
تهیه و نشر سریالهای تلویزیونی پس از روی کار آمدن صنعت سینما و تصویربرداری، یکی از راههای آموزش، سرگرمی و پرداخت داستانی به زندگی انسانها در جوامع مختلف به حساب میرود.
این نوع پرداخت سینمایی-تلویزیونی، بیشتر از طرف رسانههای تصویری و بنگاههای سینمایی طرحریزی شده است که در آن، به داستانهای دنبالهدار خانوادهها، گروهها و مسایل مهم سیاسی و استخباراتی پرداخته میشود و از طریق تلویزیونها در روز قسمتی از آن به نشر میرسد تا مخاطبان را برای قسمتهای بعدی آن همچنان پای رسانههای تصویری میخکوب کند.
اما در افغانستان که به دلیل جامعهی سنتی-مذهبی، صنعت سینما رشد و سابقهی چندانی ندارد و بیشتر مصرف رسانههای تصویریای که پس از فروپاشی نظام سیاه طالبانی به وجود آمد، سریالهایی است که در کشورهای دیگر تولید و به خورد این رسانهها داده میشود.
کارشناسان فرهنگی به این باورند، نشر سریالهای تلویزیونیای که در کشورهای دیگر تولید میشود و در مخالفت با فرهنگ و زندگی در افغانستان است، بدآموزیهای اجتماعی و فرهنگیای را در پی دارد که در درازمدت میتواند به چالشهای بزرگی بینجامد.
یکی از سریالهایی که این روزا از طریق شبکهی تلویزیونی طلوع و آرزو پخش میشود، سریال ترکیای است به نام «چُقُر» که به یکی از پرطرفدارترین سریالهای تلویزیونی بین نوجوانان و جوانان افغانستان تبدیل شده است. چُقُر نام منطقهای است خودمختار در ترکیه که باشندگان آن در تبانی با دولت، تمام قدرت منطقهی شان را در دست دارند و رفتوآمد افراد مناطق دیگر را به هر عنوانی که باشد، مورد بازخواست و امر و نهی قرار میدهند. آنچه این سریال را در افغانستان پربیننده کرده است، محتوای خشونتآمیز و قلدرمآبانهی این سریال است که از نقاط مختلفی میشود آن را در زندگی انسان افغانستانی جستوجو کرد.
سمیع الله سعیدی، باشندهی کابل میگوید که پسر عمهاش با استفاده از پَل، لگوی چقر را به دست خود خالکوبی کرده است که وضعیت صحی خوبی ندارد.
این روزها در کوچهپسکوچههای کابل، با علامتی روی در و دیوارها بر میخوریم که نشان از جاافتادن این سریال در بین شهروندان خشونتگرای افغانستان دارد و نوجوانان لوگوی آن را روی دیوارهای مکاتب، دانشگاهها و دیگر جاهای شهر ترسیم کرده اند.
همانطور که چند سال پیش، سریالی به نام وادی گرگها که از طریق تلویزیون طلوع به نشر میرسید و به یکی از پربینندهترین سریالهای تلویزیونی در افغانستان تبدیل شده بود، چُقُر نیز سریالی است شبیه به وادی گرگها که در آن خشونتورزی و زورگویی هستهی مرکزی داستان را تشکیل میدهد.
برخی از شهروندان کابل میگویند، زمانی که آنها از یک منطقه به منطقهی دیگری کوچکشی میکنند، اطفال و نوجوانان آنان از طرف نوجوانان منطقهی میزبان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و با دلیل این که اجازهی گشتوگذار در منطقهی چُقُر را ندارند، با آنان برخورد خشونتآمیز میشود.
جنگ، کشتار، قاچاق مواد مخدر، زورگویی، منطقهگرایی و دخالت در زندگی دیگران از نقاط اصلی مورد پرداخت در این سریال است که به گفتهی روانشناسان و جامعهشناسان با توجه به شباهتهای آن در زندگی انسان افغانستانی، تأثیر بالقوه و بالفعل روی زندگی اطفال، نوجوانان و جونان در این کشور میگذارد. چنانچه لینین میگوید : «سینما با ما، همهی ارتش دنیال خلاف ما و ما در نهایت پیروز استیم»، تأثیر سینما را نمیتوان روی زندگی انسان امروز نادیده گرفت.
با آن که در این سریالها نقشهای مثبتی هم برای برداشت وجود دارد؛ اما بخشهای خشونتآمیز آن به قدری است که همیشه طرفهای مثبت آن را مغلوب میکند و این رویکرد از طریق یافتن شباهتها در زندگی انسانهای اینجایی که گره خورده است به زورگویی و خشونت، تأثیر بیشتر میگذارد.
داکتر باقر رضایی، روانشناس بالینی میگوید: «این فیلمها که در محدودهی زمانی نشر میشوند در همین جریان حتا بعد از تمام شدن این سریالها تأثیرات آن را میتوان در جامعه به صورت گسترده مشاهده کرد. افغانستان که به لحاظ اقتصادی، فرهنگی، امنیت و از همه مهمتر تربیت خانوادگی ضعیف است، این فیلمها غنامندی جامعههای دیگر را به رخ میکشد و ضعفهای جامعهی ما را برملا میکند. از روی این که جوانان و نوجوانان دارای نوع تفکر انتزاعی اند؛ نه تنها به مسایلی که وجود خارجی دارد بلکه به مسایلی که وجود خارجی هم ندارد، به تفکر میپردازند.»
