
سه دهه پیش، تمرکزگرایی قدرت در کابل و نادیدهگرفتن قدرتهای محلی در بافت جامعهی سنتی افغانستان، شمال را از بدنهی حکومت نجیب جدا کرد و فروپاشی نظام کمونیستی در افغانستان کلید خورد. اوضاع آن روزهای شمال، بهتر از وضعیتی بود که این روزها در شمال ایجاد شده است. با این که در آن زمان نیز گروههای جهادی در شمال فعالیت داشتند؛ اما تمرکز جنگ برای بهدستآوردن کابل، قوت دوستم برای کنترل شمال را با استفاده از تجهیزات نظام کمونیستی، تضمین میکرد. نادیدهگرفتن اعتراضات مردم فاریاب برای معرفی والیای که مردم آن را نمیخواستند، به ضدیت حکومت در کابل انجامید و دوستم که وسط مردم و دولت گیر کرده بود، مردم را انتخاب کرد؛ انتخابی که دست دولت از زون شمال را قطع و شکست آن در کابل را حتمی کرد.
پس از سه دهه، دستهایی تلاش دارند تا بلایی که سه دهه پیش سر حکومت نجیب آمده بود را، با سقوط شمال بر سر غنی بیاورند. تفاوت اندکی امروز با دیروز دارد، دیروز دستکم موضع نجیب در مورد گروههای جهادی روشنتر بود و اگر میتوانست با دوستم به تفاهم برسد، امکان سقوط شمال را ناممکن میکرد. امروز اما، با این که مردم شمال و دولت، با گروهی به نام طالب میجنگند؛ اما واقعا روشن نیست که دولت با طالب میجنگد یا نه! تشدید جنگ در شمال، دقیق پس از آن که مردم در فاریاب و برخی ولایتهای دیگر، خواهان انتخابیشدن والیها شدند، احتمالات تشدید جنگ در شمال را پیچیده میکند؛ از رؤیای کرزی برای زمینگیر کردن سران شمال تا دستشان از قدرت مرکزی کوتاه شود تا پلانی که ممکن دستهایی در حکومت برای هشداردادن به دوستم روی دست گرفته باشند.
مارشال دوستم، تنها امید شمال در روزهای دشوار که چند هفته مقابل حملات شدید طالبان در جوزجان سینه سپر کرده بود، چند روز پیش عازم ترکیه شد. سفر دوستم به ترکیه، در حالی که فشار جنگ در شمال، از ولسوالیها به مراکز شهرها رسیده است، دو احتمال را تقویت میکند؛ ۱: فرار و ۲: تفاهم با ترکیه. برخی گمانهزنیها، بر این است که مارشال دوستم وضعیت در شمال را پیچیده یافته و متوجه دسیسهای برای نابودیاش شده است. بر اساس این گمانهزنیها، سفر دوستم به ترکیه، فرار از وضع آشفتهی شمال است که دستهای مختلفی پشت جنگ جاری در آن فعالیت دارد. احتمال دوم نیز از سر اجبار است. دوستم، با چند هفته مقاومت در مقابل طالبان در جوزجان، به این نتیجه رسیده که دولت ارادهای برای مقابله با طالبان ندارد و باید برای ایستادن در مقابل این گروه، دست به دامن کشورهای دیگر شود. ترکیه، روابط خوبی با دوستم دارد و خروج ناتو، پای او را در افغانستان بازتر کرده است. دور از احتمال نیست که مارشال دوستم، ناامید از دولت، به ترکیه پناه برده باشد تا تجهیزات نظامی و حمایت مالی برای ادامهی جنگ با طالبان را دریافت کند.
