فارین افرز/ دیوید پترویس و وانس سرچوک
ترجمه: احمدضیا علیجانی – قسمت اول
نزدیک به ۲۰ سال، مداخلهی نظامی امریکا در افغانستان، منافع ملی مهم و حیاتی را برای ایالات متحده تأمین کرده است؛ مثلا از تکرار یک حملهی دیگر شبیه حملهی ۱۱ سپتمبر، جلوگیری کرد. خطری که از افغانستان صورت گرفت و همچنان امریکا تلاش کرد که زمینهی چنین خطرهای بزرگی دیگر برایش پیش نیاید.
به همین منظور، امریکا استراتژی سهگانه را روی دست گرفت و برای انجام مأموریتهای ضد تروریزم، نیروهایش را در افغانستان، بهویژه در همسایگی این کشور، یعنی پاکستان مستقر کرد. نیروهای افغان را برای عهدهدار شدن بخش عمدهی از مسؤولیتهای امنیتی در داخل کشور شان آموزش داد و از دولت دوست در کابل حمایت کرد که به نیروهای بینالمللی اجازه داده تا از قلمرو شان علیه افراطگراهای اسلامی مبارزه کنند.
این استراتژی پرهزینه رضایت بخش نبود؛ اما از نظر منطقی موفقیتآمیز بود و امریکا را قادر ساخت تا تمام پایگاههای القاعده را که پیش از سقوط طالبان در اواخر ۲۰۰۱ زیر چتر این رژیم جان گرفته بود، نابود کند. اهمیت دیگر این استراتژی مهم این بود که اجازه نداد زیرساختهای این گروه افراطی دوباره احیا شود.
هنگامی که تروریستها در اواسط دههی ۲۰۰۰ میلادی تلاش داشتند تا شبکههای خود را در مناطق قبیلهای و در شمال غربی پاکستان دوباره احیا کنند، امریکا میتوانست به آنها از پایگاههایش در افغانستان حمله کند. عملیات کشته شدن اسامه بنلادن، در مخفیگاه «ابیتآباد» در ماه می۲۰۱۱، از بیرون افغانستان سازماندهی شده بود. اخیرا، وقتی دولت اسلامی-داعش- در مرز افغانستان و پاکستان تلاش کرد تا پرچم سیاه خلافت را در آنجا بلند کند که حضور امریکا در افغانستان دوباره ارزش خود را ثابت کرد. به همین خاطر، این گروه مورد حملههای شدید نیروهای خارجی قرار گرفت و شکست خورد.
پیشتر افغانستان به پناهگاه امن افراطگرایان برای طراحی حملههای خونین علیه امریکا و متحدانش تبدیل شده بود که در دو دههی گذشته، به جایی بدل شد تا امریکا و متحدانش، علیه گروههای تروریستی اقدام کنند. توافقنامهی که امریکا و طالبان در ۲۰ فبروری امضاء کردند، بیشتر این رویکرد را تشدید میکند؛ توافقی که در اصل یک شرطبندی است و طبق آن، امریکا به اهداف استراتژیک اش در افغانستان میرسد. با این توافق، به جای آن که امریکا در ائتلاف با افغانها با تروریزم بجنگد، به دنبال آن است که طالبان را به ضامن حفظ منافع امریکا و منبع مبارزه با تروریزم بدل کند.
این توافقنامه، دورنمای مشکل افغانستان را واضح میکند و این که ارتش امریکا از راه سیاسی نیز میتواند مشکل را حل کند؛ اما این مثل یک قمار خطرهایی دارد، خطرهای که همین حالا هم قابل دید است و نمونه اش حملههای طالبان بر حکومت افغانستان است. مشکل دیگر عدم توازن درست در متن توافقنامه است که پایبندی واشنگتن را بیشتر و طالبان را کمتر نشان میدهد.
