مردی که یک زن است

سکینه امیری
مردی که یک زن است

در این دنیای وارونه‌، هیچ چیزی سر جایش نیست؛ حتا بدن و احساس. در حالی که حتا تصور این وضع برای خیلی افراد جامعه سخت و ناممکن است و این سوال به میان می‌آید که آیا به راستی ممکن است دنیا وارونه باشد احساس و بدن یک انسان هماهنگ نباشد؟

اما واقعیت این است که دنیا و زندگی عده‌ی وارونه و دگرگون است. آنان مجبورند که تاوان زندگی را بدهند. محمد، یکی از همین افراد است. او ۲۸ سال را در حالی سر کرده که بدن و احساسش هماهنگ نبوده است. سال‌هایی که می‌توانست لذت‌بخش باشد؛ اما او نه تنها از آن لذت نبرده ‌که عذاب کشیده است.

 او را در لباس آبی مردانه دیدم؛ کسی که تلاش داشت بین بدن و احساسش تناسبی ایجاد کند؛ اما تلاشش ثمری نداشت؛ زیرا حرکاتش فاش می‌کرد که او فرد عادی نیست.

این وضعیت برای او عذاب‌آور است؛ اما وی می‌داند که من (خبرنگار) تفاوتش را با دیگر افراد جامعه پذیرفته‌ام و از سویی، قرار نیست که نگاهم به او، مثل سایر مردم باشد. از این رو ، محمد می‌گوید: «با فاش شدن ناهماهنگی بدن و احساسم سوژه‌ی خنده‌ی دیگران می‌شوم، شما که درک می‌کنید من در چه حالم؟»

شناختن

محمد که حالا خودش را «رامتین» معرفی می‌کند، می‌گوید از هشت سالگی متوجه تفاوتش با هم‌سن و سالانش شده است. «از زمانی که مکتب را شروع کردم، در بین هم‌صنفانم که همه پسر بودند، راحت نبودم. آنان هم می‌خندیدند و مرا دخترک صدا می‌کردند. در ابتدا نمی‌فهمیدم که چرا مرا دختر صدا می‌کنند؛ اما زمانی که خودم را با آنان مقایسه کردم، فهمیدم که متفاوت استم.»

او علاوه می‌کند، هیچ‌گاه دوست نداشته است که با پسران هم‌بازی باشد؛ برعکس همیشه دوست داشته است که لباس دخترانه بپوشد و با دختران هم سن سالش بازی کند. «همیشه به این فکر بودم که چرا مرا در مکتب پسرانه آورده ‌اند.»

او تاب سوژه بودن را نیاورده و مکتب را به امید رهایی، ترک می‌کند؛ اما خانه‌نشینی نیز به بهبود وضع او کمکی نمی‌کند. او، در ۹ سالگی و با فشار خانواده، مجبور می‌شود که دوباره با پسران درس بخواند. «گذشته از تمسخر هم‌صنفانم برایم وحشتناک بود. این بار من بودم  و گوشه‌ی صنف که حتا جرأت برخاستن از آن‌جا را نداشتم. نمی‌خواستم مسخره شوم.»

او دیگر گوشه‌گیر شده بود؛ رفتاری که حتا روی آموزشش تأثیر گذاشته و سبب می‌شود که لقب دانش‌آموز [تنبل‌ و ایزک] به او داده شود.

حسادت

رامتین، تا صنف ششم در ایران درس می‌خواند و بعد از آن به افغانستان می‌آید. تغییر مکان زندگی نیز مشکلش را حل نمی‌کند و او با وجود تحقیر و توهین، مجبور می‌شود که تا صنف دوازدهم درس خوانده و با فشار خانواده در آزمون سراسری کانکور نیز شرکت کند. او می‌گوید: «خانه بودن برایم همه چیز بود و من تمام کارهای خانه را انجام می‌دادم تا مرا بگذارند که خانه باشم؛ اما از بخت بد، در آزمون کانکور دوساله و در رشته‌ی زراعت قبول شدم و باز خانواده مجبورم کرد که آن را بخوانم.»

ورود به دانشگاه و بودن در محیط مختلط، مشکل او را شدت می‌بخشد. «من دختری بودم با بدن مردانه. حق پوشیدن لباس دلخواهم (لباس دخترانه) را نداشتم و با دیدن دختران به آنان حسادت می‌کردم و تمام وقتم با اشک ریختن می‌گذشت. از سوی دیگر هم‌صنفانم نیز مرا اذیت می‌کردند.»

او توضیح می‌دهد که نه تنها کسی او را درک نمی‌کند،‌ بلکه در اجتماع به نام ایزک توهین می‌شود. رامتین، حتا در خانواده نیز این مشکل را داشته است. وی در حالی از سوی زنان طرد می‌شد که دوست نداشت با مردان نیز بنشیند.

در جستجوی مرگ؛ اما مرگ گریزان

رامتین وقتی بزرگ می‌شود، تنهایی بیشتر آزارش می‌دهد. او، دنبال هویتش می‌گردد تا بداند که کی است: «با مطالعه به این نتیجه رسیدم که من یک ترانس استم.»

