی داشتن فرزندی با هویت جنسی متفاوت و یا بی‌هویت را ننگ بزرگی برای خودش می‌داند. این حباب ننگ و غیرت افغانی، باعث شده است که به دگرباشان جنسی در افغانستان، هیچ کسی بهای انسانی قایل نشده و در انزوا نگه داشته شوند.

با رسیدن به سن رشد، این‌ها بیشتر شان به گونه‌ای از سوی خانواده رانده شده و به شهرها پناه می‌برند و در آن جا با رقصیدن در محفل‌های عروسی و یا محفل‌های خصوصی دیگری، امرار معاش می‌کنند.

آن‌ها می‌رقصند تا پول به دست بیاورند. البته در میان این دگرباشان یک عده‌ی شان که حالا سن و سالی از آنان گذشته است و دیگر در میدان‌های رقص خریداری ندارد، مسؤولیت تنظیم و فرستادن دگرباشان جوان را به محفل‌ها برای رقص به عهده می‌گیرد.

دگرباشان افغانستانی معمولا زندگی جمعی دارند؛ به نحوی که اجتماعی بیرون از اجتماع عمومی تشکلیل می‌دهند. این‌ها بیشتر دوتایی و یا چند نفر با هم زندگی می‌کنند. این دگرباشان با این که زاده‌ی همین جغرافیا استند و سال‌های سال در این جامعه زیسته اند. به دلیل باور بیمارگونه‌ی مسلط مرد‌سالار در جامعه؛ هیچ گاهی نتوانسته اند در جامعه مدغم شوند و هویت جنسی خود شان را تعریف و در صلح کنار دیگر شهروندان زندگی کنند.

این دگرباشان برای ادامه‌ی زندگی، گاهی ناچارند به هرگونه زورگویی تن بدهند و گاهی هم بدون میل شان با بچه‌بازهای کشور رابطه‌ی جنسی برقرار کنند، که بیشتر وقت‌ها این کار را برای به دست آوردن پول انجام می‌دهند. آنچه تا این جا گفته‌ام، روایت کوتاهی از داستان بلند زندگی آزاردهنده‌ی دگرباشان جنسی در افغانستان است که به هیچ وجه نمی‌تواند از همه سختی‌ها و گوشه‌های تاریک زندگی دگرباشان جنسی در افغانستان پرده بردارد.