در گفت‌وگوهای صلح قواعد مذاکره در نظر گرفته نشده است

ابوبکر صدیق
در گفت‌وگوهای صلح قواعد مذاکره در نظر گرفته نشده است

اشاره:
در ۲۹ فبروری سال گذشته‌، توافق‌نامه‌ی میان امریکا و طالبان در دوحه‌ی که قطر که یک بند آن گفت‌وگوهای صلح افغانستان را رقم زد، به امضا رسید؛ اما یک سال پس از امضای این توافق‌نامه‌ جنگ و خشونت‌ به‌صورت سرسام‌آوری گسترش یافت. قتل‌های هدفمند و ماین‌های مقناطیسی همه‌روزه جان شمار زیادی از شهروندان افغانستان را می‌گیرد. در مورد این‌که توافق‌نامه‌ی امریکا – طالبان چرا نتوانست در امر کاهش خشونت‌ها کارایی داشته باشد و به تأمین صلح بیانجامد، گفت‌وگویی را با شاکر حیات، رییس دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی در یکی از دانشگاه‌های خصوصی کشور انجام دادیم.

به نظر شما آیا ما آن‌چنان که باید در حال گفت‌وگو هستیم یا این‌که نشست‌های دوحه، چیزی جز نمایش یک گفت‌وگو نیست؟
نمایشی بودن گفت‌وگو از منظر اصول و قواعد مذاکره باید موردبررسی قرار گیرد. دنیای امروزی به اساس یک‌سری از قواعد و رفتارهای تعریف‌شده بنا یافته است. این قواعد در زندگی فردی -غیررسمی- دولت‌داری و فرای دولت‌داری، سازمان ملل و به‌ویژه در مورد گروه‌های تروریستی- شورشی وجود دارد.
مؤلفه‌های صلح برای جنگ، یکی از کارشیوه‌های منظم تعیین‌شده در جهان است تا بتواند نظم را در کره‌ی خاکی تأمین کند. در خصوص مذاکرات صلح قطر، قواعد گفت‌وگو مد‌نظر گرفته نشده است. یکی از قواعد مذاکره نیت خیر دو طرف برای تأمین صلح و آشتی است؛ اما در محور مذاکره دوحه، سه طرف؛ امریکایی‌ها، طالبان و هیئت مذاکره‌کننده‌ی دولت افغانستان که از چتر جمهوریت دفاع می‌کنند، به اساس یک‌سری منافع روی میز قرار گرفته‌اند. «وقتی جمهوریت می‌گوییم؛ نمایندگی از ۳۴ ولایت افغانستان می‌کند که هر کدام‌شان خواست‌ها و مطالبه‌های خود را در خصوص روند صلح دارند.» با این‌همه، نیت‌ خیری در خصوص به نتیجه رسیدن روند صلح در این روند وجود ندارد؛ امریکایی‌ها در پی‌ تأمین منافع خود هستند. طالبان به دنبال تحمیل رویکردهای خویش‌اند و کسانی که به نمایندگی از نظام جمهوریت به دوحه رفته‌اند، بی‌تردید که خواست جمهوریت و مردم‌سالاری را مطرح می‌کنند؛‌ یعنی گفت‌وگوی کنونی در دوحه روی منافع می‌چرخد، ولی چالش اصلی مطرح کردن منافع در حد «صد و صفر» است. اگر یک‌طرف صددرصد منافع خود را دنبال می‌کند، طرف دیگر صفر درصد. گفت‌وگو نتیجه‌ای را به دنبال ندارد.
متأسفانه بحث کنونی مذاکره به اساس منافع «صد و صفر» پیش‌ می‌رود؛ طالبان در حالی روی میز مذاکره با هیئت افغانستان نشسته و چانه‌زنی می‌کنند‌ که در سوی دیگر انفجار، انتحار و ماین‌های چسپکی و قتل‌های هدفمند را افزایش داده‌اند. این گروه پلچک منهدم می‌کند و رعب و ترس را میان مردم ایجاد می‌کند؛ اما در طرف دیگر، آن‌ها ادعا دارند که حکومت را به ما واگذار کنید. این در حالی است که جبهه‌ی مقابل طالبان– هیئت مذاکره‌ی کننده‌ی نظام جمهوری افغانستان کسانی‌اند که دموکراسی، حقوق بشری، برابری، حقوق زنان و … را پذیرفته‌اند؛ اما طالبان ادعا دارند که نظام جمهوری را با تمام مؤلفه‌های حقوق بشری و جهانی به آنان واگذار کنند.
