اشاره: این گفتوگو، بر اساس گفتههایی از جنرال مرادعلی مراد و پژوهشهایی نوشته شده که نویسنده انجام داده. نویسنده، تلاش کرده با کنار هم گذاشتن پژوهشها و اظهارت این جنرال ارتش، به روایت روشنتری از جنگ افغانستان برسد.
بخش-ششم
این جنرال ارتش، از ضعف و نبود ارادهی سیاسی و نظامی در سطح رهبری دولت افغانستان برای پایان جنگ میگوید؛ نبود اراده که از سویی، باعث سردرگمی سربازان در میدان جنگ و از سویی، باعث تلفات آنان میشد. او، از مواردی میگوید که برخی از افسران و سربازان ارتش، به دلیل کشتن نیروهای تروریستیای که وابستگانشان در بخشهایی از دولت نقش داشتند، مجازات و زندانی میشدند. همچنان نرسیدن بهموقع اکمالات نظامی در میدان جنگ را، دلیل دیگری بر افزایش تلفات نیروهای دفاعی و امنیتی و کاهش روحیهی جنگی آنان میداند.
از زمانی که ادبیات سیاسی سران دولت در افغانستان در مورد گروههای تروریستی تغییر کرد و کرزی –تکنوکرات غربیای که در آغاز مورد اعتماد امریکا و کشورهای همکار در افغانستان بود- طالبان را برادران ناراضی خطاب کرد، سیاست در افغانستان در مقابل طالبان معطوف به نرمش و از خودگذری شد. این نرمش و از خودگذری که در سطح ریاستجمهوری وارد مناسبات سیاسی افغانستان شده بود، به افزایش روحیهی طالبان و کاهش روحیهی نیروهای دفاعی در میدان نبرد انجامید.
فشارهای دولت بر نیروهای دفاعی و امنیتی در مورداستفاده از سلاح سنگین در عملیاتها علیه طالبانی که با هر شیوهای بهدنبال کشتن این نیروها بودند، سیلیای بود که از سوی دولت و فرماندهان عالیرتبهی نظامی بهصورت سربازان در میدان جنگ خورد و سربازانی که سوگند خورده بودند تا از وطن و نظام دفاع کنند در دوگانگی کشتن یا نکشتن برادران ناراضی رییسجمهور قرار گرفتند.
رییسجمهوری که برای سربازان حیثیت نظام و وطن را داشت و اگر سربازی هم به این پی میبرد که بازی دوگانهای در کار است که زندگی او را به خطر میاندازد، از ترس اینکه مبادا به دلیل کشتن دشمن یا استفاده از سلاح سنگین علیه دشمن مورد بازپرسی قرار نگیرد، دچار تردید و بیانگیزگی میشد. طوری که شروع برادرخواندگی کرزی با طالبان، همزمان شد با پیروزیهای بیشتر آنان در میدان نبرد و افزایش تلفات نظامیان دولت.
جنرال مراد که خودش بهعنوان فرمانده ارتش در جنگهای مختلفی عملاً شرکت داشته و یا از مرکز، برخی از عملیاتها را طراحی و به اجرا گذاشته است، از عملکرد دوگانهی برخی جنرالان و مقامهای نظامی در میدان نبرد میگوید.
به گفتهی وی، این مقامهای نظامی، در تبانی با مقامهای سیاسی در دولت، فشارهایی بر سربازانی در میدان نبرد وارد میکردند؛ فشارهایی که به گونههای متفاوتی به اجرا گذاشته میشد: از منع استفاده از سلاح سنگین علیه دشمن، منع کشتن طالبان، تنبیه سربازان و نفرستادن بهموقع تدارکات نظامی در میدان نبرد و در مواقعی، بیتفاوتی مقابل سربازانی که در محاصرهی دشمن میماندند و به دلیل نرسیدن کمک بهموقع، کشته و یا به دست دشمن اسیر میشدند.
