صدای بریده شدن گلو و خونی که راهش را به سمت کف آشپزخانه باز میکرد، نشانهایی از یک قتل مرموز است که خانوادهای را به سوگ نشانده است. دیگر خبری از صدای خندههای آصفهی ۹ساله در فضای خانه نیست. سیزده روز میشود که از گلوی بریدهی آصفه، صدایی بیرون نشده و مادری که از غم مرگ دخترش نه جایی در زمین دارد و نه در آسمان.
آصفه، دختر ۹سالهی خانوادهای بود در منطقهی علیآباد شهر مزار شریف. این دختر، در ساعت یک چاشت هفتم میزان، گلویش از سوی فرد یا افرادی ناشناس بریده شد و از رویاهای کودکیاش دست کشید.
از ماجرای قتل آصفه که یک روز بعد از انتخابات ریاستجمهوری اتفاق افتاده بود، چند روز پیش مطلع شدم. این روزها نه فقط من، تمام شهر مزار شریف در فضای انتخاباتی غرق است و شنیدن چنین اتفاقی، در شهری که سالها پیش من هم مثل آصفه کودکیام را در آن سپری کردم، برایم هولناک بود. با خودم کلنجار میرفتم که یک دختر ۹ساله چه میتوانست بکند که گلویش را بریدند. اگر قاتل دزد است، یک دختر ۹ساله که قدرتی نداشت تا در برابرش ایستادگی کند؛ پس چرا آصفه به قتل رسید؟ اگر قاتل کسی است که خصومت شخصی داشته، با کشتن این دختر، به کدام خواستهاش رسیده و خانوادهی آصفه با چه کسی میتوانست دشمنی داشته باشد؟ قاتل یک نفر بوده یا چند نفر؟ اگر قصد شان دزدی بوده، چرا هیچ چیزی از خانه گُم نشده است؟ هیچ کسی قاتل یا قاتلان را ندیده و رد پایی هم پیدا نشده؟ شایعهی تجاوز جنسی بر آصفه، پیش از قتلش، بیشتر نگرانم کرده و با خود میگویم شاید علت قتل همین باشد؛ قاتل ابتدا تجاوز و بعد گلوی آصفه را بریده و فرار کرده است.
چرایی این قتل، من را به سمت علیآباد، منطقهای در حاشیهی شهر مزار شریف میکشاند. پشت دروازهی کوچکی که بین جهان بیرون و داخل حویلی مرز کشیده است. مرزی که دیگر برای خانوادهی آصفه، هر دو سویش اندوه است.
اعضای این خانواده به همراه آصفه، پنج نفر بودند. آصفه، دختر بزرگتر، نُه سال داشت؛ واحد برادر کوچکتر، ششسال و آخرین فرزند هم، پروین سهساله است. پدر آصفه، روزها در سرای ذغالسنگ مشغول به کار است و مصارف خانوادهاش را تا کنون با کار روزمزدی تأمین کرده است.
دروازه را چند بار به آهستگی میکوبم. نگران این استم که چطور سر صحبت با خانوادهی آصفه را باز کنم؟ از چی حرف بزنم و چگونه از مادرش بخواهم که روز واقعه را شرح دهد تا داغ دلش تازه نشود.
دروازه را واحد، برادر کوچک آصفه بهرویم باز میکند. قدم به داخل حویلی که میگذارم، سنگینی اندوه را حس میکنم. میفهمم که نبود آصفه، چطور در و دیوار این حویلی محقر را رنگپریدهتر و غمگینتر کرده است. حس میکنم آن دستهای کوچکی که هر صبح دستکول (بیک) مکتبش را به شانه میانداخت، روی کاغذهای سفید نقاشی میکشید، قلم را برمیداشت و عددها را ضرب و تقسیم میکرد، جای خالیاش پر نمیشود. دستهایی که اگر زنده میماند، میتوانست کارهای بزرگتری انجام دهد. آن قدر بزرگ که شاید میتوانست با دستهای خشن قاتل مقابله کند. آصفهی ۹ساله توسط فرد یا افراد ناشناس در خانهی شان سر بریده شده است.
مادری درمانده، با چهرهی مغموم کنج اتاق نشسته و پروین دخترش در کنارش خوابیده است. سه زنِ دیگر که از اقارب و همسایهها استند، کنار مادر آصفه برای دلداری دادن آمده اند. صدای گریههای مادر آصفه سکوت اتاق را میشکند. مادر، توان حرف زدن در بارهی گلوی بریده شدهی دخترش را ندارد. چند روز از قتل میگذرد؛ اما مادر آصفه به کالبد خشکشده و دردناکی میماند که سکوت و درد، دنیایش را پُر کرده است.
شانههای خمیده، چشمهای سرخ و سری که روی زانوهایش گذاشته، تصویر زنی است که در سیاهترین روزهای زندگی، دختر ۹سالهی خود را با گلوی بریده، جلو چشمانش دیده است.
