نویسنده: خراسانی
کلاوزویتس، جنگپژوه و نظریهپرداز نظامی پروسی، جنگ را عمل مبتنی بر زور میداند تا با آن، دشمنان مان را مجبور به انجام خواستهی مان کنیم. این تعریف از جنگ و درگیریهای نظامی، دقیقترین تعریف است که میشود ماهیت جنگها را توسط آن بفهمیم؛ البته با تأکید بر این نکته که جنگها و درگیریها در نظامهای فکری، ادیان و مذاهب و جهانبینیهای مختلف، تعریف، انگیزه و برآیند متفاوت دارد؛ ولی یک چیز در همهی این برداشتها یکسان است و آن استفاده از زور برای رسیدن به اهداف است؛ اهدافی که ممکن، سیاسی، اقتصادی و یا هم دینی باشد؛ اهدافی که ممکن است، نشاندهندهی ماهیت جنگها در روزگار پیشامدرن از یک سو و از سوی دیگر، روزگار جهانیشدن باشد.
با این پسمنظر از چیستی جنگ به عنوان پدیدهای که همیشه در تاریخ بشر وجود داشته است، مسئلهی قوانین و بایدونبایدهای نظامی و جنگ پیش میآید. همهی جهانبینیهای قدیم و جدید، ادیان متفاوت و حکومتها و امپراتوریهای باستان، مقرراتی برای جنگ و نبردها در نظر گرفته بودند؛ از شیوهی برخورد آنها با غیرنظامیان تا مسئلهی اسیران جنگی، مواجه با اجساد، آتشبس و نگاهی به اهداف جنگ.
در دنیای مدرن که مسئلهی قانون و مقررات جنگی و نظامی، برجستهتر شد و زمینههای توحید نظرات در خصوص مواجهه و رفتار با اسیران نظامی جنگی، نظاممند شد، موضوع قوانین جنگ و درنظرگرفتن اصول و بایدونبایدهای جنگ مد نظر گرفته شده و عدولکنندگان از این قوانین باید در دادگاه کیفری و جنایات جنگی مورد بازپرس و مواخذه قرار بگیرند.
در اسلام، به آن چه که زیر نام «جهاد» به عنوان کارشیوهای از جنگ، نگرسته شده، دارای ظوابط، اهداف و مقررات است که هم در سنت پیامبر و هم در دستورهای قرآنی به آن پرداخته شده است. قوانین در بارهی مکانهای عامالمنفعه، عبادتخانهها، نحوهی تعامل با اسیران جنگی، زنان و کودکان، کارشیوهی جنگ و ابعاد و مؤلفههای دیگر جهاد، به عنوان کارشیوهی استفاده از زور نظامی برای رسیدن به اهدافی که اسلام به عنوان کلانساختار اجتماعی- الهیاتی آن را تیوریزه کرده است؛ تا مسلمانها در زمانهها و زمنیههای خاص از این کارشیوه استفاده کنند. پرسش این است که؛ آیا ماهیت جنگ طالبان از سنخ «جهاد» به عنوان تنها کارشیوهی مورد قبول، استفاده از زور در اسلام است؟ آیا طالبان قوانین جنگی و اخلاقیات نظامی را در نبردهای خود در نظر میگیرند؟ آیا نبرد این گروه، نشانههایی از نبرد اسلامی و جهاد را دارد؟
تا قبل از حضور نیروهای خارجی در افغانستان، طالبان ادعا میکردند که این گروه بر علیه اشغالگران خارجی جهاد میکنند؛ جهادی که اسلام به آن دستور داده؛ تا از سرزمین و کشور خود در برابر حملات خارجی محافظت کنند؛ اما واقعیت آن است که نبرد طالبان و شورشگری این گروه، هیچ نشانهای از جهاد اسلامی را با خود ندارد. طالبان در این نبرد خونین، هیچ نوع از اخلاقیات جنگی اسلام را مد نظر نگرفته و کارشیوهی آنها در جنگ، همان استراتژی «زمین سوخته» و «مدیریت توحش» تروریزم نو است که فقط برای اهداف سیاسی از آن استفاده میشود. طالبان نه تنها اخلاق جنگی و نظامی را در نبردهایشان مد نظر نمیگیرند؛ بل که اخلاقیات اسلامی برای جنگ را نیز زیر پا کرده و این طور همهی بایدونبایدهای جنگ را زیرپا کرده اند.
