کریم خلیلی، رهبر حزب وحدت اسلامی و رییس قبلی شورای عالی صلح افغانستان، در همایشی در بامیان، از برگزاری رفراندوم در افغانستان گفته است؛ رفراندومی به هدف تعیین نظام سیاسی آیندهی افغانستان. خلیلی، تأکید کرده که در این رفراندوم، باید همه افراد و مجموعههای تأثیرگذار، پیشنهادهای شان را برای حل منازعهی افغانستان ارایه کنند.
با این که پیشنهاد آقای خلیلی، در شرایطی که ظاهرا همه راهها برای رسیدن به صلح به بنبست خورده؛ میتواند پیشنهاد دلگرمکنندهای باشد؛ اما با توجه به وضعیت افغانستان که نه سرشماری دقیقی از آن وجود دارد، نه امکان برگزاری رفراندوم در تمام نقاط افغانستان و نه مرجعی که شفافیت در این پروسه را تضمین کند، این پیشنهاد بینتیجه است و امکان عملیکردن آن وجود ندارد. تجربهی چند انتخابات در افغانستان، آن هم در نقاط تحت کنترل دولت، این نکته را روشن کرد که احتمال شفافیت در چنین پروسههایی صفر است و دلایل متعددی وجود دارد که باعث عدم شفافیت میشود. در این نوشته، با کنارهمگذاشتن چند نکته، تلاش دارم توضیح دهم که آیا امکان رفراندوم در افغانستانی که نیمی از آن زیر کنترل دولت و نیمی زیر کنترل طالب است، پیشنهادی است دلگرمکننده؛ اما ناممکن.
۱: برای راهاندازی رفراندوم، اول باید طالبان و دولت افغانستان جنگ را متوقف کنند و هیئتی از دو طرف، مؤظف شوند که از نهاد برگزارکنندهی رفراندوم نظارت کنند و امکان همهپرسی، در تمام نقاط زیر کنترل دولت و طالبان فراهم شود. اگر چنین وضعیتی فراهم شود که دور از انتظار است، میتواند به نوعی زمینهسازی برای این همهپرسی را فراهم کند و مردم افغانستان بتوانند در مورد نوعیت نظام سیاسی آیندهی شان تصمیم بگیرند و به منازعهی تاریخی افغانستان که میلیونها انسان را به مرگ، معلولیت و فقر کشانده است، خاتمه بدهند. با توجه به این که طالبان یک نقطهی فشار دارند و آن هم پافشاری در میدان نبرد است، به هیچ عنوان این گروه سلاح بر زمین نخواهد گذاشت؛ چون از یک سو، نقطهی فشاری که امیدواری موفقیتشان است را از دست میدهند و از سویی، به این مشکوک استند که مردم به نفع نظام امروزیتری رأی ندهند و به داعیهی امارتخواهی این گروه پایان دهند.
۲: اگر دولت و طالبان به توافق نسبیای دست یابند که جنگ همچنان ادامه داشته باشد و گروهی متشکل از دو طرف، بتوانند به همه نقاط زیر کنترل دولت و طالبان بروند و این همهپرسی را برگزار کنند، احتمال شفافیت در این همهپرسی صفر خواهد بود؛ چون، از یک سو ممکن دولت در نقاط زیر کنترل خودش افکار عامه را دستکاری کند و از سوی دیگر، طالبان بر مردم فشار وارد کنند که اگر به امارت اسلامی رأی ندهند، آنها را مورد خشونت قرار دهند. با توجه به عدم شفافیت از سوی دولت افغانستان در پروسههای اینچنینی که زیر نام انتخابات و در نقاط زیر کنترل خودش برای انتخاب فردی در رأس نظام به راه انداخته شد، مشخص کرد که هیچ نوع تضمینی برای شفافیت وجود ندارد و آن که دسترسی بیشتر به پروسه دارد، آن را به نفع خودش مدیریت و ختم میکند. جانب دیگر که طالبان است، مشخص است که برای رسیدن به خواستهاش، از هر نوع فشار و تهدیدی استفاده کرده و مردم را مجبور خواهد کرد به چیزی رأی بدهند که این گروه به دنبال رسیدن به آن است.