با همه این موارد، کدام وجدان بیدار می‌پذیرد که چنین معادله‌ای صورت بگیرد؟! کسی که ناقض حقوق بشر است در رأس قرار بگیرد و کسی رعایت کننده است، زیرمجموعه‌ی آن قرار داشته باشد. در هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد. مذاکره با طالبان در حضورداشت سازمان ملل متحد پیش می‌رود و باید با معیارهای بین‌المللی برابر باشد. یکی از معیارهای بین‌المللی حل چالش‌ها بر پایه‌ی گفت‌وگو است. ابعاد مختلفِ سوژه‌ی تنش باید موردبررسی قرار گیرد. در صورت به نتیجه نرسیدن، میانجی‌ وارد می‌شود تا توافق را میان دو طرف ایجاد کند و ملامت و سلامت را به رسانه‌ها و مردم نشان دهد؛ بنابراین مسئولیت گفت‌وگوهای صلح به شورای امنیت سازمان ملل متحد برمی‌گردد؛ زیرا یکی از مکلفیت‌های این نهاد تأمین صلح سرتاسری جهان است.
یکی از اهداف فیصله‌نامه‌ی نشست نخست «بن» و آمدن جامعه‌ی جهانی به افغانستان، تأمین قواعد حقوق بشری در این کشور بود؛ اما پرسشی که مطرح می‌شود این است که شورای امنیت سازمان ملل متحد در کدام قسمت از گفت‌وگوهای صلح میان دولت و طالبان قرار دارد؟
در این مذاکرات، دولت ایالات‌متحده امریکا به‌صورت یک‌طرفه قرار دارد که به اساس اهداف شخصی و منافع خودش وارد این بحث شده است. از این‌رو، سازمان ملل متحد ناگزیر است که وارد این مذاکره شود. تردید اساسی مردم افغانستان نبود ضمانت اجرایی توافق‌نامه صلح است. چه کسی ضمانت می‌کند که اگر توافق‌نامه‌ی صلح میان دولت افغانستان و طالبان امضا شود، بتواند اجرایی می‌شود! چه حکومت جمهوری اسلامی افغانستان و چه طالبان؛ هرکدام که ضامن این توافق‌نامه باشند، بازهم این توافق شکننده است؛ چون هردو، طرف مخاصمه هستند. طرف سومی باید ضمانت اجرایی شدن این توافق را داشته باشد. «حتا در عرف منطقه‌ای این بحث وجود دارد که میان دو خانواده‌ی متخاصم، طرف سومی از همسایه‌ها و محاسن‌ سفیدان میانجی‌گری می‌کنند.» در روند بزرگ گفت‌وگوی صلح افغانستان با طالبان چنین موضوعی در نظر گرفته نشده است. در حالی که ماده‌ دوم منشور سازمان ملل متحد، این نهاد را مکلف به نظارت از روند‌های صلح جهان کرده است.
با این تعریف، شما می‌گویید که امریکا در روند صلح میان دولت افغانستان و طالبان میان‌جی‌ نیست؟
امریکایی‌ها به‌عنوان یک‌طرف با طالبان وارد مذاکره شدند و توافق‌نامه امضا کردند، امضای توافق‌نامه‌ در ۲۹ فبروری سال گذشته دال بر طرف بودن ایالات‌متحده‌ امریکا به اساس منافع این کشور با گروه طالبان است.
دریکی از ماده‌های توافق‌نامه امریکا و طالبان، آغاز مذاکرات میان طالبان و دولت افغانستان اشاره شده است، این نقش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
این مسئله بعدی است که تا هنوز به نتیجه نرسیده است. ۵ هزار زندانی طالبان به اساس توافق‌ امریکا و طالبان از زندان‌های افغانستان آزاد شد. تاکنون موضوعاتی که در روند صلح اتفاق می‌افتد، به اساس همان توافقی است که میان نماینده‌ی امریکا و طالبان امضا شده است. «گفت‌وگویی که میان طالبان و دولت افغانستان قرار بود آغاز شود، پیش از آغاز شدن در نطفه خنثا شد و طالبان حاضر به ادامه این گفت‌وگو نیستند.»
