طالبان چگونه در جنگ ۱۹ساله‌ با امریکا پیروز شدند؟

مهدی غلامی
طالبان چگونه در جنگ ۱۹ساله‌ با امریکا پیروز شدند؟

نویسنده: آروین راهی- نِشنَل انِترست

مترجم: مهدی غلامی

به عنوان یکی از طرف‌داران مداخله‌ی امریکا در افغانستان، امیدوار بودم که ما افغان‌ها – افزون بر رها کردن کشور مان از شر تهدید طالبان – با استفاده از این فرصت، اقتصاد مان را دوباره زنده کنیم، زیرساختی بسازیم، استانداردهای زندگی مان را بالا ببریم و به جنگ‌سالاری و فرهنگ معافیت از مجازات پایان دهیم.
با وجود دست‌آوردهایی هرچند شکننده اما مهم، افغانستان به دلیل بی‌کفایتی و وظیفه‌نشناسی فراگیر جامعه‌ی بین‌المللی و افغان‌ها، به صورت کلی نتوانسته آن گونه که باید، از حضور ایالات متحده سود ببرد. میلیاردها دالر پول مالیات‌دهندگان امریکایی از طریق قراردادهای کامل و فرعی به دست جامعه‌ی بین‌المللی و از طریق فساد مقامات افغان که در نتیجه‌ی عامل کمک‌کننده‌ای به شورش طالبان بوده، خرج شده است.
طالبان که دوباره سازمان‌دهی شده بودند، شورش تمام عیاری را علیه ایالات متحده در سال ۲۰۰۶ آغاز کردند. با افزایش این شورش، دو گرایش نگران‌کننده دست به دست هم رشد کرد: نخست، ایالات متحده بدون ریشه‌کن کردن مقاومت طالبان، به طور مداوم شمار نیروهایش را پس از ۲۰۱۰ افزایش داد؛ دوم، حملات طالبان مرگ‌بارتر شد. با برنده نشدن هیچ کدام از این دو جناح، واژه‌ی «بن‌بست» پس از دو دهه، بار دیگر وارد واژگان جنگ افغانستان شد و ما را به یاد تلاش‌های ناکام شوروی سابق برای شکست دادن چریک‌های مجاهدین در دهه‌ی ۸۰ میلادی انداخت. این امر مطمئنا برای ایالات متحده و متحدان افغانش خوب نبود.
با ادامه‌دار شدن این «بن‌بست»، هنوز به مسأله‌ی مهمی به اندازه‌ی کافی توجه صورت نگرفته است؛ اوضاع شورش طالبان در متنِ گسترده‌تر تاریخ افغانستان. طالبان در زمان حاکمیت‌ شان، سفیران درد و رنج بودند؛ اما حالا که به شورش‌گری روی آورده اند. به نظر می‌رسد که فاصله‌ای با یک دست‌آورد بزرگ نداشته باشند. طولی نخواهد کشید که گفت‌وگوهای ایالات متحده و طالبان از سر گرفته می‌شود. به دلیل ناکامی ایالات متحده در شکست دادن طالبان در میدان جنگ، هیچ راه بدیلی جز گفت‌وگو وجود ندارد. به همین ترتیب، پس از خروج نیروهای امریکایی، مردم افغانستان به چهار دلیل زیر، از شورش طالبان به عنوان تلاشی فراگیر در سطح کشور، استقبال خواهند کرد.
نخست، طالبان امروز فرق زیادی با مجاهدین دهه‌ی ۸۰ میلادی ندارند. مجاهدین هم دیدگاه‌های افراط‌گرایانه‌ای داشتند – همانند موضع طالبان در بسیاری از مسائل – که یکی از منابع نگرانی مردم در مناطق شهری بود. همین طور، مجاهدین چندین سال – پیش از بمب‌گزاری‌های کنار جاده و حملات انتحاری طالبان – یک‌سره بر شهرها و روستاها راکت انداختند و هر جا که ممکن بود مواد افنجاری شان را منفجر کردند که این کار منجر به تلفات مردم ملکی می‌شد.
پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، بسیاری از افغان‌هایِ طرف‌دار شوروی، یا افغانستان را ترک کردند و یا شاید به دلایل کاربردی، نظر شان را تغییر دادند. برای توجیه بیشتر آن، امروزه بسیاری از افغان‌ها، مبارزات نظامی علیه شوروی را تنها به مجاهدین محدود نمی‌کنند. به باور آن‌ها، مبارزه برای بیرون راندن شوروی از افغانستان، یک وظیفه‌ی سراسری در کل کشور بود. شاید بررسی سریع واقعیت‌ها، بتواند تردیدها در مورد این ادعا را آشکار کند. با این حال، صرف نظر از این که کی با کی بود، شکست نیروهای شوروی، یک افتخار فراگیر برای افغان‌ها محسوب می‌شود. احتمال دارد که خروج امریکا هم، شکستی از سوی تمام مردم افغانستان تلقی شود.
