در شمارهی پیش، در مورد روشها و سنخهای فرزندپروری سخن گفتیم و روش فرزندپروری مقتدرانه بهعنوان شیوهی درست و مورد قبول روانشناسان معرفی شد. پیش از این که به این مبحث جدید بپردازیم نکتهای را باید در نظر داشت، شاید پیش خود فکر کرده باشید پدر و مادر خوب حتما، باید والدین كامل و بدون عیب و نقص باشد و کوچکترین اشتباهی از او سر نزده باشد؛ اما اینطور نیست؛ فرزندان به والدین به اندازهی كافی خوب نياز دارند. یعنی والدینی که تلاش میکنند مناسب رفتار کنند. دنبال یادگیری و اصلاح روشهای تربیتی خود استند. با ذکر این مقدمه بیایید با چند خصوصیت و ویژگی این والدین به اندازهی کافی آشنا شویم.
۱- محبت و مهرورزی در مقابل طرد
مهرورزی به ابراز عاطفه، محبت، ارزشمندی و توجه اشاره دارد، والدین مقتدر، محبت متعادل و مناسبی به فرزندان خود دارند؛ در رفتار و گفتار خود همواره نشان میدهند که فرزندان خود را دوست دارند. ارتباط مهرورزانه، مهمترین و یگانه خصوصیت همیشگیاش مراقبت و پذیرش است. پذیرش یعنی، والدین فرزندان خود را با تمام خصوصیات ظاهری، قیافه، خلق و خو، جنسیت میپذیرند. مثلا اگر دوست داشته باشند فرزند پسر داشته باشند و حالا فرزندشان دختر باشد جنسیت او را میپذیرند و او را به دلیل دختر بودن از محبت و توجه خود محروم نمیکنند.
در مقابل، مفهوم متضاد مهرورزی، یعنی طرد، یا خصومت و بیتوجهی؛ زمانی دیده میشود که والدین از کودکشان بیزار باشند یا او را دوست نداشته باشند. یا از خود رفتاری نشان دهند که کودک حس کند پدر و مادرش، دوستش ندارند. عیبجویی، مقایسه، تمسخر و تایید نکردن کودک این حس را تقویت میکند. مثلا اگر کودک اشتباهی را مرتکب شود با او قهر کنند. یا بارها اشتباه او را به یادش بیاورند و صفاتی مثل، بیعرضه، تنبل، بیعقل، به او نسبت بدهند یا به او بگویند چون این کار را کردی دیگر دوستت ندارم؛ یا اگر این کار را انجام دهی دیگر مادر یا پدر تو نخواهم بود. جالب اینجاست که شاید هیچ پدر و مادری با این رفتارها قصد ایجاد حس بی ارزشی یا طرد فرزند خود را ندارند و این کارها را فقط برای تربیت بهتر فرزندشان انجام میدهند؛ اما آنها فراموش میکنند که در خیلی از موارد، بچهها بهخصوص در سنین کمتر، اصلا مانند بزرگترها فکر نمیکنند و اینگونه واکنشهای پدر و مادر متاسفانه برایشان معنای دیگری میدهد و آن را باور میکنند. معناهایی مانند؛ «پدر و مادر مرا دوست ندارند.»، «من آدم به درد نخور و بیارزشی ستم.» و «آنها مرا نمیخواهند. من بسیار پر عیب و نقص استم.»
۲- نظم و قانونمندی (در مقابل بینظمی)
این ویژگی به چه معناییست، نظم در واقع نظارت، کنترل کردن، ضابطهمندی و وضع محدودیتها و انتظارات روشن و متناسب به سِن، تعریف میشود؛ یعنی والدین حد و مرز گذاریهای متناسب به منظور رشد رفتارهای مناسب، سازگارانه و پسندیده برای فرزندان دارند. والدین باید فضای منظم در خانه فراهم کنند نه اینکه در محیط آشفته و بینظم مانند جنگل که هیچ قانونی وجود ندارد و هر کسی هر کار دلش بخواهد انجام دهد.
۳- خودپیروی پشتیبانی و حمایت(در مقابل اجبار)
یعنی آنچه باعث رشد احساس هویت و مستقل و کارآمدی کودک است، و احساس کفایت و ارزشمندی را در کودک محدود نمیکند. احساس با عُرضه بودن، اعتمادبهنفس؛ یعنی «من میتوانم»، به فرزند میدهد. همچنین به طفل جرات این را میدهد که احساسات، افکار، قابلیتها و تواناییهایش را با اتکا و اعتماد به خود بروز بدهد. به فرزند حق انتخاب و اندیشیدن میدهد.
این خصوصیت تا اندازهای به توجه واقعی و تشویق نوجوان به کشف و تجربهگری سالم و فعال، بیان دیدگاهها، اهداف و ترجیحاتش مربوط میشود. اگر این ویژگی را والدین به اندازهی کافی دارا باشند از فرزند در دوران نوجوانی انتظار میرود که به بیان دیدگاهها و نظراتش بپردازد و از چنین فرصتی، با هدف کسب توانایی برنامهریزی و حل مسایل و مشکلات زندگی به خوبی استفاده کند.
در مقابل این رفتار مناسب و حمایتگرایانهی والدین، ویژگی متضاد آن، یعنی اجبار است. اجبار که کنترل روانی نیز نامیده میشود، اشاره به رفتارهای مجبورکنندهی والدینی دارد که روش فرزندپروری سلطهجو، مداخلهگر، محدودکننده و یا بیشکنترل کننده را در پیش گرفتهاند که پیروی بیچون و چرا مورد انتظار آنها است.