زمانی که نقش کشورهای همسایه و قدرت‌هایی مثل امریکا در صلح افغانستان بیشتر از خواست مردم است، در صورت انجام توافق صلح، می‌توان آن را عادلانه و مردمی خواند؟
صلح عادلانه، صلحی است که به اساس خواست مردم آن کشور باشد. هنگامی که امریکایی‌ها به اساس منافع خودشان یک روند مانند صلح افغانستان را روی دست می‌گیرند و پیش از این‌که مردم افغانستان چیزی به دست بیاورند، ساخت‌وپاخت میان طالب و امریکا صورت می‌گیرد و مردم هنوز قربانی می‌دهند، این به معنای عادلانه بودن صلح نیست.
امریکایی‌ها نقش پررنگی را در روند دولت‌سازی افغانستان داشته‌اند؛ اما بدون شک منافع خود را دنبال می‌کنند. آیا آن‌ها نمی‌توانند در روند صلحی که سرنوشت نظامیان‌شان به آن وابسته است، دخیل باشند؟
می‌خواهم از این‌جا آغاز کنم، گفته می‌شود که افغانستان ۵ هزار سال قدمت دارد و از نگاه جغرافیای سیاسی قدمت آن نزدیک به ۳۰۰ سال می‌رسد؛ اما کمکی را که امریکایی‌ها در طول ۲۰ سال در بخش‌های مختلف فرهنگی سیاسی، اجتماعی، حقوق بشری و غیره، به افغانستان کرده‌اند، به‌اندازه‌ی عمر تاریخی و کم‌ازکم جغرافیایی این کشور است. افغانستان در طول سال‌های متمادی عمرش، به‌اندازه‌ی فعلی توسعه نیافته بود؛ اما خواست ما از امریکایی‌ها این است که شما کمک‌های زیادی در بخش‌های مختلف افغانستان انجام دادید، خانه‌تان آباد؛ اما در پایان کار همه را نابود نکنید. به‌خاطر منافع کوتاه‌مدت خودتان-توافق با یک گروه تروریستی- دست‌آوردهای ۲۰ ساله‌ی اخیر در افغانستان را از دست ندهید. این ارزش‌ها و دست‌آوردها به همکاری جامعه جهانی و امریکا ایجاد شده؛ اما در وضعیت کنونی یک‌طرف تلاش دارد تا این دست‌آوردها را نادیده بگیرد. چنین وضعیتی به نفع افغانستان و جهان نیست.
اگر شرایط چنان تغییر کند، افغانستان بازهم به میدان حل‌ تنش‌ – جنگ نیابتی- کشورهای منطقه و جهان تبدیل خواهد شد. در روند کنونی گفت‌وگوهای صلح، تلاش‌های بسیاری از جانب کشورهای جهان و منطقه‌ برای تأمین منافع‌شان جریان دارد. امریکا، روسیه، کشورهای آسیای میانه و جنوب آسیا، پاکستان و هند، همه با توجه به منافع‌شان تلاش به خرج می‌دهند؛ اما پرسش این است که با وضعیت کنونی روند مذاکرات صلح و خودکامگی موجود از طرف بازیگران منطقه‌ای و جهانی، منافع همه‌ی این کشورها تحقق‌پذیر است یا نه؟ درواقع، احتمال تطبیق یک برنامه‌ی جامع و همه‌شمول وجود ندارد. در روند فعلی، درنهایت منافع امریکا در نظر گرفته شده و تا حدی هم از روسیه، اما پاکستان، چین، هند و سایر کشورهای منطقه و همسایگان افغانستان چه؟ ببینید، در یک‌طرف قواعد مذاکره در نظر گرفته نشده است. طرف دیگر منافع کشورهای منطقه‌ در این روند تأمین نمی‌شود و درنهایت ضمانت برای اجرایی کردن توافق‌نامه وجود ندارد؛ اول کار خراب، میانه کار و درنهایت پایان کار هم خراب است.