رامتین می‌گوید، زمانی که این مسأله را با خانواده در میان گذاشتم که من یک زن با بدن مردانه استم، مورد خشم خانواده قرار گرفتم. «در ابتدا مسأله را با مادر و سه خواهرم گفتم؛ اما آن‌ها برایم گفتند که حق بردن آبروی ‌شان را ندارم و اگر بار دیگر در مورد آن صحبت کنم، مرا خواهند کشت.»

زمانی‌ که این حرف‌ها را می‌گوید، چهره‌‌اش سرخ می‌شود و سکوت دردش را بیان می‌کند. دردی که با یادآوری خاطره‌هایش تازه شده است. او بعد از مکث طولانی، ادامه می‌دهد که بارها خانواده به ویژه مادرش از خداوند خواسته است تا  او در یک انتحار یا انفجار نابود شود؛ اما دعایش پذیرفته نشده ‌است.«هر وقت از خانه بیرون می‌شوم، دعای مادرم این است که در انتحاری برابر شوم و دود شوم تا زمین از وجودم پاک شود؛ اما نمی‌پذیرند که تنم از من نیست و من یک زن استم و این گناه من نیست.»

رامتین، در سال ۱۳۹۳ از رشته‌ی زراعت و وترنری دانشگاه کابل فارغ شده‌ است. فراغت از دانشگاه، زندگی‌اش را بیشتر تلخ می‌کند: «به دلیل حرف زدن در مورد جنسیتم بعد از فراغت، حمام خرابه‌ی خانه که دیگر غیر قابل استفاده بود، جای من شد.»

او علاوه می‌کند که به دلیل آزار و اذیت‌ها، حرفش را پس می‌گیرد، تا اندکی از سختی زندگی‌اش کم شود. دنبال کار می‌رود؛ اما این‌ها تأثیری در محیط خانه و بیرون آن نمی‌گذارد. رامتین حتا در محیط کار نیز با آزار و اذیت مواجه می‌شود. او توضیح می‌دهد، کار پیدا کردن در افغانستان به مثابه‌ی گذشتن از هفت خوان ‌رستم است و او مجبور شده است که کارهایش را بعد از مدت زمان اندک رها کند. «رفتارم ناخواسته این موضوع را فاش می‌کرد که من یک فرد عادی نیستم و درست بعد از آن آزار و اذیت و درخواست‌های بی‌مورد مبنی بر برقراری رابطه شروع می‌شد.»

رامتین اضافه می‌کند که بارها با خواست‌های جنسی مواجه شده که آخرین بار نیز دو ماه پیش بوده ‌است. او می‌گوید: «دو ماه پیش برای درخواست کمک به یک داکتر در شفاخانه‌ی وزیر اکبر خان مراجعه کردم. با او در فیس‌بوک دوست بودم؛ اما آن داکتر به من گفت که اگر من به خواستش عمل کنم، به من کمک می‌کند.»

این چالش‌ها جرأت رامتین را برای سر کار رفتن از او گرفته و او  پنج سال می‌شود که بیکار است. او، در خانواده نیز جایی ندارد و در همان حمام متروکه‌ی خانه‌اش به دور از دیگران روزگار سر می‌کند.

بر بنیاد آمار وزارت کار افغانستان، حدود هشت میلیون نفر در کشور واجد شرایط کار اند؛ اما بیش از دو میلیون نفر بیکار اند و سالانه نیز حدود ۴۰۰ هزار نفر تحصیل کرده به این رقم اضافه می‌شود. در چنین وضعی، کار پیدا کردن، حتا برای افراد تحصیل‌کرده سخت است.

خانواده‌ی رامتین فکر می‌کنند که بی‌کاری دلیل تنبلی و حس زنانگی او است و او برای رهایی از این وضع، باید تشکیل خانواده دهد؛ اما رامتین که خودش را زن می‌داند و عاشق یک مرد نیز شده است، نمی‌داند چه کار کند. او، آن‌قدر آن مرد را دوست دارد که خواهرش را نیز  می‌خواسته به او بدهد تا رابطه‌اش با او قطع نشود.

آن مرد که در اصل باشنده‌ی جوزجان و محافظ یک شرکت خصوصی است،  دوست داشته از وضعیت رامتین سوء استفاده کند. رامتین می‌گوید: «آن مرد مرا در اتاقش خواست و گفت که مثل یک بچه همرایش باشم تا در عوض با خواهرم ازدواج کند و بعدا مرا نیز درمان کرده و با من نیز باشد.»

رامتین توضیح می‌دهد که این پیشنهاد به دو دلیل برایش دردآور بوده است. اول به دلیل این که او همجنس‌باز نیست و نمی‌خواهد که با مردان رابطه داشته باشد و دوم این که آن مرد ازدواج کرده و زن و فرزند نیز داشته ‌است.

