همینکه در شهر پا میگذاریم، به کودکان بیشماری برمیخوریم که برای یافتن لقمهنانی، سرما و گرمای خیابان را گلو پاره میکنند.
این کودکان در برابر جیغهایی که برای پورهشدن سرنشینان هر موتر میزنند، ده افغانی از راننده به دست میآورند. کودکان با درآمدی که از این کار به دست میآورند، به سختی میتوانند شب را با چند قرص نان به خانه برگردند. شمار زیادی از کودکان کار افغانستان، زیر شاقترین کارها عرق میریزند تا بتوانند بخشی از نیازهای خود و خانواده را برآورده کنند. این کودکان در مستریخانهها، خشتپزیها و دیگر جاها نیز عرق میریزند. شماری هم برای بهدستآوردن نان، انگار راه آسانتری را پیش گرفته و در بدل پنج یا ده افغانی، برای موترهای شهری مسافر گرد میآورند.
در بیشتر ساعتهای روز، همین که از سرای شمالی بگذری، صدای نیاز کودکان، زنجیروار در گوشت میپیچد: شار نو؛ مارکیت؛ کوتهسنگی؛ چهارراهی قنبر؛ افشار و…
در ایستگاه سرای شمالی کابل – که مسیر هر روزهام است -، به کودکی برمیخورم که با جیغهای خسته و پیهمش برای موترهای شهری، مسافر جمع میکند. وقتی به چهرهی خاکگرفتهاش و اندوهی که نمیتواند آن را در خود پنهان کند خیره میشوم، به این فکر فرو میروم که او میتوانست حالا کنار همقطاران خود در صنف درسی مکتب باشد و برای آیندهی روشنش تلاش کند؛ اگر او برای یافتن نان، ناچار نبود روز تا شام را در ایستگاه جیغ بزند، چه کار دیگری میخواست انجام دهد؟ به او نزدیک میشوم تا نامش را بپرسم، با صدای خستهای میگوید: «سالم استم».
او یکسال است که در سرایشمالی جیغ میزند تا شب با چند قرص نان به خانه برود. از درآمدش میپرسم، با نارضایتیای که در صدایش آشکار است، میگوید: «روز صد روپه کار میکنم».
سالم با صد افغانیای که در بدل جیغزدنهایش از رانندهها دریافت میکند، سنگینی یک خانوادهی ده نفری را به دوش میکشد.
کودکان کار در ایستگاههای شهری از بیشمار کودکانیاند که زیر بار مسؤولیت خانواده، از همهی آرزوها و بازیهای دورهی کودکی دور ماندهاند. آنان حتا نتوانستهاند به ابتداییترین حقوق خود (حق امنیت غذایی و حق آموزش) دست یابند.
شمار زیادی از کودکان کار، در خانوادههایی زندگی میکنند که پدرانشان معتادند یا معیوبند و یا هم در جنگ با طالبان صدمه دیده و توان کار ندارند.
سالم، از رانندهها هم دل خوشی ندارد و میگوید: «زیاد وقتا که برشان سواری جمع میکنم، برم پیسه نمیتن».
هر چند پرداختن مزد سالم، برای رانندهها سخت نیست؛ اما شماری از این رانندهها به دلیل ضعف شخصیتیشان از پرداخت آن خودداری میکنند. در حالی که این ده افغانی برای سالم و کودکان همسان او – که دقیقههای بیشماری را در گرما و سرمای جادههای خاکآلود کابل، گلو پاره میکنند – میتواند سرنوشتساز باشد.
باوجودی که در مادهی چهلو نهم قانون اساسی افغانستان (مصوبهی ۱۳۸۲)، کار اجباری منع شده است، این قانون و قانون حمایت از کودکان نتوانسته است کار جبری را از کودکان بردارد.
انجام کار شاق برای کودکان، در کنار اینکه رشد جسمی و ذهنیشان را کند میکند، روی روان و رشد شخصیتی آنها نیز تأثیر منفی میگذارد.
