هوا تاریک شده است. دستفروشها کمتر در جادهی میدان هوایی کابل دیده میشود. به دستفروشی نزدیک میشوم که همهی تلاشش را میکند تا کراچیاش را به سمت شلوغتر جاده هل دهد. او، یک زن است؛ زنی که کمرش را محکم بسته است تا از دل سرمای کابل و از خریطههای پیاز و کچالویش، لقمه نانی برای فامیل نه نفره اش بیرون بکشد. او، نامش را بیبیگل میگوید.
بیبیگل ۵۵ ساله، با خشو و مادر پیرش یکجا زندگی میکند؛ نه شوهری دارد و نه برادری. شوهرش که مریضی ناعلاج داشت، خیلی زود دخترانش را یتیم کرد. پس از مرگ شوهرش، تنها امیدی خانوادهی بیبیگل فرزند کلانش بود که او هم در یکی از حملههای انتحاری در شهر کابل کشته شده است. بیبیگل میگوید که تازه پیش دماغ پسرش تار زده بود که داغش را بر دلش گذاشتند.
پس از آمدن طالبان، کمتر زنانی را میدیدیم که تا تاریکی شب در جادهها کار کنند. پیش از آن، شهر کابل پر بود از زنانی که به ادارههای دولتی و موسسههای خارجی و داخلی کار میکردند، شماری هم مانند بیبیگل دستفروش بودند؛ اما با آمدن طالبان، زنان در پستوهای خانه رانده شده اند و برای گشتوگذار آزادانه، محرم شرعی لازم است؛ چیزی که بیبیگل و خانوادهاش ندارد.
هر چند گروه طالبان، محدودیتهای اجباری روی زنان وضع نکرده است؛ اما بارها حجاب اسلامی و رفتن زنان با محرمهای شرعی شان را به شفاخانهها و ادارات دولتی توصیه کرده اند. چندی پیش، طالبان، اعلام کردند که رانندهها نه باید زنان بدون محرم را دورتر از فاصلهی ۴۵ کیلومتری ببرند. نظر به این دستور طالبان، بیبیگل که هیچ محرم شرعی ندارد، مانده است که چه کار کند. با اینحال، او، میگوید که افراد طالبان هیچ بهانهای برای آزارو اذیتش ندارند؛ زیرا کسی نمیتواند شوهر و پسر مرده اش را زنده کنند تا برایش محرم شوند.
وقتی که از دخترانش میپرسم، آه سردی کشیده و میگوید که دخترانش مکتبی است؛ اما اکنون جز دو دختر خوردسالش، بقیهی دخترانش خانهنشین شده است. پس از آمدن طالبان در کابل، مکتبهای دخترانه به کلی بسته شد. طالبان، پس از مدتی، دستور دادند که دختران پایینتر از صنف ششم به مکتب بروند و دختران بزرگتر منتظر تصمیم آنها باشند. بیبیگل که آیندهی ماندن دخترانش در خانه را تاریک میبیند، میگوید که دوست دارد دخترانش به مکتب برود و به سرنوشت او دچار نشود.
بیبیگل روزانه حدود ۲۰۰ -۳۰۰ افغانی درآمد دارد؛ چیزی که برای تهیهی مصرفهای اولیهی زندگیاش کافی نیست. او، باید ماهانه پول آب و برق و کرایه خانه نیز پرداخت کند، در حالی که با این مقدار درآمد، تنها میتواند نان خشک خانواده را بخرد. او، میگوید که زن بودن در این کشور دشوار است؛ اما باید تا ناوقت شام کار کند تا شبها با شکم گرسنه نخوابند. «کار سخته. مردم کمتر میخرن. اما بازم باید برای خشو و مادر و دخترایم نان پیدا کنم. زندگی همی را سرم مانده دیگه.»
چهار دهه جنگ در افغانستان، خانوادههای زیادی را متأثیر کرده است. قبل از سقوط دولت افغانستان زنانی زیادی از تکدی، نان بخور و نمیر شان را پیدا میکردند؛ اما با آمدن طالبان، زنان کمتر در جادهها دیده میشود، مشخص نیست که اکنون آنها چگونه شکمهای شان را سیر میکنند.
بیبیگل، تأکید میکند که پس از آمدن طالبان، مردم بیشتر فقیر شده اند و روزهایی را نیز سپری کرده که بدون فروش حتا یک سیر پیاز و کچالو مجبور شده با دست خالی به خانه برگردد.
این همه در حالی است که به دنبال وضع قوانین سختگیرانه از سوی طالبان، بارها دختران و زنان در برابر دستورات طالبان دست به اعتراض زدند. چندی پیش گروهی از زنان در پایتخت با راهاندازی تجمعی در یک مکان سربسته، اعلام کردند که اگر طالبان محدودیتهای وضعشده را بر ندارند و برای زنان زمینهی کار را فراهم نکنند، مجبور اند به منظور نجات از گرسنگی و پیداکردن لقمه نان حلال و آبرومندانه با لباس مردانه در جامعه ظاهر شوند.