متن معاملات
معاملهی امریکا و طالبان را از مسیر موانع اجرایی آن میتوان تحلیل کرد. در حال حاضر جنبههای کلیدی توافقنامه متوقف شده و مایک پومپئو، وزیر خارجهی امریکا، چندی پیش برای حل معضل داخلی و مأموریت دیپلماتیک بازگردان روند گفتوگوهای صلح به کابل آمد و بعد از آن به قطر رفت تا با طالبان دیدار کند.
در توافقنامهی امریکا و طالبان، دهم ماه مارچ ۲۰۲۰، روز شروع گفتوگوهای میان افغانی در نظر گرفته شده بود، به این معنا که برای نخستین بار طالبان و دولت افغانستان در یک مذاکرهی بینالمللی، دور هم جمع شوند و برای پایان درگیریها در افغانستان رایزنی کنند.
زمان این مهلت گذشت؛ چون طالبان و حکومت افغانستان در کابل درگیر مشاجرهی شرایط رهایی زندانیان طالبان بودند که در توافقنامهی امریکا و طالبان از آن به عنوان پیششرط شروع مذاکرات میان افغانی نام برده شده است. دولت افغانستان با اصرار شورشیان از نظارت بر روند توافقنامهی امریکا و طالبان دور ماند و در همین حال، درگیریها در سراسر افغانستان، پس از یک هفته کاهش خشونتها دوباره شروع شد.
مبارزهی قدرت در داخل افغانستان و خطر فروپاشی از درون
نگرانی واشنگتن و دلیل سفر پومپئو به کابل، حل مبارزهی قدرت در داخل افغانستان بود که حکومت را به فروپاشی از درون نزدیک میکند.
اشرف غنی، رییسجمهور فعلی و عبدالله عبدالله، حریف ارشد وی در انتخابات ریاستجمهوری ماه سپتمبر سال گذشته، هر دو خود را برنده اعلام و پس از آن، مراسم تحلیف جداگانه برگزار کردند و هم اکنون هر دو در تلاش برای تشکیل دولت موازی هستند.
علیرغم تلاشهای مایک پومپئو برای مصالحه میان این دو رقیب، دیپلمات ارشد امریکا منطقه را با دست خالی ترک کرد و پس از آن، با نشر بیانیهای، تهدید کرد که اگر این معضل حل نشود، امریکا یک میلیارد دالر از کمکهایش را به افغانستان قطع میکند.
اگر چه در نهایت احتمال دارد این معضل پایان یابد؛ اما این پیشفرض نشان میدهد که دستیابی به هر نوع آشتی میان طالبان و مخالفانش، چقدر چالشبرانگیز است. به خصوص باورش سخت است که اختلافهای درون حکومت حل شود؛ با اینحال، برای امریکا، پیامدهای استراتژیک توافق با طالبان، فراتر از اختلافها و توطئههای داخل افغانستان اهمیت دارد.
توافق امریکا و طالبان با توجه به تمام پیچیدگیهای آن، در اصل یک سازش ساده است. از یکسو، امریکا تعهد کرده است که تمام نیروهای خارجی، طی ۱۴ ماه از افغانستان خارج میشوند. به عنوان اولین اقدام، تقریبا یک سوم از نیروهای ائتلاف که در حال حاضر در افغانستان مستقر هستند، طی ۱۳۵ روز آینده باید خاک این کشور را ترک کنند. از سوی دیگر، طالبان تعهد کرده اند اجازه ندهند هیچ گروه یا فردی، با استفاده از قلمرو افغانستان امنیت امریکا و متحدان آنرا تهدید کند.
در عوض پس از خروج امریکا و نیروهای بینالمللی از افغانستان، طالبان همان نقشی را به عهده میگیرند که نیروهای خارجی داشتند و با تروریزم میجنگند. این نشان میدهد که توافقنامه توازن خوبی ندارد؛ چون خروج منظم و یکنواخت نیروهای نظامی خارجی از افغانستان کار ساده است؛ اما آیا طالبان هم به تعهدات شان عمل میکنند؟
ادامه دارد…