به گفتهی زنی که در کنار مادر آصفه نشسته است، مادر آصفه، ساعت ده پیش از چاشت روز یکشنبه (۷ میزان) به همراه پروین به خانهی همین زن که از اقارب شوهرش است و یک کوچه آن طرفتر از آنان زندگی میکند، میرود. آصفه و واحد ساعت ۱۲ چاشت به آنها ملحق میشوند. بعد از اینکه نان چاشت را میخورند، مادر کلید خانه را به آصفه داده و دخترش را روانهی خانهی خود شان میکند و چند بار سفارش میکند، همین که پدرش به خانه آمد به او خبر بدهد. مادر برای آن که حوصلهی آصفه سر نرود از او میخواهد تا آمدن پدرش تلویزیون تماشا کند.
نیم ساعتی میگذرد. ساعت ۱۲:۳۰ دقیقهی چاشت، مادر به دنبال آصفه، واحد را نیز میفرستد که ببیند آیا پدر از سر کار به خانه آمده است یا نه؟ واحد به سمت خانه میرود، وقتی به آنجا میرسد، میبیند که دروازهی خانهی شان باز است.
وارد حویلی میشود، صدای تلویزیونی که آصفه برای تماشا روشن کرده است، به گوش میآید؛ اما از آصفه صدایی شنیده نمیشد. واحدِ ششساله، با قدمهای شتابان وارد اتاق میشود. تلویزیون روشن است؛ اما کسی نیست. رد لکههای خون پسر را به سمت آشپزخانه میبرد. آصفه در حالی که دهانش با تکهی سفید بسته شده، با گلوی بریده کنار یخچال افتاده است.
واحد با عجله به سمت خانهی اقوام شان که مادر در آن جا است میدود و خبری به چنین سنگینی را شتابان با پاهای کوچکش به مادر میرساند که کمرش زیر بار این اندوه شکسته است. مادر پیش از همه خودش را به گلوی بریدهی آصفه میرساند.
همسایهها از سر و صدای مادر آصفه جمع میشوند. ساعتی بعد، پولیس، و مأموران طب عدلی به محل حادثه میآیند تا جسد و شیوهی قتل را بررسی کنند. بعد از بررسیهای تیم عدلی مشخص میشود که هیچ عمل جنسی، پیش از قتل، بر آصفه صورت نگرفته و این گونه شایعهی تجاوز جنسی تکذیب میشود.
پولیس از پدر آصفه میخواهد که اگر به کسی مظنون است از او نام ببرد. پدر خانواده گفته است که با هیچ کسی خصومت شخصی ندارد و با توجه به این که هیچ چیزی از خانه دزدی نشده است، دلیل این قتل مبهم مانده و برای همین، این پرونده هیچ مظنونی ندارد تا پولیس بتواند سرنخی از قاتل پیدا کند.
چند نکته در اتفاقاتی که از ساعت ۱۲ چاشت که آصفه وارد خانه شد تا ساعت ۱۲:۳۰ که جسدش توسط برادرش واحد پیدا شد، گنگ مانده است. دلیل ورود این افراد ناشناس به خانه چه میتوانست باشد؟ آیا افراد قبل از ورود آصفه داخل حویلی شده بودند یا بعد از آمدن او؟ آیا افراد از خالی بودن خانه خبر داشتن؟ اگر تلویزیون تا هنوز روشن بوده پس آصفه قبل از این افراد به خانه آمده است. آیا آصفه برای این به قتل رسیده که چهرهی افراد را دیده و شناخته بود؟
بعد از ملاقات با خانوادهی آصفه، برای پیگیریهای بیشتر این قتل سراغ نهادهای امنیتی و کمیسیون حقوق بشر را گرفتم. مسؤولان امنیتی مزار در ارتباط با این پروندهها، همیشه یک جواب آماده در آستین دارند: «قضیه را پیگیری میکنیم؛ عاملان توسط قانون مجازات خواهند شد.»
اما قاضی سامع، رییس کمیسیون حقوق بشر دفتر ساحوی زون شمال، وقتی از اقدامات شان در پیوند با پیگیری پروندهی قتل دختر ۹ساله (آصفه) میگوید: «یک بخش از کارهای کمیسیون حقوق بشر، حفاظت و حمایت از حقوق اطفال است. ما در رابطه به این قضیه، کمیتهای تشکیل داده ایم تا در دو زمینه کار کند. بخش اول کار این کمیته، دادخواهی برای آصفه است تا مراجع کشفی، عاملان این قضیه را شناسایی کنند و بخش دوم کار این کمیته، نظارت بر عملکردهای مراجع کشفی است تا هیچ گونه سهلانگاری، در روند بررسی و کشف دلایل این قتل صورت نگیرد.»
به گفتهی آقای سامع، بررسی و تحقیقات جریان دارد؛ اما تا کنون پیشرفتی در راستای شناسایی مجرمین این قتل صورت نگرفته است.
خانوادهی آصفه به هیچ گروه یا فرد خاصی مشکوک یا سوءظن ندارند. آقای سامع و خانوادهی آصفه امیدوار اند تا با شناسایی عاملان این قتل، از تکرار جنایات مشابه جلوگیری شود.
قتل این دختر ۹ساله در ده روز اخیر، دومین حادثهی متأثرکنندهای بود که برای کودکان در شهر مزار شریف اتفاق افتاد. درست چند روز قبل از این حادثه، دختر هفتسالهای به نام فایزه، به اثر بیتوجهی و سهلانگاری داکتران مؤظف در شفاخانهی دولتی شهر مزار جان سپرد.