قبل از وارد شدن به بحث اصلی، نیاز است که یک موضوع به صورت اجمالی مطرح شود. طالبان و داعش چه تفاوتی با هم دارند؟ آیا طالبان و داعش دو نیروی جدا از هم استند یا تفاوت در سیاه و سپید بودن بیرقهای شان هست و بس؟ آیا مراکز سیاستگذاری طالبان و داعش، از لحاظ پشتیبانیهای مالی و سیاستگذاری یکی نیستند؟ آنچه تاکنون در این باره میدانیم، بیشتر طالب و داعش را دو روی یک سکه مینمایاند. یعنی داعشیان امروز همان طالبان دیروز استند که بنا به یک برنامهی مشخص، بیرق سفید شان را با بیرق سیاه تبدیل کردهاند؛ اما در بنیاد امر در خصوصیات و اوصاف جنگجوها و در ریشههای سیاسیشان تفاوتی وجود ندارد.
رابطهی هزارههای افغانستان با گروههای طالب و داعش، رابطهی بسیار پرتنش و دشمنانهای بوده است. قبل از اینکه پدیدهای به نام داعش در افغانستان ایجاد شود، طالبان به حیث بزرگترین گروه ضد دولت در افغانستان، با نگرشی بسیار خشن و دشمنانه نسبت به هزارههای افغانستان در مقایسه با دیگر اقوام برخورد میکردند. البته با توجه به رفتارهای طالبان از گذشته تا کنون، میتوان به راحتی گراف مشخصی از نگرش تباری طالبان در برخورد با اقوام افغانستان ترسیم کرد. رفتارهای طالبان، نشان داد که هزارهها در صدر لیست اهدافشان قرار دارد و سیاست کشتار غیر نظامیان و حتا کودکان هزاره از جانب آنها طی این سالها دنبال شده است. بعد از هزارهها، طالبان، تاجیکها و اُزبیکها را دشمنان خود میدانند. برخورد طالبان حتی با قوم پشتون هم همواره خشن و دشمنانه بوده است، که این هم دلایل مشخص خود را دارد.
در این سو اما؛ رهبران هزاره به چه مشغول استند؟
آنچه در ابتدای این نوشته به صورت خلاصه آمد، ترسیم بزرگترین چالش امروز مردم هزاره درافغانستان است و روشها و سیاست برخورد رهبران هزاره در قبال این مسأله، نقش حیاتی در بقا و نقش مردم هزاره در امروز و فردای این کشور دارد. معنی حرف من این نیست که محک سنجش رهبران هزاره، تنها نوع سیاست و برخورد شان با طالبان است، بلکه مسایل بسیار زیادی از نوع برخورد دولتداران افغانستان تا بافت حقوقی تباری و شیوههای مدیریت سیاسی کشور و غیره همه مهماند؛ اما آنچه امروز اولویت دارد، کاهش آمار تلفات و مدیریت سیاسی تاثیرگذار در برقراری عدالت نسبت به مردم هزاره است.
محمد محقق، از مهمترین رهبران مردم هزاره است و گاهی گفته میشود که این رهبر نسبت به بقیه افراد رده اول هزاره، نقش مردمیتری دارد. رفتارهای سیاسی محقق در قبال فشارها و بیعدالتیها نسبت به مردم هزاره، طی این سالها چه کمکی به مردمش کرده است؟ به بیان دیگر، محقق چه راهکارهایی برای حمایت از مردمش داشته؟
از بدو تشکیل دولت موقت تا کنون، محقق غالبا در ساختار دولت شریک بوده است. گاهی بهعنوان وزیر و گاهی نمایندهی مردم در پارلمان و گاهی هم با عناوینی دیگر. این درحالی است که پیوسته رهبری حکومت افغانستان، از آقای کرزی تا آقای غنی، در قبال حمایت و همسویی با گروه طالبان به دلایل تباری مورد اتهام قرار داشته است. کرزی هرگز طالبان را دشمنان مردم افغانستان معرفی نکرد، در حالی که طالبان به شکل بسیار علنی، دست به قتل مردم هزاره میزدند؛ حتا مسافران هزاره را در بین راهها گرفتار کرده و تیرباران کردند. چگونه ممکن است بر اساس گفتهی کرزی، طالبان دشمن مردم افغانستان نباشند؛ اما دشمن مردم هزاره باشند. آیا مردم هزاره از افغانستان نیستند؟ محقق در عین اینکه شامل حکومت آقای کرزی بود، کمتر در قبال سیاست کرزی در برابر مردم هزاره به دفاع از مردمش، واکنش نشان داد. محقق شاید از لحاظ درونی با تعریف کرزی از طالب مشکل داشت؛ اما در ظاهر امر، کمتر مخالفت با سیاستی که علنی ضد مردمش بود، نشان داد. محقق ترجیح داد پُست حکومتیاش را حفظ کند و بهای آن را با سکوت در برابر کشتار مردمش بپردازد.