این جنرال ارتش، در مواردی، این عملکردها را جنبهی گروهی و قومی میدهد. او، مشخص از فرماندهانی نام نمیبرد که چنین سیاستی در میدان نبرد به کار میبستند؛ اما از فرد اول حکومت –کرزی- نام میبرد و میگوید؛ زمانی که در سطح رهبری سیاسی دولت، اراده علیه دشمن اینقدر ضعیف بود و موانعی سر راه نیروهای دفاعی و امنیتی گذاشته میشد، عدهای از فرماندهان جنگ نیز این سیاست رهبری را دنبال و در میدان جنگ پیاده میکردند.
جنرال مراد، از عملیاتی در هلمند میگوید که در آن مقامات نظامیای در سطح وزیر و معاون وزارت دفاع حضور داشتند و با دادن ۸۰۰ نفر تلفات، نتوانسته بودند طالبان را از بخشهایی از هلمند و ولسوالیهای اطراف آن دور کنند. او، مسؤولیت این عملیات را به عهده میگیرد و در زمانی کمتر، با دادن ۱۸ نفر تلفات از نیروهای نظامی، طالبان را از ساحات موردنظر متواری میکند که به کشته شدن ۴۰۰ نفر از سربازان طالبان میانجامد. به گفتهی او، اگر ارادهی جنگ در فرماندهان ارتش وجود میداشت و به سربازان روحیه داده میشد، با توجه به امکاناتی که در دست نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان بود، طالبان توان ایستادگی مقابل این نیروها را حتا در نبود نیروهای خارجی نداشتند؛ اما متأسفانه، سربازانی که زیر فرماندهی یک عده مقام نظامی بدون انگیزهی جنگی و در مواردی همسو با دشمن عمل میکردند تا اینکه انگیزهی جنگی داشته باشند، بهدنبال حفظ جانشان بودند و اینکه روز را بگذرانند تا سرانجام نانی از این آدرس به دست بیاورند و به خانوادههای فقیرشان در دورترین نقاط افغانستان بفرستند.
او، بهقدری از نبود اراده برای پایان جنگ در افغانستان مطمین است که اگر مداخلات کشورهای همسایه نبود نیز، پایانی برای این جنگ متصور نبود؛ چون به باور وی، عدهای در سطح رهبری دولت، تداوم قدرتشان را در جنگ میبینند که اگر جنگ نباشد، زمینهی آموزش مردم مساعد شود و به آگاهی برسند، دیگر دلیلی برای ادامهی قدرت آنان باقی نمیماند.
احتمال باخت در چند دور انتخابات طی دو دههی اخیر در افغانستان، در کنار حرفهای این جنرال ارتش، بخشی از این واقعیت را روشنتر میکند. اینکه اگر روندها در افغانستان دموکراتیک و بدون اعمال خشونت و یا فساد باشد، به رفتن قدرت از دست آنان میانجامد و آنانی که قدرت در افغانستان را، میراث پدری میدانند، حاضر به دادن آن برای دیگران، با هیچ رویکرد دموکراتیکی نیستند.
به باور این جنرال ارتش، به همان اندازه که اقوام غیر پشتون از این سیاست چندگانهی سران پشتون بهعنوان گردانندگان چرخهی سیاست در افغانستان آسیب دیدهاند، به همان میزان قوم پشتون نیز آسیب دیده است. او، از فقر، بیسوادی، نبود امکانات اولیهی معیشتی و دیگر مشکلاتی میگوید که طی سفرها و عملیاتهایش در مناطق مختلف پشتوننشین دیده است و از رابطهی تنگاتنگ سربازان از اقوام مختلف افغانستان در میدان نبرد و مردم محل. رابطهای که همواره مورد تخریب رویکرد حاکم سیاست در افغانستان بوده و از سوی رهبران و افراد بانفوذ اقوام مختلف در افغانستان، همواره برای رسیدن به منافع شخصی مورداستفاده قرار گرفته است.
ادامه دارد…