نویسنده: دنیل ل – دیویس – هیل
مترجم: مهدی غلامی
بسیاری از مردم در امریکا، امید شان برای پایان یافتن جنگ افغانستان را به گفتوگوهای جاری میان نمایندههای طالبان و زلمی خلیلزاد، سفیر پیشین ایالات متحده گره زده اند. چیزی که افراد کمی متوجه میشوند این است که دو طرف در مورد پایان جنگ مذاکره نمیکنند، بلکه تلاشها برای آن است که مذاکرات میان طالبان و دولت شکسته و چند دستهی افغانستان آغاز شود. حتا یک قطرهی دیگر از خون سربازان امریکایی نباید در افغانستان ریخته شود تا از درگیریهای سیاسی و نظامیای که بدون شک سالها طول خواهد کشید، حمایت شود. اکنون وقت آن است که سربازان مان را به خانه برگردانیم.
توافقنامه، البته اگر به وجود بیاید، منجر به پایان جنگ نخواهد شد، بلکه تنها باعث آغاز گفتوگوهای بینالافغانی میشود. خلیلزاد هم این را تأیید کرد و گفت که گفتوگوهایش با طالبان «روی تلاشها برای کاهش خشونت و مهیا کردن شرایط برای گفتوگوهای بینالافغانی متمرکز است»، نه پایان جنگ.
طالبان بدون معطلی اشاره کردند که حتا همین هدف محدود هم میتواند یک چالش باشد و پیش از کریسمس هشدار دادند که «گفتوگوهای بینالافغانی، تنها زمانی آغاز میشود که توافقنامهی خروج تمام سربازان خارجی از افغانستان با امریکا امضا شود.» این تنها وضعیت کنونی بازی نیست، بلکه [این وضعیت] توانایی فرستادههای گوناگون برای پایان دادن جنگ افغانستان، به این زودیها را با تردید روبهرو میکند. سابقهی گفتوگوهای طرفهای درگیر با چندین دهه شکست همراه است.
در سال ۱۹۹۷، سازمان ملل متحد گروه مذاکرهکنندهای را به نام «شش به علاوهی دو» ایجاد کرد تا به جنگ داخلی افغانستان پایان دهد. آن گروه شامل چین، ایران، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و اوزبیکستان بود. روسیه و امریکا هم «به علاوه دو»ی آن بودند. پس از دو سال مذاکره، گروه اعلامیهی تاشکند را امضا کرد که هدفهای اصلی جامعهی جهانی را برای جناجهای درگیر جنگ مشخص کرده بود.
امضاکنندگان توافق کردند که «جنگ افغانستان هیچ راه حل نظامی ندارد و باید از راه مذاکرات صلحآمیز سیاسی حل شود.» برای شروع گفتوگوها، جناحهای درگیر باید روی «یک آتش بس فوری، بدون قید و شرط و پیششرط توافق کنند تا یک دولت گسترده و چند قومی که از همه نمایندگی کند به وجود بیاید.»
دو سال زمان برد تا آن معاهده ایجاد شود، اما چند ماه از آن نگذشته بود که طالبان و ائتلاف شمال، هر دو آتشبس را نقض کرده و جنگ را از سر گرفتند. به دنبال اشغال افغانستان توسط امریکا پس از حادثهی ۱۱ سپتامبر، بازیگران بینالمللی باز هم تلاش کردند برای پایان جنگ مذاکره کنند. در توافق بن در دسامبر ۲۰۰۱، جامعهی بینالمللی و مقامات افغان مصمم بودند «تا به جنگ غمانگیز افغانستان پایان داده و آشتی ملی، صلح پایدار، ثبات و احترام به حقوق بشر در این کشور را ترویج دهند.» نه تنها جناحهای مختلف در یافتن «صلح پایدار» شکست خوردند، بلکه جنگ گسترش یافت.
دو سال از دورهی اول ریاست جمهوری اوباما گذشته بود که او و کرزی، رییسجمهور پیشین افغانستان با طالبان کار کردند تا به توافقی برای پایان دادن به جنگ دست یابند. در ۲۰۱۵ – پس از چهار سال تلاشهای ناکام صلح – وبسایت فارن افرز گزارش داد که «دستکم، اگر خود صلح در دسترس نیست، گفتوگوهای آن نزدیک است. در چند ماه اخیر، افغانستان، پاکستان و طالبان افغان گامهای بیسابقهای به سوی گفتوگوها برداشته اند.» هیچ کدام از تلاشهای صلح از سال ۱۹۹۷ به این سو، منجر به پایان جنگ نشده است. دلایل زیادی هم وجود ندارد که باور کنیم این تلاش کنونی موفقتر از تلاشهای پیشین خواهد بود.
به عنوان کسی که زمان زیادی را در جنگ سپری کرده، هیچ کس به اندازهی من خواستار صلح نیست؛ اما اکنون باید با این واقعیت دردناک و انکارناپذیر روبهرو شویم: جنگ پس از اشغال افغانستان توسط شوروی در سال ۱۹۷۹ به طور تقریبا دوامدار و به اشکال گوناگون، گسترش یافته و نمیتوان انکار کرد هر چقدر دیگر هم که تلاش کنیم، نیروهای امریکایی هرگز نمیتوانند به جنگ افغانستان پایان دهند.
بنا بر این، وقت آن است که بپذیریم نمیتوان با استفاده از قدرت نظامی مان، پایان جنگ را بر مردم افغانستان تحمیل کنیم. تنها آنها باید اختلافهای چندین دههای خود شان را حل کنند. تا کنون هم ۲٫۴۴۱ سرباز امریکایی در افغانستان کشته شده اند که تنها در سال ۲۰۱۹، بیست نفر جان شان را از دست دادند و بیش از ۲۰٫۰۰۰ سرباز دیگر زخمی شدند.
حتا یک قطرهی دیگر از خون امریکاییها نباید در تلاش برای حل این معضل حلنشدنی در افغانستان ریخته شود. باید با همکاران افغان و ناتوی مان هماهنگی نزدیک داشته باشیم، روند خروج سربازان مان را به طور منظم و حرفهای به پیش ببریم و به سهم خود، به جنگ پایان دهیم. میتوانیم به صورت دیپلماتیک و اقتصادی با کابل در تعامل باشیم؛ اما جنبهی نظامی مأموریت ما باید به پایان برسد.