آقای رضایی به این باور است که به دلیل محرومیتهایی که اینجا وجود دارد، با نشستن پای تماشای این سریالها، به نوعی یاد میگیرند که محرومیتهای شان را با استفاده از طریقهایی که در این سریالها وجود دارد، ارضا کنند و برای ارضا کردن این حس شان، یاد میگیرند که به زور متوسل شوند و با استفاده از وسایل خشونتزا در پی اِعمال خواستههای شان شوند.
یکی از شخصیتهایی که در سریال چُقُر نقش برجسته دارد، چاقاقبری است که نقش یک افغان را بازی میکند. استفاده از واژهی افغان در سریالی که در ترکیه ساخته شده است، به نوعی کلید است برای داشتن بیننده در جامعهی افغانستان و در حقیقت میتوان آن را تولیدی دانست از طرف بنگاههای سینمایی-تجارتی که با مخاطبشناسی خاص خود شان دست به تولید چنین سریالهایی میزنند. توجه و بزرگنمایی نقش افغان در این سریال، نشان میدهد که سازندههای آن با مخاطبشناسی دقیق دست به این کار زده اند و در ضمن به رخ کشیدن شخصیت افغانستانی آن فرد، در حقیقت، نوعی به ارضای بیشتر حس خشونتخواهی افغانها دست گذاشته اند تا بیشتر مخاطبان افغانی شان را در داستان شریک بدانند.
و اما نشر و پخش این سریالها از طریق رسانههایی در افغانستان که وظیفه دارند کشور در حال جنگ را خشونتزدایی کنند و در تربیهی نسلهای بعدی آن سهم بگیرند، چه هدفی را میتواند در پی داشته باشد.
صحرا کریمی، ریس افغانفیلم میگوید: «دارندگان کانالهای شخصی میتوانند محصولات خارجی برای پخش خریداری کنند که در مغایرت بر فرهنگ افغانی قرار نداشته باشد و مشکل این جا است که به دلیل عدم سرمایهگذاری بالای تولیدات افغانی و نبود فیلمهای باکیفیت، رو میآوریم به تماشای فیلمهای خارجی که باید جاگزینسازی کنیم.»
به باور خانم کریمی، باید جلو پخش سریالهایی که جنبهی کشتاری و منفی دارد گرفته شود. او، معینیت نشراتی وزارت اطلاعات و فرهنگ را در این راستا مسؤول میداند و میگوید که باید در پخش این نوع سریالها که در اوقات تماشای خانوادگی (وقت نان شب) نشر میشود، ردهی سنی و جنبههای آموزشی آن در نظر گرفته شود.
صحرا کریمی میگوید که برای جلوگیری از تأثیر این چنین سریالها، باید زیربناهای تربیتی خانوادگی و اجتماعی تقویت شود تا با چنین مسایلی، جوانان و نوجوانان به گونهی مستقلانه برخورد کنند و با آزادی مفکورهی شان، بیشتر تحققبخش جنبهی مثبت در زندگی شان باشند.
بخشی از این سریالها به نمایش گذاشتن بافتهای خانوادگی و اجتماعی جوامع دیگر است که به باور داکتر باقر رضایی، روانشناس بالینی: «چون این فیلمها بر مبنای عشق و محبت ساخته شده اند و این نیاز محبت باید در سنین متفاوت ارضا شود که نمیشود، نشاندهندهی نوع میکانیزم دفاعی است. تأثیرات اخلاقی که بر جوانان دارد این است که آنها را دچار تعارض میکند؛ چون تعریفی که آنها از اخلاق در جامعه و فرهنگ خود دارند، در تضاد با تعریف اخلاق در سریالها قرار دارد؛ این جا است که در میان قرار میگیرند و دچار تعارض می شوند.» آقای رضایی از آن به عنون سکیزوفرنی اخلاقی یا به همآمیختگی اجتماعی یاد میکند.
آنچه از رسانهها در افغانستان توقع میرود این است که در کنار توجه به جنبههای اقتصادی برنامههای شان، باید توجهی هم به وضعیت اجتماعی داشته باشند و در کشوری که روزانه دهها خبر جنگ و کشتار واقعی به نشر میرسد، به نشر برنامههایی بپردازند که از جامعه خشونتزادیی کند و مردم را از جوِ موجود که حنگ، خشونتورزی و تبلیغ آن از طریق شبکههای اجتماعی و جمعی است، بیرون بکشند و افکار عامه را طوری سمتوسو بدهند که این خشونتگرایی، در نسلهای بعد سرایت نکند.
در کنار توجه رسانهها، خانوادهها مسؤولیت دارند که برای اطفال و نوجوانان شان در تماشای برنامههای تلویزیون مکلفیت بگذارند و آنان را پای تماشای برنامههایی ننشانند که خشونت و بدآموزی اخلاقی و اجتماعی را در پی دارد.