پنج روز دیگر به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری افغانستان مانده است؛ آزمون بزرگ برای مردم افغانستان تا با تجربهی انتخابات گذشته، این بار پختهتر و بهتر از گذشته رأی دهند و در انتخاب شان دقت بیشتری داشته باشند. مهمترین سوال در زمان انتخابات، انتخاب اصلح است؛ کسی که خواست فردی و جمعی مردم، منافع ملی، حفظ وحدت، یکپارچگی، تمامیت ارضی، سعادت و بر آورده شدن آرزوهای بزرگ مردم افغانستان در اولویت کاریاش بوده و توان بر آورده شدن آن را از نظر سیاسی، علمی و تجربی داشته باشد. در زمان انتخابات، همه از خود میپرسند که بهترین انتخاب کدام است؟ به چه کسانی میتوان رأی داد و چه افرادی شایستگی لازم را برای نمایندگی از اعتماد و رأی مردم ندارند.
در شرایط امروز افغانستان و با توجه به شکنندگی سیاست داخلی و منطقه، شرایط صلح و جنگ، به جای این که از خود بپرسیم به چه کسانی رأی دهیم، بهتر است دغدغهی ما این باشد که به چه کسانی نباید رأی داد؟ تا وضعیت از اینی که هست، بدتر نشود؛ تا بار دیگر افغانستان به جولانگاه تروریزم بینالمللی بدل نگردد و بتوان از ارزشهای دموکراسی و دستآوردهای جموریت دفاع کرد.
در انتخابات امسال، کاندیداهای گوناگونی وجود دارد؛ از نمایندگان اسلام سیاسی تا امارتخواهان و کسانی که به هر شکل ممکن میخواهند، جزایر قدرت، منفعت شخصی و خانوادگی شان را حفظ کنند؛ حتا اگر منجر به همسویی با دشمن و گروههای تروریستی شود.
کسانی که رسما هوادار بازگشت تندروی اند و یا افرادی که در سه دوره شکست خورده اند؛ اما این بار با هر قیمتی، در پی رسیدن به قدرت اند. جالب است که چنین افرادی در زمان انتخابات به مردم افغانستان، باغ سرخ و سبز نشان میدهند؛ اما وقتی به قدرت رسیدند، حتا توانایی حفظ و دفاع از اعتماد و رأی مردم را ندارند. کسانی که هیچ برنامه و طرحی برای بُرونرفت از بحرانهای متعدد این سرزمین، مثل بحران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فاصلهی دولت و مردم، سیاست خارجی، جنگ، صلح، کاهش فقر، بیکاری و … نداشته و متوصل به روش، متُد و برداشتهای سنتی، ریشسفیدی و پارینه سنگی اند.
کسانی که تا رأی مردم نیاز است، آنها (مردم) عزیز اند و فردای انتخابات، نه تنها نمیتوانند از آنان به درستی نمایندگی کنند که در برابر منافع و مصالح آنان نیز میایستند.
وقتی همهی سازوکارها، حول محور منافع شخصی، سمتی، گروهی و خانوادگی بچرخد، سیاستمداران منفعتطلب و بیبرنامه، به غیر از ایجاد کارتلهای خانوادگی که باید بر تمام شاهرگهای اقتصادی و ملی این سرزمین سوار باشند، به چیز دیگری نمیاندیشند. چنین است که در زمان انتخابات، به شکل ناباورانهای، کسانی در یک تیم جمع میشوند که با ذرهبین هم وجه اشتراکی بینشان نیست. تیمهای نامتجانس، ناهمگون، ناهماهنگ و شکننده که تهدیدی جدی برای نهادینه شدن مردمسالاری و حکومتداری خوب است.
لشکری از سیاستمداران سنتی و شکستخورده که هیچ کاری برای رشد و توسعهی این سرزمین در منطق و برنامهی شان نمیگنجد. آنان ظرفیت برنامهی مدون و علمی را نداشته و تمام تمرکز شان بر دوام لذتِ بودن در قدرت استوار است. چنین جماعتی دوست دارند با هر قیمتی در قدرت بمانند؛ حتا اگر منجر به همسویی و یکجا شدن با افراد با افکار طالبانی شود.
آنان به شدت از شکست دوباره هراس دارند و میدانند، اگر این بار مغلوب شوند، انحصار خانوادگی، منطقهای و جزایر قدرت شان به شدت تَرَک بر خواهد داشت. منابع تغذیهی کارتلهای گوناگون شان از بین خواهد رفت و دیگر نخواهند توانست درآمد بادآورده، بیحسابوکتاب و دائمی داشته باشند.
برای همین، باید از خود پرسید که به چه کسانی نباید رأی داد؟ برگههایی که میتوانند، پیشزمینهی مهم و دائمی برای رشد چهرههای جدید، تحصیلکرده و آشنا با سیاست و علم روز باشد، نه روی کار آمدن کسانی که بارها تجربهی ناکام پس داده اند.