کشتن اسیران و شکنجههای دوامدار اسیران، سوء استفاده از کودکان برای اهداف نظامی و حملات انتحاری، تخریب تأسیسات عامالمنفعه، سربریدن و مثلهکردن انسانها، ماینگذاریهای کور که از مردم ملکی قربانی میگیرد، حمله بر مکانهای غیرنظامی مانند مکاتب و مساجد و کشتن اقلیتهای مذهبی، از برجستهترین نمودارهایی است که نشان میدهد طالبان نه تنها اخلاق جنگی دنیای مدرن را، بل که اخلاقیات کلی اسلام را مراعات نمیکنند. اسلام در رابطه به اسیران جنگی، تخریب تأسیسات عامالمنفعه و کارشیوههای جنگ، مقررات دارد که طالبان در طول دو دهه شورشگری و نبردشان، ذرهای از آنها را رعایت نکرده و نمیکنند.
در چند روز گذشته که موج حملات طالبان بیشتر شده، به هر منطقه که دست یافتند؛ آن جا را تخریب کرده و تأسیسات عامالمنفعه را که برای رفع مشکلات تودههای مردم ایجاد شده است را تخریب کردند.
در ادبیات جنگی اسلام، آمده است که زنان و کودکان را نباید مورد هدف قرار داد، به تأسیسات عامالمنفعه تعرض نکرده و عبادتخانهها، باید در جنگها مصون باشد. اسیران جنگی نیز، نباید مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. مزید بر این، هیچ کس بدون محاکمهی قانونی، نباید کشته شود؛ اما طالبان، همهی این موارد را نقض کرده، بر کودکان، زنان، عبادتخانهها حمله کرده و یا زمینهساز این نوع حملاتِ خلاف کرامت انسانی و دینی بوده اند. حمله بر دانشگاه کابل، حمله بر عبادتخانهها در کابل و هرات که صدها نمازگزار را کشته است. تخریب مکاتب و تأسیسات عامالمنفعه، همه نشاندهندهی این است که طالبان در نبردهای خود، نه اخلاق نظامی را مراعات کردند و نه بایدونبایدهای اسلامی را مد نظر گرفتند.
همان طور که در تعریف جنگ از تعریف کلاوزویتس یادآوری شد، جنگ استفاده از زور است؛ اما این کاربست زور را شماری از مؤلفههای قانونی و اخلاقی محدود کرده و نمیگذارد که پا فراتر بگذارد. جنگ به عنوان پدیدهای اجتماعی، دارای مقررارت و چارچوکات است که باید طرفین در نبردهایشان در نظر بگیرند؛ اما طالبان در طول دو دهه نبرد کورشان، هیچ یکی از مؤلفههای قانون نظامی را رعایت نکرده و از سوی دیگر، اخلاق اسلامی در جنگ را مراعات نکردند.
این گروه با تخریب، قتلهای هدفمند غیرنظامیان، ایجاد وحشت و ترس در میان مردم، شیرازهی جنگی خود را مدیریت کرده/ میکنند و از مراعات اخلاق اسلامی و قانون نظامی و کدهای بینالمللی، در ساختارهای نظامی این گروه خبری نیست. از این رو، نبرد طالبان نه با قانون جنگی مورد پذیرش جهان همخواهی دارد و نه با ارزشها و اخلاق اسلامی؛ بل که ترکیبی از خشونت، تعصب، دشمنی و احساسات است که توسط کشوری خارجی شکل گرفته و برای منافع آن در افغانستان میجنگند.