معاون گروه طالبان به مردم امریکا نامه نوشته، اما در این‌سو، مردم افغانستان هرگز مورد توجه آنان نبوده و هر روز کشته می‌شوند. به نظر شما چرا طالبان به مردم امریکا مراجعه می‌کنند؟
ازلحاظ سیاسی، طالبان دولت افغانستان را دست‌نشانده‌ می‌دانند و پیام دادن و نامه‌ نوشتن به امریکایی به‌زعم طالبان؛ حرف زدن با فرد نخست؛ یعنی امریکا است که تصمیم نهایی را می‌گیرد و بالای دولت افغانستان عملی می‌کنند؛ اما یک گزینه نباید فراموش شود: ملا برادر و هبت‌الله هرقدر ظلم کردند، انفجار دادند و انتحار کردند، بالاخره شهروند این کشور هستند، چرا به‌جای مراجعه کردن به امریکا، به افغانستان مراجعه نمی‌کنند؟
پس از توافق امریکا با طالبان خشونت‌ها بیشتر شد؛ چیزی که خلاف توافق را نشان می‌دهد. به نظر شما هدف طالبان چیست؟ آیا آنان نمی‌دانستند که نقض توافق‌نامه می‌تواند امریکا را بار دیگر به جنگ با آنان وادار کند؟
اگر به مسئله از عینک سیاسی نگاه کنیم، طالبان با این رویکرد تلاش می‌کنند که امتیازهای بیشتری در میز مذاکره بگیرند. در غیر این‌صورت هیچ وجدان بیداری چنین ظلمی را نمی‌پذیرد؛ زیرا مردم ما بزرگ‌ترین ظلم را شاهد بوده‌اند. حتا هر حاکم و رهبری که در این کشور به قدرت رسیده‌، در پی‌ امتیاز خود بوده و خدمت به مردم نکرده است.
مشکل اساسی در موافقت‌نامه‌ی طالبان و امریکا ابعاد پنهانی آن است. یک مورد پنهانی توافق‌نامه دوحه‌؛ ایجاد حکومت عبوری – موقت- است. یک نهاد امریکایی به نام رند (RAND) چند پیش‌طرح را منتشر کرد که با دولت افغانستان، امریکا و جامعه بین‌المللی شریک ساخته شده است. در این طرح تذکر رفته که در افغانستان، ابتدا حکومت موقت ایجاد شود و سپس به حکومت انتخابی برویم. حکومت فعلی قدرت را به حکومت موقت تسلیم کند، لویه‌جرگه‌ی تعدیل قانون اساسی دایر شود و زمینه انتخابات فراهم شود. درنهایت امر، با برگزاری انتخابات حکومت تازه‌ای روی کار بیاید. به‌نظر می‌رسد که امریکایی‌ها خود در این طرح گیر مانده‌اند. نخستین مشکل غنی است که قدرت را تسلیم نمی‌دهد. اگر فرضاً غنی قدرت را تسلیم کند، مشکل دوم برگزاری لویه‌جرگه است. افغانستان کشوری است که چالش‌های قومی، زبانی و سمتی در آن داغ است. اگر یک‌طرف از اشتراک کنندگان در لویه‌جرگه پای خود را بکشد، روند به بن‌بست مواجه می‌شود.
لویه‌‌جرگه‌هایی مانند امضای پیمان امنیتی با امریکا، جرگه مشورتی صلح که بیشتر برای مشورت برگزار شد، بین‌ طرف‌هایی بوده که اختلافات سیاسی داشتند نه نظامی. با این‌که جرگه تصویب قانونی اساسی یا بن‌ اول میان طرف‌هایی بود که اختلافات سیاسی داشتند و در موارد اختلافی تعامل نشان دادند؛ اما در این جرگه، جبهه مقاومت، گروه قبرس به رهبری ظاهرشاه، احزاب و جریان‌های سیاسی افغانستان اشتراک داشتند. شخصیت‌های سیاسی‌ای مانند مارشال فهیم، قانونی، احمد ولی مسعود، کرزی، پیر سید احمد گیلانی و … از خود تساهل و مدار نشان دادند. به‌عنوان نمونه؛ در رابطه به زبان سرود ملی که به زبان پشتو تعریف شد، تمامی طرف‌ها مدارا کردند. با این‌همه، اگر چنین جرگه‌ای دوباره برگزار شود، به‌نظر نمی‌رسد که این بار تمامی طرف‌ها با تساهل و مدارا پیش‌ بروند. درواقع، حتا اگر رهبران هم بخواهند که مدارا نشان دهند، با واکنش تند مردم مواجه خواهند شد. مردم به رهبران خواهند گفت که شما در یک مورد تساهل و مدارا نشان دادید و سرنوشت ما را به کسانی مانند غنی و کرزی واگذار کردید و اکنون به طالب واگذار می‌کنید.
