سارا بهایی: انتخاب کردم که تنها زندگی کنم

هما همتا
سارا بهایی: انتخاب کردم که تنها زندگی کنم

مگر ما چند بار زندگی می‌کنیم که عمر خود را صرف زیستن با آن چه بیرون از ماست، کنیم؟ چرا باید از خلوت خود فرار کنیم و به سمت جهان شلوغی که ما را از آن چه در روح مان اتفاق می‌افتد، دور می‌کند، برویم.
برای همه‌ی ما پیش آمده است که در جایی و در زمانی، از ترس طردشدن و تنها ماندن نقش آن چه نبوده ایم را بازی کردیم، به آن چه خواست قلبی ما نبوده تن داده ایم. به حاشیه‌های درونت دست بکش و ببین در این نقش بازی کردن‌ها و فرارها، چقدر از منِ حقیقی‌ات فاصله گرفته‌ای؟
تنهایی؛ حالت دیگری از زیستن است. هر انسانی در مقطعی از تجربه‌های زیسته‌اش، نیاز شدید به تنهایی را حس کرده است؛ آن‌جا که ذهن به پوچی غلیظی می‌رسد و از تمام هستی پیرامونش فراری می‌شود. تحقیقات نشان داده است که این احساس بین گروه‌هایی از افرادی که ازدواج کرده اند، در رابطه‌ای استند، همراه با خانواده‌های شان زندگی می‌کنند یا شغل موفقی دارند بسیار شایع است.
تنهایی از منظر علم روان‌شناسی، نوعی احساس تهی بودن و خلای درونی است. آن‌جا که شما به شدت احساس انزوا کرده از دنیا جدا می‌شوید؛ از کسانی که دل تان می‌خواست با آن‌ها رابطه داشته باشید، می‌بُرید؛ اما احساس تنهایی کردن و انتخاب کردن تنهایی دو بحث کاملا متفاوت و جدا از هم است. کافی ا‌ست کمی سر تان را بچرخانید تا در اطراف تان انسان‌هایی را پیدا کنید که از انواع مختلف شیوه‌های زندگی، تنها زیستن را انتخاب کرده اند. همانند او، زنی که روی صورتش نشان جراحت‌هایی دیده می‌شود که چند شب قبل توسط افراد ناشناس به او وارد شده است. صمیمی و خوش برخورد است. مقتدرانه گام بر می‌دارد و به اصطلاحی «سر کسی جمپ را هم نمی‌گیرد.»
سارا بهایی یکی از آن جمله، زن‌هایی است که تنها و مستقل زندگی می‌کند. ۴۷ سال دارد. به حیث استاد در لیسه‌ی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی تدریس می‌کند. عضو شبکه‌ی زنان افغانستان است، رییس شورای کمربند بابه یادگار، رییس انجمن فارم زنبورداری و فعال جامعه‌ی مدنی؛ اما در کنار این موارد، خانم بهایی در وقت‌های غیررسمی در داخل شهر مزارشریف تاکسی‌رانی می‌کند. خانم بهایی ازدواج نکرده است. او کار می‌کند و استقلال مالی دارد.
خانم سارا بهایی به روزنامه‌ی صبح کابل می‌گوید: « چهل و هفت سال قبل در یک خانواده‌ی روشن‌فکر در فاریاب متولد شدم. پدرم مدیر یکی از مکاتب در فاریاب بود و زمانی که من صنف سوم مکتب بودم، به دستور حفیظ‌الله امین، رییس‌جمهور وقت، پدرم را دستگیر کردند و تا امروز برنگشت.»
سارا بهایی روزهای سختی را در نبود پدر می‌گذارند تا این که خواهرش ازدواج می‌کند و سارا را از محیط بسته و سنتیِ فاریاب به شهر مزار می‌آورد. سارا بهایی بعد از ختم دوره‌ی مکتب، به حیث استاد مقرر می‌شود. او از روزهای حکومت دکتر نجیب قصه می‌کند. سارا در زمان حکومت دکتر نجیب همراه با گروهی از دانش‌آموزانش عازم شهر مسکو و بعد هم دوشنبه‌ پایتخت تاجیکستان می‌شود.
«بعد از آمدن تغییرات در نظام وزارت تحصیلات عالی، دیگر فارغان صنف دوازدهم نباید تدریس می‌کردند؛ به همین خاطر راه دارالمعلمین را در پیش گرفتم و چهار سال بعد با مدرک لیسانس در رشته‌ی جغرافیه از دانشکده تعلیم و تربیه‌ی دانشگاه بلخ فارغ شدم.»