۳: در افغانستان هنوز مردم به این درک نرسیدهاند که چه چیزی میتواند آیندهی آنها را در میدان جهانی تأمین کند؛ چون، مناسبات جهانی با ساختارهای مدرن اداره میشود و مردم عام در افغانستان، هنوز توان شناخت و تفکیک این مناسبات را ندارند. بنا بر این، در چنین کشوری، به جای این که مردم تصمیم بگیرند چه نظامی میتواند منفعت آنها را تأمین کند، باید عدهای از شهروندان نخبه که توان تفکیک و تشخیص وضعیت جهانی را دارند، برای مردم قانون بسازند و مسیر افغانستان سنتی را برای رسیدن به مناسبات مدرن، هدایت کنند. تجربهی خاموشانهی بخش زیادی از مردم در زمان حکومت طالبان، بیانگر این است اگر در سطح کلان و نخبههای سیاسی برای آیندهی کشور طرح نریزند و به اجرا نگذارند، مردم آنچه بر آنها میگذرد را خواهند پذیرفت. پذیرش یا خوی رعیتمداری، بخشی از هویت جوامع سنتی است؛ بنا بر این، اگر طالبان بر سرنوشت مردم حاکم باشند، بعید نیست که مردم نیز به اساس تجربهی بومی تاریخی، به ستمی که بر آنها میرود، تن بدهند و تبدیل به مهرههای خنثایی شوند که تداومبخش وضعیت باشد.
با توجه به نکاتی که اشاره شد، راهاندازی رفراندوم در شرایط افغانستان، نه ممکن و نه به صلاح این کشور است؛ چون، سرنوشت افغانستان را روی میز قماری میگذارد که مردم به عنوان بازیگران بیتجربهی آن، احتمال باختش را چند برابر میکنند. بهترین گزینه در شرایط فعلی، به جای رفراندوم بر سر تغییر نظام، ایجاد دولت موقت است که همه گروهها در آن نقش داشته باشند و این دولت، بتواند با نظارت همه گروههای سیاسی و جامعهی جهانی، زمینهی برگزاری انتخابات شفاف را فراهم کند؛ انتخاباتی که اگر به برد مهرههای طالبان انجامید، بعد در مورد نحوهی نظام و قوانین، همهپرسی برگزار کند و اگر به نفع دولت انجامید نیز، دولت خواستهای طالبان را به همهپرسی بگذارد و از مردم بخواهد که در مورد نوعیت قوانین تصمیم بگیرند.
هر چند خلیلی یکی از مهرههای سوختهی سیاست افغانستان است و پیشنهاد او، نمیتواند تأثیری بر وضعیت بگذارد؛ اما با توجه به شرایط موجود که زمینهی زنده شدن مهرههای سوخته در سیاست افغانستان را فراهم کرده، میتواند به خلق این نگرانی بینجامد که عدهی دیگری از رهبران قومی-سیاسی، پا در کفش خلیلی بگذارند و بر این داعیه پافشاری کنند. چنین وضعیتی، نه تنها به نفع افغانستان نیست، بلکه گفتوگوهای نیمبند صلح را که بسترهای احتمالیای برای بهنتیجهرسیدن آن فراهم شده، نیز به بنبست کشیده میشود. توقعی که از رهبران سیاسی-قومی در شرایط فعلی میرود، این است که هر کدام با طرح جداگانهای مردم را به بازی نگیرند و همه با یک اجماع قوی، بر سر طرحی تأکید کنند تا امکانی برای عبور از این منازعهی تاریخی فراهم کند. اظهارات غیرمسئولانه و برخوردهای فردی رهبران، باعث برهمزدن اجماع نیمبند داخلی شده و وضعیت را از این بدتر خواهد کرد.