قضیهی مشکوک

خانواده‌‌ی رامتین می‌خواهند که برای او زن بگیرند، تا شاید درمان شود. تلاشی که او را به انزوا کشانده و حتا تا نزدیک خودکشی نیز برده است.

رامتین، به تازگی تصمیم گرفته که تسلیم زندگی نشود و برای حل مشکلش تلاش کند. او، با مراجعه به روان‌پزشک، در می‌یابد که یک ترانس است و امکان درمانش نیز وجود دارد. او، برای هماهنگ‌سازی جنسیتش، مجوز درمان گرفته است. رامتین می‌گوید: «من با بدن مردانه تلاش کردم که زندگی کنم؛ اما نتوانستم و اکنون مصمم استم که با درمان به خواستم برسم و یک زن باشم و این را نیز می‌دانم که در جامعه‌ی افغانستان زنان مشکل زیاد دارند.»

او، تأکید می‌کند که تا کنون وضعیتش اختیاری نبوده است و از این بعد دوست دارد که اختیاری و یک زن باشد؛ اما این که آرزویش چه زمانی محقق می‌شود، معلوم نیست؛ زیرا جواز درمانش باید از سوی کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان تأیید شده و زمینه‌ی درمانش در بیرون از افغانستان فراهم شود.

اما به آسانی این جواز تأیید نخواهد شد؛ زیرا کمیسیون مستقل حقوق بشر، پرونده‌ی رامتین را مشکوک می‌داند.

کمیسیون حقوق بشر افغانستان می‌گوید، این اولین بار است که یک فرد با تأیید یک داکتر روان‌درمان خودش را ترانس معرفی می‌کند. این امکان وجود دارد که او ترانس نباشد و تنها به دلیل ساختن بهانه‌ای برای مهاجرت، این ادعا را کرده باشد.

ترانس

به گفته‌ی داکتر سید بتول حیدری، محمد که خودش را رامتین معرفی می‌کند، یک ترانس است. داکتر حیدری، استدلال می‌کند که ترنس یا ترنسکچوال – ترنسکشوال به انگلیسی Transsexual و به اختصار TS به افرادی گفته می‌شود که دارای هویت جنسیتی متناقض استند؛ برای مثال، ممکن است فرد اعضای جنسی مردانه داشته باشد در حالی که شخصیت جنسیتی‌اش زنانه است یا برعکس.

 این تضاد ممکن است در ذهن، رفتار خصوصی و یا رفتار اجتماعی مشخص باشد. ترنس،  یک اصطلاح برای شناسایی افرادی است که دارای هویت جنسیتی Gender متناقض استند و یا تطبیق فرهنگی درستی با هویت جسمی خویش ندارند؛ در واقع  فردی است که تشخیص روانی خود فرد از جنسیتش با اندام‌های جنسی زمان تولدش، متفاوت است.

 در افغانستان آماری از ترنس، تراجنسی‌ها، هرمافرودیت (افراد دوجنسه) و افراد خنثا وجود ندارد. آنان زندگی مخفیانه دارند و با چالش‌های زیادی در اجتماع مواجه ‌اند.

 افزون بر این، داکتر حیدری می‌گوید که تراجنسی‌ها علاقه‌ی شدید برای تغییر و پیوستن به جنس مخالف را دارند. این مراحل می‌تواند شامل هورمون درمانی، تغییر در رفتار اجتماعی، پوشش و یا جراحی تغییر جنسیت باشد. عدم دسترسی به درمان، می‌تواند باعث خودکشی تراجنسی‌ها شود.

با این حال، جایگاه تراجنسی‌های افغانستان تقریبا در تمام قوانین کشور غایب و فراموش‌شده است؛ حتا کمیسیون حقوق بشر افغانستان نیز، می‌گوید که هیچ قانونی در افغانستان از ترانس‌ها حمایت نمی‌کند و این کمیسیون در طول هجده سال گذشته، نیز به آن توجه نکرده است.

شکرالله مشکور، سخنگوی کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، می‌گوید: «هر بشر با خاصیت شان محترم است؛ اما هنجارها و رسوم اجازه نمی‌دهند که ترانس‌ها در جامعه با جرأت حضور یابند، در واقع خلای قانونی در افغانستان وجود دارد.»

وی اضافه می‌کند که این کمیسیون به تازگی با مشوره با حقوق‌دانان و سایر نهاد‌های مدنی، می‌خواهد برای تغییر قانون کار کند تا برای حمایت از این قشر یک قانون جداگانه تصویب شود و ترانس‌ها بتوانند به حقوق و امتیازات قانونی ‌شان به عنوان یک انسان دست یابند. وی می‌گوید که این روند، ممکن است سال‌ها به طول بی‌انجامد.

با این رویکرد، این سوال مطرح می‌شود که آیا نهادهای مسؤول، از ترانسها میخواهند که در افغانستان به دنیا نیایند و یا اگر آمدند خلاء قانونی را بپذیرند و با چالشهای زندگی شان در این کشور کنار بیایند؟