به‌نظر شما ایجاد حکومت موقت مشکلات کنونی را از میان برمی‌دارد؟
با توجه به چالش‌هایی که وجود دارد، حکومت موقت حلال مشکلات نه؛ بلکه مشکلات را افزایش می‌دهد؛ چون هیچ ضمانتی وجود ندارد که جرگه تعدیل قانونی اساسی برگزار شود و ما به‌طرف حکومت انتخاباتی عبور می‌کنیم. هیچ تضمینی وجود ندارد و زمانی که این دو روند بشکند، چالش‌های اجتماعی ما دو برابر می‌شود. حکومت موقت زمانی خوب است که تمام ابعاد مسئله سنجیده شود و تضمین به وجود بیاید که ما از یک حکومت مشکل‌زا به یک نظام مطلوب گذار کنیم، نه این‌که از یک حالت نابسامان به یک حالت مشکل‌زای دیگر پرتاب شویم.
یک سال پس از توافق با طالبان، امریکایی‌ها دچار تردیدی شده‌اند که از افغانستان بروند یا نه. به‌جز خطر تروریزم، آن‌چه امریکا را دچار این تردید کرده چه نکته‌های دیگری را شامل می‌شود؟
می‌خواهم اشاره کنم که اصطلاح خروج کل نیروهای امریکایی درست نیست و از بنیاد اشتباه است. ممکن است که امریکایی‌ها به‌اندازه‌ی چشم‌گیری نیروهای خود را در افغانستان کاهش دهند؛ زیرا تجربه نشان داده که کشورهایی که با کمک و قدرت نظامی وارد کشورهای دومی شده‌اند، به این نظر بوده‌اند که کم‌ازکم برای چند دهه در آن کشور نیروهای خود را حفظ کنند؛ چه‌بسا در برخی مسایل این استقرار طولانی‌تر هم شده است؛ نیروهای امریکایی نزدیک به ۶۰ سال می‌شود در جاپان حضور دارند و هم‌چنان در آلمان.
امریکا درک کرده که پیش از رفتن، با این شیوه به شکست افتضاح آمیزی مواجه می‌‌شود و نام و موقف امریکایی دچار صدمه می‌شود؛ بنابراین تصمیم به بازنگری این روند گرفتند. یکی دیگر از گزینه‌های بازنگری توافق‌نامه؛ جلوگیری از بلندپروازی طالبان است. اداره‌ی بایدن تصمیم دارد که گروه طالبان را در «جای خودشان» بنشاند. امریکایی‌ها تلاش می‌کنند با فشار بالای طالبان به این گروه تفهیم کنند که از انتحار و انفجار دست بردارند و قاعده‌های مذاکره را در نظر بگیرند.
از دید شما با پیوستن طالبان به روند صلح، جنگ در افغانستان تمام می‌شود؟
نه! طالبان به چند شاخه انشعاب کرده‌اند؛ لشکر طیبه و داعش نام دیگر طالبان است. فرض کنیم که طالبان آمدند و انتخابات برگزار شد و کاندیدای طالبان باخت. فکر می‌کنید که طالبان نتیجه را می‌پذیرند؟! هرگز نه! نگرانی زیاد وجود دارد حکومت موقت، آغازگر جنگ دیگری باشد یا انتخابات مبنایی برای درگیری یک جنگ خانمان‌سوز شود.
نقش حکومت افغانستان در بازی‌های صلح افغانستان، چگونه ارزیابی می‌شود؟
اگر تعریف ما از جمهوری، نظامی باشد که از همه اقوام افغانستان نمایندگی کند، در آن صورت می‌تواند نقش خود را به‌صورت اساسی در روند مذاکرات بازی کند؛ اما اگر جمهوریت را تنها منحصر به ارگ و حلقه‌ی ارگ بدانیم، بدون شک منزوی است و نقش خاصی نمی‌تواند بازی کند.