نداشتن استقلال مالی زن را به شدت وابسته و محتاج مرد می‌کند و این امر باعث می‌شود تا فرمان زندگی به صورت کامل در دستان یک مرد باشد و زن به عنوان مادر، خواهر و همسر حق داشتن انتخاب را از دست بدهد.
«از زمانی که به یاد می‌آورم، کار می‌کردم. نفقه‌ی دو خانواده روی دوشم بود. خانواده‌ی خودم که از فاریاب به مزار نقل مکان کرده بودند و خانواده‌ی خواهرم که همسرش را از دست داده بود. تا سرم را بلند کردم و دیدم ۴۷ سالم شد. در این همه مدت وقت پیدا نکرده بودم به ازدواج فکر کنم، به این که یک انسان دیگر را شریک زندگی خودم کنم. من فقط یاد گرفته بودم بار همه‌ی مشکلات را به تنهایی به دوش بکشم.»
دو دسته از زن‌ها وجود دارد؛ دسته‌ی اول آن‌هایی اند که ناز و عشوه‌های زنانه بلد اند. تمام دغدغه‌ی شان این است که در فلان مهمانی چه بپوشم و همیشه یک مرد هست تا آغوش تمام خستگی‌های شان باشد. دسته‌ی دوم اما زن‌هایی اند که نگران استطاعت مالی اند. تکیه‌گاه بقیه اند. همیشه سر از برنامه‌های فرهنگی و دادخواهی در می‌آورند، خود شان کلید می اندازند و موتر شان را روشن می‌کنند و در آخر هم هیچ مردی نیست تا به او تکیه کنند. این دسته، زن‌های تنهایی اند که یاد گرفته اند تنها به خود شان تکیه کنند. این دسته قوی‌ترین انسان‌ها اند.
«پشیمان نیستم. قربانی دادم و آزادی ام را به دست آوردم. قربانی دادم و استقلال و حق داشتن انتخاب را به دست آوردم و تا زمانی که قرار باشد ازدواج این امتیازات را از من بگیرد، ازدواج نمی‌کنم و به تنها زیستنم ادامه می‌دهم.»
جامعه به زنِ تنها، نگاه دیگری دارد. همیشه دیدن یک زنِ تنها برای بقیه « آخ…» دارد که وای چه کسی نفقه‌ی تو را می‌دهد؟ چه کسی از تو حمایت می‌کند؟
این‌جا در افغانستان که مدیریت جامعه در دستان دین و سُنت است، نوع برخورد با مقوله‌ای به نام «تنها زندگی کردن» طور دیگری است. طبق قوانین اسلامی ازدواج عملی مستحب و در برخی موارد واجب شمرده می‌شود. در روایات متعددی آمده است که ازدواج کردن باعث می‌شود دین کامل شود.
برخی می‌پرسند آیا کسی که مجرد از دنیا برود دینش کامل نیست؟ به طور مثال ما در روایتی داریم که اخلاق نیکو نصف دین را کامل می‌کند. آیا باز هم انتخاب تنها زیستن دین را ناکامل می‌کند؟
نه تنها ازدواج کردن بلکه موارد دیگری هم وجود دارد که باعث کامل کردن دین می‌شود. آن جا که ما به عنوان یک انسان ارزش‌های اخلاقی را زیر پا نکنیم و از آدرس دین، مذهب، قوم و سیاست، توده‌ی عظیمی از مردم را بنده و برده نسازیم و چه مذهبی برتر از انسانیت؟
خانم سارا یک پسرخوانده دارد به اسم عُمر که سه‌ساله است. عمر، دل‌خوشی این‌روزها و آینده‌ی خانم سارا است. او دوست دارد همان گونه که امروز خودش برای خدمت به مردم تلاش می‌کند، پسرش نیز دنباله‌ی راه او را پیگیری کند. خانم بهایی از آدرس شبکه‌ی زنان افغانستان برای رساندن زنان به حقوق مسلم شان دادخواهی می کند.
«به نظر من داشتن استقلال مالی برای یک زن بسیار اهمیت دارد. یک زن اگر استقلال مالی داشته باشد، می‌تواند خودش برای خودش تصمیم بگیرد و این‌جا است که هیچ مردی نمی‌تواند آزادی‌های فردیِ زن را سلب کند.»
در جامعه‌ی سنتی افغانستان در بیشتر موارد ازدواج، آزادی و استقلال مالی زنان را گرفته است؛ به همین دلیل زن‌هایی که خواهان حفظ آزادی و استقلال شان استند، تصمیم می‌گیرند ازدواج نکنند. بدون شک در جامعه‌ی افغانستان بسیار اند زن‌هایی که همانند بانو سارا بهایی، به دلیل شرایط زندگی در جامعه‌ی افغانستانی، ترجیح داده اند که استقلال مالی خود را در دست داشته باشند تا آزادی‌ شان سلب نشود.
اما این آزادی مطمئنا در حالتی این چنین که جامعه‌ی افغانستان از آن برخوردار است، چالش‌هایی نیز با خود در پی خواهد داشت و باید تمام افراد جامعه، اعم از زن یا مرد بستر زندگی را برای دیگر هم‌نوعان خود به شیوه‌ای مهیا سازند که بنیاد خانواده در جامعه به خطر نیفتد.