محقق نخواست در کنار مردمش برای پیشگیری از رفتارهای وحشیانهای که گزارشها یک سرش را به رهبریت دولت افغانستان وصل میدانست، بایستد. جالب است که محقق زمانی اگر به سیاست کشتار هزارهها اعتراض کرده است، تداوم اعتراضاش فقط تا مرز ورودش به معاملهی جدید بوده است. او، باری دولت و طالبان را به نسلکشی متهم کرد؛ اما این زمانی بود که منافعاش در محور اعتراض به دولت نهفته بود و از این موضع، بهعنوان اهرم فشار استفاده کرد، که اگر دلیلش این نبود، باید در گذشتهها به سیاست کشتار هزارهها معترض میشد. نتیجهی چنین سیاستی، بزرگشدن شکاف میان قوم هزاره و به همین ترتیب به همریختن آرایش دفاعی مردم هزاره در برابر دشمنان شان بود. علاوه بر آن، نگرش معاملهگرایانه بر قضایا کمک کرد که نه تنها سیاست کشتار مردم هزاره دوام کند، بلکه تا درون مناطق هزارهنشین، گسترش یافته و دستاندازی به حیات و زندگی مردم هزاره در عمق سرزمینهای شان برای نیروهای طالب و طرفداران شان در ارگ ریاست جمهوری افغانستان، مهیا شود.
سیاستمداران طرف مقابل، با استفاده از همین طمع فردی رهبری هزارهها، طالب را به جریان پرقدرت تبدل کرد که امروز رقابت روی نزدیکی به طالب و آوردن طالبان به دولت، به مسابقهی نفسگیر تبدیل شده است. در دور دوم نشست صلح مسکو نیز محقق حضور دارد. آنچه از دو دور مذاکره، محقق به حیث نمایندهی قومی که بیشترین آسیب را از برخورد وحشیانهی طالبان دیده، حضور داشته، گزارش شده است، هیچ موضعگیری مشخصی دیده نداشته است. خبرگزاریها همواره از موضعگیریهای طالبان در این مذاکرات خبر میدهند؛ اما از نمایندهی قربانیان اصلی این جنگ وحشیانه، جز سکوت، خبری دیگر نیست. درست است که باید به رفتارهای دیپلماتیک پایبند بود؛ اما حتا اگر همین گفتوگوها با نیت صلح هم جریان داشته باشد (که چنین به نظر نمیرسد) باید اینطرف قضیه که قربانی تلقی میشود، نظرش را بیان کند. چرا محقق سکوت میکند؟ آیا محقق از احتمال ورود طالب به ساختار قدرت افغانستان خبر دارد و میخواهد از همین ابتدای کار، طرح عدم مخالفت با طالبان را دنبال کند، تا در آینده تحت فشار طالبان به حاشیه رانده نشود؟ وقتی از مصالحه سخن در میان است، یکی باید صدای قربانیان باشد. اغلب کسانی که در اجلاس صلح مسکو اشتراک کردهاند، بیش از نزدیکی به مردم افغانستان، با طالبان از گذشتهها رفاقت و همسویی دارند. حامد کرزی مگر سردمدار این جریان صلح نیست. جالب این است که صحنه نشان میدهد طالبان کوهنشین با طالبان ارگنشین در مسکو مذاکره میکنند. درگذشتهها هم اکثریت کسانی که امروز با طالبان در مسکو گفتوگو میکنند، به نفع طالب عمل کردهاند. همین کرزی نبود که دسته دسته طالبان را از بند رها کرده و دوباره روانهی صف جنگ با مردم افغانستان میکرد؟ در چنین اوضاعی محقق با یک گروه همسو شده است. اگر حتا محقق به وزنهی مردم هزاره به حیث یک قوه در معادلهی سیاسی افغانستان نگاه میکرد و باور میداشت، سخن گفتن از قربانیان کشتارهای طالب، میتوانست حتا به او در چانه زنیهای سیاسی این جلسه کمک کند. حالا فرض را بر این بگذاریم که محقق قصد حمایت مردمش را ندارد، اقلا به نفع خودش باید یک چیزی در این جلسات برای گفتن میداشت و آن چه بهتر از سود بردن از نام قربانیان اصلی جنگی که محتوای این گفتوگو را تشکیل میدهد.
فوزیه کوفی، بعد از اجلاس مسکو گفته است؛ طالبان به چیزی غیر از امارت اسلامی افغانستان فکر نمیکنند. باور طالبان این است که در امارت اسلامی افغانستان همه میتوانند به حق خود برسند.
آقای محقق بهتر است از خود بپرسد که چه در زمانی حاکمیت امارت اسلامی افغانستان در کشور و چه در دورهی اخیر جنگهای گوریلایی طالبان، تعریف این گروه از تبار هزارهی افغانستان چه بوده است، غیر از تباری فاقد حق و مهاجر؟ همین روایت قرار است با ورود طالبان به قدرت حامیان بیشتری پیدا کند. محقق سر میزی برای صلح ساکت نشسته است که یکبار دیگر دامنهی قتال مردم هزاره را تا سالها گسترش خواهد داد و مظلومیت تاریخی هزارهها را قوام بیشتری خواهد بخشید.