به نظر شما چرا جریان‌های سیاسی و حتا شورای مصالحه‌ای که در ۵۰ درصد حکومت شریک است، سر سازگاری با جمهوریت غنی ندارد؟
در این شکی نیست که حکومت تنها مانده است؛ اما در همین حال اگر خواسته باشد، می‌تواند این را به یک فرصت تبدیل کند. حکومت باید خواست مردم افغانستان و رهبران سیاسی را در نظر بگیرد و در یک کلیت کلان این خواست را مطرح کند. این خواست باید همه‌شمول باشد نه مثلثی که در داخل ارگ است. نباید فراموش کرد که نظام، نماینده مردم افغانستان است. اگر خواسته باشد می‌تواند این نقش منزوی را به امری بالفعل تبدیل کند. این کار در صورتی امکان‌پذیر است که خواست مردم افغانستان را تمثیل کند. ما وضعیت کنونی را نسبت به وضعیت نابسامانی که طالب حاکم شود ترجیح می‌دهیم. «غنی را هزار بار نسبت به ملا برادر ترجیح می‌دهیم.» اما تعریف جمهوریت معنای خاص خود را دارد که همه‌ی مردم از آن حمایت می‌کنند.
در صورت نرفتن امریکایی‌ها از افغانستان تا زمان تعیین‌شده، گروه طالبان چگونه وارد میدان خواهد شد؟ از راه دیپلوماسی یا جنگ؟
طالبان به زبان دیپلوماسی حرف نمی‌زنند، از آغاز تشکیل طالبان تاکنون، هیچ مدرک و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد طالبان از راه‌ دیپلوماسی عمل کرده باشند. زبان طالبان میل تفنگ است.
جنگ یا گفت‌وگو با طالبان، کدام‌یک می‌تواند بهتر باشد؟
جنگ انرژی بیشتری به طالبان صرف کرده است. حکومت در میدان دیپلوماسی از سر ناگزیری پیش می‌رود؛ اما جنگ جریان داشته و از اصل جنگ هیچ‌کسی چیزی نمی‌داند.
طالبان چگونه توانستند از یک گروه تروریستی به یک گروه سیاسی تکامل کنند؟
در دنیای امروز چیزی به‌نام تروریزم وجود ندارد. یک گروه تروریستی که ممکن برای یک کشور بنا به تعریف منافع خودش تروریست باشد، برای کشور دیگری بنا به منافع خودش سرباز صادقی است که در راستای منافعش کار می‌کند. در کنوانسیون ۱۳۷۳ که در ۱۹۷۴ به‌خاطر تروریزم ایجاد شد، برخی از کشورها امضا نکردند. پس از ۱۱ سپتامبر، کنوانسیون‌های دیگری تشکیل شد؛ اما تعریف روشن این‌که تروریست کیست، در این کنوانسیون‌ها وجود ندارد. نهضت‌های آزادی‌بخش ملی، برای آزادی کشورشان از زیر سلطه‌ اشغال ایجاد می‌شوند؛ اما طالبان به هیچ‌کدام از قواعد بین‌المللی باورمند نیستند. افغانستان اشغال نشده، جامعه‌ بین‌المللی، به‌شمول امریکا به اساس اجازه‌نامه‌ی سازمان ملل متحد به افغانستان آمده‌اند.
توافق دوحه و خروج امریکا آیا مشابه توافق شوروی و مجاهدین است و نتیجه آن ما را به دهه ۷۰ برمی‌گرداند؟
نه تفاوت زیادی وجود دارد. در زمان خروج شوروی در ۱۹۸۹ وضعیت در جهان دشوار بود؛ جنگ‌های پراکنده در برخی کشورهای افریقایی وجود داشت. یوگسلاویا، رواندا و الجزایر در حال جنگ بودند؛ اما اکنون جنگ تنها در افغانستان و عراق است؛ ولی وضعیت متفاوت است، سازمان ملل متحد نمی‌گذارد وضعیت اسفبار گذشته تکرار شود.
با این وضعیت، هنوز هم امکان برگشت نیروهای امریکایی هست؟
چالش‌های موجود در افغانستان نشان می‌دهد که این کشور نیاز به تأمین صلح دایمی دارد؛ اما این کار به فرصت زیاد نیاز دارد که باید برایش زمان داده شود و برگشت نیروهای امریکایی در صورت خراب شدن وضعیت یک گزینه است.