دوم، مناطق روستایی افغانستان که بیشتر جمعیت کشور در آن زندگی می‌کنند، بسیار مهم است. مشترکا دولت‌های افغانستان و ایالات متحده در انکشاف زیرساخت‌ها و سرمایه‌گذاری روی کشاورزی در مناطق روستایی، ناکام بوده اند و فرصت فوق‌العاده مهمی برای به دست آوردن قلب و ذهن بیشتر جمعیت افغانستان را از دست دادند. ایالات متحده تنها به پروژه‌های کوتاه‌مدت و کم‌‌عمری تمایل داشت که توسط سازمان‌های غیردولتی انجام می‌شد؛ پروژه‌هایی که اثرات مثبت و درازمدت کمی بر زندگی روستانشینان داشت.
افزون بر این، جنگ میان ایالات متحده و طالبان، بیشتر در مناطق روستایی متمرکز بود؛ جایی که ایالات متحده در حملات هوایی و شبانه بر خانه‌های شخصی، از یک سو حریم خصوصی افغان‌ها را پای‌مال کرد و از سوی دیگر به آن‌ها دلیل موجه و خوبی برای خشم و گرفتن انتقام داد. به این ترتیب، ایالات متحده محبوبیت ابتدایی‌اش را در روستاهای افغانستان از دست داد. ممکن است طالبان در شهرهای بزرگ، طرف‌داران زیادی نداشته باشند؛ اما در مناطق غالبا مذهبی و محافظه‌کارِ روستایی، این طالبان اند که محبوبیت بیشتری دارند. در صورت خروج نیروهای امریکایی، روستائیان زیادی این خروج را جشن خواهند گرفت.
سوم، طی ۲۰۰ سال اخیر تاریخ افغانستان نشان داده است در صورتی که یک قدرت اشغال‌گر در افغانستان گیر بماند و یا در حال عقب‌نشینی باشد، افغان‌هایی که طی آن مدت بی‌طرف بوده اند هم به آن عده از هم‌وطنان شان خواهند پیوست که با اشغال‌گران مبارزه می‌کنند. پشتیبانی سایر مردم افغانستان همیشه به گونه‌ی نظامی نیست؛ ابراز قدردانی و هم‌دردی هم کافی خواهد بود. بریتانیایی‌ها در قرون ۱۹ و ۲۰، از این جنبه از روان مردم افغانستان، به سختی درس گرفتند.
امروز، شورشِ در حال گسترش طالبان، نتیجه‌ی این طرز فکر است. با ادامه‌دار شدن این «بن‌بست»، احتمال دارد روستاهای زیادی طالبان را به امریکا ترجیح دهند. هر چند طالبان چیز قابل توجهی برای روستانشینان ندارند؛ اما بر خلاف نیروهای خارجی، دین و فرهنگ ‌شان با مردم روستا یک‌سان است.
چهارمین و آخرین دلیل، با گذشت زمان و گذر از نسل کنونی که به صورت مستقیم متأثر از خشونت و سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی طالبان بوده است، احتمال می‌رود که افغان‌های بیشتری در شورش طالبان مشارکت کرده یا خود را به آن نزدیک بدانند؛ بگذریم از این که افراد متأثر نشده از خشونت طالبان، توجه شان را معطوف به مسائل فوری‌تر و عصری‌تری خواهند کرد؛ به ویژه زمانی که نام ایالات متحده در ردیف شوروی و بریتانیای کبیر به عنوان یک قدرت بزرگِ شکست‌خورده در افغانستان مطرح شود، این چشم‌اندازها وسوسه‌کننده‌تر می‌شوند.
برای ماهایی که به امریکا در افغانستان خوش‌آمد گفتیم و از حضورش پشتیبانی کردیم، هدفِ بازسازی افغانستان هنوز هم تا حد زیادی عملی نشده است. حالا ۱۸ سال پس از سقوط طالبان، این گروه قوی‌تر از هر زمانی است. طالبان دیگر منزوی و تنها وابسته به پاکستان نیستند. مهم‌تر این که آن‌ها در شرف دست‌آوردی خارق‌العاده استند؛ توافق‌نامه‌ای با ایالات متحده برای خروج نیروهای این کشور از افغانستان.

*آروین راهی، مشاور پیشین والی پروان بوده است.