در کشوری که تمامش را یاس و ناامیدی فراگرفته است، کارشناس مسائل سیاسی و سیاستمدارانی که یکی از عوامل به شهرت رسیدنشان گفتن از ناامیدی است؛ در چنین قضایی نیاز است تا همه شهروندان که پایشان را به نزده سالگی ماندهاند کارمندان افتخاری وزراتخانهی امید اجتماعی باشند.
در این کشور، اکثرا از پخش خبرهای ناامیدکننده که گویا اطلاعات دست اول دارند، به شهرت سیاسی میرسند/رسیدهاند. جالبتر این که سیاستمداران میخواهند بر سرنوشت مردمی حاکم شوند که خودشان هیچگونه امیدی به آینده ندارند. قبول میکنیم حالمان خوب نیست. دروغ چرا؟ دلخوشیها اندک است و در عوض بدبیاریها و مشکلات فراوان. مثل خوششانسی که یک بار آرام در خانهی آدم را میزند و بعد تیزپا فرار میکند نیست، بدبیاری و بدشانسی ساجق میچسپاند به زنگ در زندگیمان و فرار هم نمیکند؛ میماند تا در را باز کنیم، بعد بغلمان میکند و ولکن نیست و حتا وقتی تلاش میکنی در را به زور ببندی از لای جرز در، خودش را هل میدهد داخل میشود و میآید میچسبد به همه دقیقههایمان. ناامنی فراوان گفتن دارد.
گرانی هر روز به تمام لایههای زندگیمان رخنه میکند. گران شدن، یک امر طبیعی در این کشور شدهاست. از خانه و موتر گرفته تا نان و کیف و کفش. پایانی هم ندارد. هر روز یک گرانی به گرانی دیگر افزوده میشود و ما عادت میکنیم، سِر میشویم و عادت میکنیم. قصد بازتکرار مصیبتها را ندارم که خودتان بهتر از من میدانید و در این شرایط وقتی از امید به آینده و «یک روز خوب» حرف میزنیم که هم باید بیاید و هم بسازیمش، جماعت حق دارند با چشمان گشاد نگاهت کنند و بگویند دل خوش سیری چند؟! خوبتر این که سیاسیون میگویند نباید امید را از دست داد، باید به جنگ مشکلات رفت و مقاومت کرد و این روزها را باید پشت سر بگذرانیم و … عقل هم همین را میگوید که امکان ندارد این شرایط تا ابد ثابت بماند و یک جا متوقف میشود و ما روزهای بدتر از این را هم پشت سرگذراندهایم که نمونهاش جنگ چهلساله است.
به نظر میرسد با باران خبرهای ناخوب، برای مقابله با «ستاد ملی مایوسسازی مردم» که کارش فقط دلسرد کردن مردم است، وزارتخانهای با عنوان امید اجتماعی تاسیس شود. این که شما این موضوع را طنز بدانید یا به آن نگاه جدی کنید، دقیقا به زاویهی دیدتان بستگی دارد. این که کجا ایستادهاید؟ این موضوع این روزها یک ضرورت است. جامعه دارد به سمت یأس عمومی میرود. به تسلیم در برابر تقدیر هرچه باداباد! اوضاع خوبی نیست، برخی از رسانههای که باید امید را زنده نگهدارند به خیال تخریب رقیب سیاسیشان رسما نظام و دستآوردهای مردم در کل دولت، دست به خودزنی ملی میزنند و ذره ذره امید مردم را میکُشند و حالا با جماعت کثیری روبهرو استیم که هیچ نور روشنی نمیبینند.
امیدی به بهبود اوضاع ندارند، به وعدهها و شعارها ایمانی ندارند و معتقدند که همه در حال چاپیدن استند! سخت است وقتی کشتی گرفتار توفان است بشود آدم دامنش را به گونهای دور نگهدارد که خیس نشود! ما هم در این کشتی سواریم، خیس میشویم و گرفتار و دریازده. نمیتوانیم مدام مثلا بگوییم؛ خشکی میبینم! وقتی خودمان هم چشمانداز روشنی نمیبینیم، ساحل امن ناپیداست. معمولا از ما که مینویسیم توقع میرود بجنگیم و کم نیاوریم. میجنگیم؛ اما گاهی کم میآوریم؛ خسته میشویم و این وقتها جز کارمندشدن افتخاری همهیمان در وزرات امید اجتماعی، چارهی دیگری نیست.