شاید به شماری از خوانندگان همیشگی ستون مهاجرت این پرسش پیش بیاید که چرا این روزها پیوسته از مهاجران افغانستانی در یونان مینویسم. پرداختن به مهاجران افغانستانیای که در یونان به سر میبرند، به دلیل شرایط ویژهای که دارند، اهمیت پیدا میکند.
در نخست آن شمار از مهاجران افغانستانیای که در یونان به سر میبرند، رنجها و دشواریهای بیشتر ی نسبت به مهاجرانی که تنها تجربهی مهاجرت در ایران و یا ترکیه را دارند کشیده اند. در این میان شماری از مهاجران، آنهایی اند که سختیهای مهاجرت در ایران و ترکیه را نیز چشیده اند.
از سوی دیگر نداشتن اجازهی کار و نبود شرایط کار برای این مهاجران در یونان است که وضعیت مهاجران در این کشور را به بحران کشیده است. از آن جایی که یونان خود کشور فقیری است؛ نمیتواند این مهاجران را به تنهایی خود و بدون کمک اتحادیهی اروپا بپذیرد.
از سوی دیگر مهاجرانی که در یونان به سر میبرند، به لحاظ روانی آسیب بیشتری دیده و حال شان نگرانکنندهتر است؛ تا مهاجرانی که تنها تجربهی مهاجرت در یک کشور را دارند. دیگر این که مهاجران افغانستانیای که در یونان به سر میبرند به اثر زندگی در شرایط دشوار اردوگاههای ویژهی مهاجران و بیسرنوشتیای که دست از دامن این مهاجران بر نمیدارد با ناامیدی شدیدی گرفتار اند. اینها نه راه برگشت دارند و نه راه به سوی پیش.
زندگی ۱۳۰۰۰ نفری در اردوگاهی که گنجایش ۳۰۰۰ نفر را دارد و نبود امنیت غذایی و روانی و حتا در مواردی نبود امنیت جانی، این مهاجران را مردمان افسرده و روانی بار آورده است. وضعیت دشوار زندگی در اردوگاههای ویژهی مهاجران در یونان حتا شماری از مهاجرانی که هیچ گاه میل زندگیکردن در افغانستان را نداشته و نمیتوانند به اساس بازدارندهگیهایی که دارند در افغانستان به راحتی زندگی کنند را نیز از بودن در این اردوگاهها به ستوه آورده و این شمار مهاجران میخواهند به افغانستان برگردند.
در بستهی ویدیوییای که چندی پیش توسط (InfoMigrants – Dari) به نشر رسیده؛ خانوادهی افغانستانیای را نشان میدهد که از دشواریهای راه مهاجرت و ردشدن از آب تا رسیدن به یونان و از زندگی در یونان میگوید.
این خانواده یک کودک دارد که از چهرهاش ۴ساله مینماید. خانم خانواده ملیحه نام دارد؛ با گلوی پر از بغض و صورت نمناکش به خبرنگار میگوید که بچهام زیر بغلم بود؛ جان میدادم که برایش کمک کنم؛ اما نمیتوانستم. هر چه به دیگران میگفتم که برایم کمک کنید، کسی کاری نمیکرد؛ همه در فکر نجات جان خود بودند و باز گریهاش میگیرد؛ اما ادامه میدهد: «بچهام میرفت ته آب، از شانهاش میگرفتم بالا میکشیدمش؛ اما دستانم زور نداشتند و دوباره بچهام زیر آب میرفت.»
مرد خانواده که رضا نام دارد، با گریه به خبرنگار میگوید، پس از این که این جا آمدیم هیچجایی برای خوابیدن نداشتیم و با اشاره به پتوهای زیر پای شان میگوید که اینها را زمان رسیدن ما به اینجا یک هالندی برای مان داد.
او از مشکلات بیشمار کمپ میگوید و از بچهاش که شبها چندین بار از خواب بیدار میشود یا در خواب با خودش آب آب میگوید. رضا میگوید که بچهاش ترسی که از غرق شدن پیدا کرده است، مثل کابوس رهایش نمیکند.
خانوادهی رضا یکی از هزاران خانوادهی مهاجری است که از کشورهای جنگزده و فقیر، برای رسیدن به آرامشی که برای خود و فرزندان شان تصور میکنند، دل از وطنی که وطن شان نمیشود، میبرند و به تجربههای تلخ و باورنکردنی مهاجرت تن میدهند.
این خانوادهی چهارنفری در اردوگاه ویژهی مهاجران موریا در جزیرهی لیسبوس زندگی میکنند؛ جایی که جهنم مهاجران خوانده شده است.
این اردوگاه از بس که زندگی را بر این خانواده به تنگ آورده است؛ رضا میگوید که اگر جهنم خدا همین گونه است؛ پس جهنم جای بدیه.
در این اردوگاه (InfoMigrants – Dari) با یک خانم جوان دیگر افغانستانی نیز گفتوگویی داشته است . این خانم جوان که در افغانستان حرفهی مدلینک و آوازخوانی را پیش میبرد، برای رسیدن به اروپای غربی دل به دریا زده و با تحمل دشواریهایی خود را به یونان رسانده است. این خانم با وجود این که زندگی در افغانستان برایش دشوار مینماید؛ اما بودن در اردوگاههای ویژهی مهاجران دریونان او را ناچار کرده است به خبرنگار بگوید که برای باز گشت به افغانستان مرگ را بهتر میداند تا زندگی در این اردوگاه.