رها احمدی، روانشناس بالینی – که از ۱۳۸۹ به این سو با کودکان کار افغانستانی و ایرانی در ایران، به حیث روانشناس کار میکند -، میگوید: «کودکان کار، به دلیل شرایط زیستی و جبریای که دارند، مجبور استند در خیابانها کار کنند تا بتوانند بقای خود را حفظ کنند. این کودکان قادر به دفاع از خود نبوده و در نتیجه دچار اضطراب، خشم و افسردگی میشوند».
همهی کودکان برای اینکه بعد شخصیتیشان شکوفا شود، نیاز به تأییدشدن، دیدهشدن، دوست داشته شدن و مورد توجه قرار گرفتن دارند؛ اما کودکان کار که جای بودوباششان خیابانها است در معرض آزار و اذیتهای جسمی، جنسی و حرفهای رکیک قرار میگیرند. بنابراین، بعد شخصیتی آنها به شدت صدمه میبیند و چه بسا رفتارهای هنجار گریزانهای از خود تبارز میدهند.
خانم احمدی میگوید: کودکان کار از یک سو حس خودکمبینی، حس دوست داشته نشدن و حس حقارت را با خود دارند و از سویی دیگر با اضطراب شدید، خشم درونی و افسردگی روبهرو هستند که تنشهای درونی و بیرونی را در آنها چند برابر میکند.
به باور خانم احمدی، مشکلهایی که کودکان کار با آن دست در گریبانند، دست به دست هم میدهد و در شکل گرفتن شخصیت ضد اجتماعی کودک کمک میکند. از اینرو، خود را موجود کوچک حس میکند و فکر میکند توانایی دفاع از خود را ندارد. به همین خاطر، جهان را مسؤول برآورده نشدن نیازهای خود میداند. احتمال این که این طیف کودکان به بزهکاری رو بیاورند نیز خیلی بالا است.
از مهمترین ویژگیهای شخصیتی کودکان که بیانگر هنجارگریزیشان است، میتوان به «لجبازی»، «نافرمانی»، «زیر پا گذاشتن قراردادهای اجتماعی» و «بدزبانی» آنان اشاره کرد.
آمار کودکان کار
آمار کودکان کار به دلیل رشد منفی اقتصادی در کشور، پیوسته در نوسان بوده است؛ اما شیوع ویروس کرونا و رشد فقر ۱۸درصدی ناشی از آن، بدون شک به شمار کودکان کار در افغانستان، افزوده است.
بر اساس آمار وزارت کار و امور اجتماعی، ۱٫۲ میلیون کودک کار در افغانستان وجود دارد. همینگونه در گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر که در حوت ۱۳۹۸ زیر نام وضعیت حقوق بشری اطفال در افغانستان به نشر رسیده، آمده است که ۲۱ درصد کودکان کار افغانستان، مزد کارشان را دریافت نمیکنند؛ ۳۸ درصد از کودکان کار، به خدمات صحی و آب آشامیدنی بهداشتی دسترسی ندارند.
بر اساس این گزارش، ۶۴ درصد از کودکان کار، از دسترسی به تسهیلات صحی، حمام یا تشناب و حتا صابون محرومند.
با اینکه ۱۷۷ کشور جهان، کنوانسیون از میان برداشتن بدترین اشکال کار کودکان را امضا کردهاند، هنوز هم از کودکان به دلیل نیروی کار ارزان، در گوشه و کنار جهان، بهرهکشی گسترده میشود.
به اساس گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر، شماری از کودکان کار از طرف شب، نزدیک به شش ساعت کار میکنند.
با این همه، تصویب قانون حمایت از کودکان در افغانستان نیز نتوانسته است باری را از شانههای کوچک کودکان کار کم کند؛ هنوز هم کودکان بیشمار افغانستانی امنیت غذایی، امنیت روانی و امنیت جانی ندارند و روز تا شب را در جادهها برای یافتن نان، خاک میخورند.