جنگ افغانستان اشتباه یک تریلیون دالری نه، بلکه یک مَضحکه است

مهدی غلامی
جنگ افغانستان اشتباه یک تریلیون دالری نه، بلکه یک مَضحکه است

نوشته شده در: گاردین

مترجم: مهدی غلامی

مردم امریکا نمی‌دانستند که جنگ در افغانستان از مدت‌ها به این سو شکست خورده بود. بر پایه‌ی مطالعات مرکز تحقیقاتی پِو، نظر مردم امریکا پس از پایان سال ۲۰۱۱، پیوسته منفی‌تر می‌شد تا این که اکثریت مردم دو سال بعد به این نتیجه رسیدند. به همین دلیل است که گزارش واشنگتن پست در این هفته که به «گزارش‌های افغانستان» شهرت یافته، با بیان این که چگونه مقامات امریکا به صورت عمد به مردم در مورد پیش‌رفت‌های جنگ دروغ گفتند، به نوعی تعجب‌آور نیست. اگر کمی هم به درست‌کاری این مجموعه‌ی عظیم باور داشتیم، به خاطر این بود که فکر می‌کردیم اگر یک هزار مایل دورتر، رهبران مان در روند ملت‌سازی شکست خورده اند، دست‌کم نیت شان خیر بوده است.

در عین زمان، گزارش واشنگتن پست نه تنها به دلیل نمایان کردن حماقت محض رهبران امریکایی برای جنگیدن در جنگی که می‌دانستند در آن پیروز نمی‌شوند، خشم مردم را برانگیخته، بلکه دلیل دیگر آن مسؤولیت‌نپدیری شان در قبال سیاست ناکامی است که منجر به مرگ‌های بسیار، ویرانی و دل‌شکستگی‌ مردم شد؛ به ویژه در میان خانواده‌های امریکایی که تحسین‌برانگیزانه زندگی شان را وقف خدمت به امریکا کردند و غیرنظامی‌های افغانِ بی‌شماری که در چرخه‌ی جنگ بی‌پایانی گیر کرده اند که هیچ ربطی به آن‌ها ندارد.

البته، «گزارش‌های افغانستان» بی‌درنگ ما را به یاد خاطرات گزارش‌های پنتاگون انداخت که نیویورک‌تایمز نزدیک به نیم قرن پیش به آن دست یافته بود. آن گزارش‌ها نیز اسناد دولتی‌ای بودند که نشان می‌دادند که چه تعداد اداراه‌های مختلف دولتی امریکا در مورد ویتنام به مردم دروغ گفتند. جنگ طولانی، پرهزینه و نالازم دیگری که هیچ راه حل نظامی نداشت.

اما یک تفاوت بزرگ وجود دارد: جنگ افغانستان برخلاف جنگ ویتنام تأثیر مستقیمی بر زندگی مردم عادی امریکا ندارد؛ زیرا طرح ارتش می‌گفت که همه باید به نوعی با جنگ‌های نیابتی جنگ سرد در جنوب-شرق آسیا درگیر باشند. بنا بر این، این گزارش بسیار مهمِ واشنگتن پست، مانند ده‌ها داستان دیگر در دوره‌ی ترامپ، تأثیری روی او نخواهد گذاشت؛ گزارش‌هایی که می‌توانست هر رئیس‌جمهور دیگری را در «شرایط عادی» از قدرت برکنار کند.

گزارش واشنگتن پست یک پرسش بزرگ را بر‌می‌انگیزد؛ اما در موردش بحث نمی‌کند: چرا؟ چرا این همه افراد – از قراردادی‌های دولتی و افسران بلندرتبه‌ی ارتش گرفته تا مقامات وزارت خارجه و شورای امنیت ملی – احساس کردند که باید در مورد جنگ افغانستان دروغ بگویند؟ پاسخ آسان این است که در واشنگتن، به ویژه در میان سیاست‌گذاران خارجی، سنتی وجود دارد که در آن، درون‌اندیشی ممنوع است. عجیب است! شما می‌توانید به کنگره در مورد فروش غیرقانونی سلاح دروغ بگویید و بر قساوت‌های بی‌رحمانه سرپوش بگذارید؛ اما باز هم در وزارت خارجه‌ی امریکا استخدام شوید. تا حالا کسی را شکنجه کردی؟ هیچ مشکلی نیست!

گر چه فرهنگ معافیت از جرم، بدون شک در این قضیه نقش دارد، پاسخ جذاب‌تر جایی در میان این واقعیت پنهان است که اگر ماشین جنگ امریکا به حرکت آمد، هیچ واقعیتی برای تعضیف آن نمی‌تواند سر راهش قرار بگیرد. در واقع ایالات متحده تا کنون نزدیک به یک تریلیون دالر را در جنگ افغانستان هزینه کرده است (هزینه‌ی واقعی آن، سر به تریلیون‌ها می‌کشد) و همه در این هزینه‌ها دست داشته اند: از مجریان صنعت دفاع، لابی‌ها و کمپاین‌چی‌های سیاسی در امریکا گرفته تا مقامات دولت افغانستان و کشاورزان مواد مخدر و هر کس و چیز دیگری که در این میان قرار می‌گیرد.

افزون بر این، شکل صنعتی و کنگره‌گونه‌ی ارتش فاصله‌ی زیادی با اعتماد مردم گرفته است؛ پس چه انگیزه‌ای برای تغییر وجود دارد؟ تمام بودجه‌ی پنتاگون بیشتر در چنین راهی عمل می‌کند: مبالغ بی‌سابقه در تخصیص‌های بی‌سابقه که منجر به هدر رفتن میلیاردها دالر و تقلب و سوءاستفاده از آن می‌شود. با این حال، کنگره بدون این که از نحوه‌ی مصرف پول‌ها حساب‌گیری کند، هر سال مبالغ بیشتری به بودجه‌ی پنتاگون اضافه می‌کند. جنگ افغانستان در مقایسه با بودجه‌ی ارتش، بسیار کوچک است.

حرف آخر این است که گزارش‌های افغانستان به وضوح نشان می‌دهند که خیلی‌ها کشته شدند، زحمی شدند و دست‌کم سال‌ها رنجِ شوک روانی و فقر را تحمل کردند چون یک تعداد از مردان – بله اکثرا مردان – در واشنگتن نمی‌خواستند آن چه در خفا می‌دانستند را علنا اعتراف کنند. ساختار سیاست خارجی واشنگتن همچنان با فرهنگ معافیت از جرم، کارش را ادامه خواهد داد و احتمال می‌رود که در کمتر از پنجاه سال دیگر، باز هم گزارش‌هایی ثابت کنند که آن‌ها از اشتباهات گذشته‌ی‌ شان هیچ درسی نگ