ورزش برای من ورای کلیشههایی مثل «عقل سلیم در بدن سالم، ورزش ضامن سلامتی، ورزشکاران سفیر صلح و …» است.
مهمترین پتانسیل ورزش، ارزشهای بینالمللی اخلاقی و فرهنگی مرزشکن آن است.
هرچند ورزش سیاسی و رقابتهای ملی، همچنان تنور نفرتها را گرم نگه میدارند؛ اما ورزش، دشمن دگماندیشی، خطکشی بین آدمها و جدایی جغرافیایی است.
وقتی کسی با فکر و نگاه دگماندیشانه حکم قطعی میدهد و بدون سند مستدل همواره بر عقیدهاش پای میفشارد، حتما در انتخابش نیز دیگران را از زاویهی دید خارج و همه چیز را در دایرهی تعریف شدهی انتخاب خود خلاصه میکند.
زیبایی، توانایی، هنر، فن، تکنیک، تاکتیک و همه چیز در گزینشهای او خلاصه میشود.
نه تنها محبوب او جامع الکمالات، جامع الفنون و همه فن حریف است که دیگران نیز چون در این دایره نیستند، مردود اند و مطرود.
چنین هوادارانی، سختجان و سر سخت اند؛ چون عهد بسته اند که هر چیزی را با محبوب رویاگونهی شان سنجیده و بدون کمترین مکثی رد کنند.
جالب است که گزینش آنها، دلیل اصلی و تمرکز شان نیز بیشترینه به مسائل غیر ورزشی و فنی مثل مشترکات دینی/ مذهبی، جذابیت ظاهری و آرزوهای فروخوردهی شخصی شان استوار است.
آنان معمولا سریع و با قاطعیت [بدون دلیل قناعتبخش] میتوانند همه را رد کرده و انتخاب خود را نسبت به هر کسی و هر چیز دیگری ارجحتر بدانند. نوع نگاه شان نیز یکسویه و به هنجارهای غیر فنی استوار است، نه توانایی تکنیکی و پیروزیهای بزرگ یا تفاوتهای یک قهرمان ورزش.
چنین افرادی همواره خود را محق دانسته و پندار برتری طلبانهی دارند که هیچ چیزی را بر نمیتابند. روحیهی تهاجمی و غیر منعطف شان، زمینهساز درگیریهای هولیگانی و ایجاد تنش در پدیدهای میشود که ذاتش برای دوری از چنین چیزهایی است.
آنها محو و مسحور اند. غرق تماشای چیزی که در نظر شان عاری از هر عیب و ایراد است. دقیقا شبیه کسانی که توسط چیزی تخدیر میشوند. در چنان وضعی، غیر از مقصود خود، چیز دیگری را ندیده و مجال عرض اندام نمیدهند. چون مسحور اند، آمادهی فداکاری نیز استند، حاضر اند برای خواسته و اثبات نظر خود به هر چیزی دست یازند.
مشت و لگد بزنند، فحش دهند، مواد دودزا پرتاب کنند، شعارهای نژادپرستانه سر دهند و سنگ بیندازند. آنها رؤیا پردازان خوبی نیز استند و از بُتِ تراشیدهی ذهنیشان میتوانند «یَل» و هرکولی بسازند که رستم را هم یارای برابری و مقاومت در برابرش نباشد.
برای همین، کوچکترین نقد و انتقادی را از هرکول خیال شان نمیپذیرند. حتا اشتباهات و خطاهای او را به دیدهی اغماض نگریسته و طبیعی میدانند؛ به اندازهی طبیعی که اگر دیگران چنان اشتباهاتی را مرتکب نشوند، انگار عیب از اشتباه است که سراغ دیگران نمیرود نه خوبی از کسی که اشتباه نکرده است.
آنها قانع، تنپرور و تنبل نیز استند. تمام آمال و آرزوهای شان تماشای از راه دور قهرمان خیال شان است و همان بس که او را ببینند، از جولانش لذت برده و کیفور شوند که چون او هست، آنان نیز هستند. به همین قانع اند. تماشای یار!
گاهی حتا بودن خود را در تماشای قهرمان رؤیاهای شان خلاصه کرده و به تنپروری رو میآورند.
آنان تحمل نظر دیگری را نداشته، هر چه دریچه و کلکین برای تماشا و منظرهی گوناگون است را میبندند و دنیا را فقط از منفذی میبینند که سوراخش را نیز خود کنده باشند. تصور شان هم این است که هدف از به دنیا آمدن شان تماشا و بودن روبهروی همان منفذ است.
دچار خودبزرگبینی مفرط اند و تا بخواهی حرف بزنی، از تعداد عکسها با شورت ورزشی میپرسند و این که فرق خربزه با توپ فوتبال چه است! ادبیات را با فوتبال و فوتبال را با شقیقه ربط میدهند. اگر نویسنده باشند، تصور شان این است که در علوم ورزشی، هنر و اخترشناسی هم متخصص اند.