طی یک هفتهی گذشته، نزدیک به بیست ولسوالی در ولایتهای مختلف شمالی سقوط کرده و از دیروز، طالبان حملاتشان را بر مرکز چند شهر سازماندهی کرده اند. دیروز، این گروه، همزمان بر مراکز ولایتهای سمنگان، بادغیس، فاریاب، تخار، بدخشان و قسمتهایی از بغلان حملاتشان را آغاز کردند که در برخی ولایتها توسط نیروهای امنیتی و دفاعی در همکاری با مردم محل پس زده شده و در ولایت فاریاب که تا هنوز جنگ جریان دارد، جنگجویان طالب توانسته اند تا پنجکیلومتری مرکز شهر، پیشروی کنند. شدت جنگ در شمال، یک پیام واضع دارد؛ سقوط شمال، بستن راههای اکمالاتی کابل و محاصرهی اقتصادی. طالبان اگر به این آرزو دست یابند، به سادگی میتوانند زونهای شرق و جنوب را در کنترلشان بیاورند؛ چون، به لحاظ فرهنگی، نسبت به شمال برای پذیرش طالبان آمادهتر است.
کنترل شمال توسط طالبان، کنترل بندرهای تجارتی حیرتان، آقینه و شیرخانبندر است که روزانه، میلیونها تن مواد خوراکی، سوخت و نیازهای اولیهی مردم از آن وارد میشود. دستیافتن طالبان به این منابع، میخی است که بر تابوت حکومت کوبیده میشود؛ میخی که سیاستمداران لجوج و یکدندهی ارگ، هنوز درد آن را حس نمیکنند و انگار دچار کرختی عصبی و وجدانی شده اند.
اگر دولت، دستی پشت این پردهی تاریک جنگ ندارد و پیشروی طالبان در شمال، عملکرد ضعیف نظامی و استراتژیستهای نظامی و استخباراتی است، باید تبدیلیهای تازه در رأس وزارتهای دفاع و داخله، بتواند این خلا را پر و اشتباه وزیران ناکارهی گذشته را جبران کند. قرارگرفتن دو تن از چهرههای نظامی کارکشته و ضدطالبانی در رأس وزارت دفاع، تنها امیدی است که از دیروز به این سو، مردم شمال دارند؛ این که بسمالله محمدی، با شناختی که از شمال دارد در همکاری با جنرال احمدزی که سمت لویدرستیز در این وزارت را گرفته است، بتوانند وضعیت در شمال را مدیریت و جنگ را تغییر دهند. بسمالله محمدی، در شرایطی وزارت دفاع را تحویل گرفته است که روحیهی سربازان صفر است. او، باید در اولین اقدام به خطوط اول جنگ برود و سربازان را برای مبارزه روحیه بدهد.
راه دیگری که شمال را میتواند از طالبان نجات بدهد، نیروهای مردمی است که بدون حضور رهبران قومی و سیاسی، نیروهای مردمی نمیتوانند به انسجام برسند. مارشال دوستم، به هر دلیلی که عازم ترکیه شده، باید برگردد و کنار مردمش بیستد؛ مردمی که کنار او ایستادند و حتا از اشتباههای سیاسیاش حمایت کردند. عطامحمد نور که این روزها به دلیل قرنتین و خستگی در خانه، به خانهجنگی خانوادگی در سیاست روی آورده، باید قرنتین را بشکند و در انسجام مردم برای مقابله با طالبان نقش بازی کند. محقق، باید بداند که وظیفهی او مشاورت نیست و مشورتهای سیاسی-امنیتی او، هیچ تأثیری بر عملکرد دولت ندارد. او، باید برگردد بین مردمی که از آن جا سر بلند کرده و پر و بال یافته است. صلاحالدین ربانی که حرف از رهبری مورثی حزب جمعیت میزند، باید در حرف گیر نماند و در بسیج مردم شمالشرق علیه طالبان دخیل شود. اگر این رهبران، نتوانند در هماهنگی با نیروهای امنیتی و دفاعی، شمال را از این وضعیت نجات دهند، دچار نفرین تاریخی خواهند شد.
بسمالله محمدی، با آمدن در وزارت دفاع، با آزمون دشواری روبهرو است؛ آزمون نمایش قدرت یا ضعف که میتواند پشتوانهی نظامی او را تقویت یا نابود کند. او که روابط نزدیکی با رهبران شمال دارد، باید آنان را وارد جنگ کند و نگذارد که طالبان رؤیای دیرین کرزی را که زمینگیرکردن شمال بود، به واقعیت تبدیل کنند.